انسان خردمند

یکی از قوانین سفت و سخت تاریخ این است که تجمل به ضرورت بدل خواهد شد و بذر الزامات جدیدی را خواهد کاشت. وقتی کسی به یک کالای تجملی خو بگیرد، آن را حق مسلّم خود خواهد دانست و از آن پس بنای زندگی را بر آن شیوه خواهد گذاشت. نهایتاً به جایی می‌رسد که دیگر نمی‌تواند بدون آن زندگی کند. داستان دام تجملات پیام مهمی با خود دارد. جستجوی بشر برای زندگی راحت‌تر نیروهای عظیمی را برای تغییر آزاد کرد که جهان را به شکلی دگرگون ساخت که هیچ‌کس پیش‌بینی و آرزویش را نکرده بود.

[ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]


تضاد دولت و ملت

تلاش برای صورت‌بندی نظریه‌ای دربارۀ انقلاب‌های ایران این‌گونه توجیه می‌شود که هیچ نظریۀ واحدی نمی‌تواند در همۀ زمان‌ها و مکان‌ها صادق باشد. به‌علاوه، انقلاب‌های ایران به هیچ‌یک از انقلاب‌های قدیمی یا معاصر اروپا شباهت کامل نداشته‌اند. اگر در مورد همۀ قیام‌ها و انقلاب‌های اروپا تنها یک حکم بتوان صادر کرد این است که آن‌ها قیام بخشی از جامعه بر ضد بخشی بوده‌اند که طبقات اجتماعی مرفّه‌تر و قدرتمندتر را تشکیل می‌داده و از همین رو، دولتِ وقت نمایندۀ راستین آن بوده است. انقلاب‌های اروپایی از دوران باستان تا قرن بیستم همگی در این ویژگی مشترک بوده‌اند. اما انقلاب‌های ایران این‌گونه نبوده‌اند.


مائده‌های زمینی و مائده‌های تازه

پرسیدم: «اما شما که با این‌همه باریک‌بینی حرف می‌زنید، آیا خودتان مخترع نیستید؟»
و او بی‌درنگ دوباره گفت: «آقا، بزرگ‌ترین افراد لزوماً مشهورترین آن‌ها نیستند. لطفاً بفرمایید ببینم کسانی چون پاستور، لاووازیه، یا پوشکین در برابر مخترع چرخ، سوزن، قرقره چه ارجی دارند؟ خوب دیدن، نکته این‌جاست. اما ما زندگی می‌کنیم بی‌آن‌که نگاه کنیم. مثلاً ببینید: اختراع جیب چه اختراع شگفت‌انگیزی است! هیچ درباره‌اش فکر کرده‌اید؟ با این حال، همۀ مردم از آن استفاده می‌کنند. به شما می‌گویم که کافی است به‌دقت مشاهده کنیم.»


این هم مثالی دیگر

نکتۀ موذیانه دربارۀ همۀ این اشکال پرستش این است که ناآگاهانه‌ هستند. تنظیمات کارخانه‌اند. نوعی از پرستش‌اند که کم‌کم تویش سُر می‌خورید، روزبه‌روز، بیشتر و بیشتر چیزهایی را که می‌بینید و جوری که ارزش‌ها را می‌سنجید محدود می‌کنید، بی‌آن‌که کاملاً آگاه باشید که دارید چنین کاری می‌کنید. و جهان جلوی این را نمی‌گیرد که بر اساس تنظیمات کارخانه‌ای‌تان عمل کنید، چون جهانِ مردان و پول و قدرت به‌خوبی با سوختِ ترس و نفرت و سرخوردگی و عطش و بندگیِ خود پیش می‌رود. فرهنگ فعلی ما این نیروها را یراق کرده تا ثروت و راحتی و آزادی شخصی بی‌نهایت به همراه بیاورند.

[ برای خواندن متن کامل، روی تصویر کلیک کنید ]


اخگر زندگانی

ادیسون مخترعی بزرگ و تاجری برجسته بود، اما بری از عیب هم نبود و در طرفداری‌اش از صندلی الکتریکی هیچ شکوه و جلالی دیده نمی‌شود. خنده‌دار این‌جاست که یک‌بار فخر می‌فروخت که «افتخار می‌کنم که هرگز سلاحی برای کشتن اختراع نکرده‌ام»، و دیگر این‌که پشتیبان عدم‌خشونت نسبت به حیوانات بود. همچنین با توجه به این‌که نهایتاً سیستم جریان متناوب اختیار شد، تا حدی عجیب به نظر می‌رسد که ادیسون را به نام مردی عزیز می‌دارند که به ما نور و برق داده است. در عوض، تسلا که مخترع واقعی شبکۀ ملی برق بود، نابغه‌ای است که تا حد زیادی فراموش شده است.


حدیث نفس (خاطرات رسته از فراموشی)

ابراهیم گلستان در منزل یکی از بزرگان دعوت داشته است. سر وقت می‌رود، ولی میزبان هنوز از سر کارش نیامده است. پس منتظر می‌نشیند. در این ضمن، یکی از میهمانان از راه می‌رسد، خود را معرفی می‌کند: «محمود صناعی». گلستان او را خوب می‌شناخت، اما چون با دارودستۀ خانلری میانه‌ای نداشت، پشت به او می‌کند و تا دیگران برسند کلمه‌ای با او حرف نمی‌زند. بعدها این داستان را با دکتر صناعی درمیان گذاشتم. صحت آن را تأیید کرد، ولی با لبخندی افزود آن شب پس از مدتی سکوت به تمسخر گفتم: «پیشنهاد می‌کنم حالا در مورد موضوع دیگری سکوت کنیم.»

[ با کلیلک روی تصویر، متن کامل این بریدۀ کتاب را بخوانید. ]


رساله‌ای کوچک در باب فضیلت‌های بزرگ

میانه‌روی لذت را، زمانی که در دسترس است، شدت می‌بخشد و زمانی که در دسترس نیست جای آن را می‌گیرد. لذت همیشه هست: چه لذتی است زنده بودن! چه لذتی است صاحبِ لذت‌های خود بودن! فرزانۀ مکتبِ اپیکور بیشتر پرورش فشردۀ لذت‌هایش را به‌کار می‌بندد تا پرورش گستردۀ آن‌ها را. بهترین، و نه بیشترین، آن چیزی است که او را به سوی خود می‌کشاند که برای خوشبختی او کفایت می‌کند. او با قلبی که به چیزی کم قانع است زندگی می‌کند، به‌ویژه این‌که، مطمئن از آسایش خود، می‌داند که با این چیز کم هرگز قحطی‌ای در بین نخواهد بود.

[ برای خواندن متن کامل بریده کتاب بر روی تصویر کلیک کنید. ]


سروانتس

پاپ پیوس روسپیان را تخم شیطان می‌دانست. دوست داشت تمامی‌شان را بسوزاند. فرمانی تند و تیز صادر شد که زنان را تبعید می‌کرد: ظرف شش روز باید که رم را ترک می‌کردند. سپس پایتخت مقدس پاک و آرامش از نو برقرار می‌شد. اما به‌جای آرامش، آشوب به پا شد. تاجران یکسره به نومیدی و تردید افتادند. صرافان اعلام ورشکستگی کردند. مأموران گمرک اعلام کردند در صورت تبعید روسپیان، ورود کالای تجملی به چنان شدتی افت می‌کند، که در آینده خزانۀ دولت سالانه بیست هزار دوکا کمبودِ درآمد خواهد داشت، و شهر رم از سکنه خالی می‌شود.

[ برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]


روان‌درمانی اگزیستانسیال

بیماری نتیجۀ عدم تعادل میان عوامل بیماری‌زا و مقاومت میزبان است. عوامل بیماری‌زا همیشه در بدن هستند، نیز فشارهای روانی که از زندگی جدایی‌ناپذیرند و همۀ افراد با آن‌ها دست به گریبانند. ابتلای فرد به بیماری بستگی به مقاومت بدن در برابر عامل بیماری‌زا دارد: وقتی مقاومت پایین بیاید، بیماری پدیدار می‌شود، حتی اگر تهاجم عامل بیماری‌زا تغییری نکند. پس همۀ انسان‌ها سرگشته‌اند، ولی بعضی قادر به کنار آمدن با این وضع نیستند: ناهنجاری روانی فقط به وجود یا فقدان فشار روانی وابسته نیست، بلکه تعامل میان فشار روانی همه‌جایی و سازوکارهای دفاعی فرد نیز نقش مهمی در آن دارد.

[ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]


زندگی روزمره در دورۀ انقلاب فرانسه

گاهی ارتفاع موهای آرایش‌شدۀ زنان به 90 سانتی‌متر می‌رسید و نشستن داخل کالسکه را دشوار می‌ساخت. زنان برای جلوگیری از خراب شدن موها مجبور می‌شدند دوزانو بر کف کالسکه بنشینند یا در طی سفر با کالسکه، سر خود را از پنجره بیرون نگه دارند یا به پهلو بخوابند. برای ممانعت از فروپاشی این مجتمع عظیم باید دور آن پارچۀ توری بپیچند. نقل است زمانی که در کاخ یک مهمانی شبانه برگزار می‌شد، مجتمعی که ملکه ماری آنتوانت بالای سرش درست کرده بود، آن‌قدر بلند بود که ابتدا آن را از روی سرش پیاده کردند تا بتواند وارد تالار ضیافت شود.

[ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]