4 شهریور 1402
حدیث نفس (خاطرات رسته از فراموشی)
ابراهیم گلستان در منزل یکی از بزرگان دعوت داشته است. سر وقت میرود، ولی میزبان هنوز از سر کارش نیامده است. پس منتظر مینشیند. در این ضمن، یکی از میهمانان از راه میرسد، خود را معرفی میکند: «محمود صناعی». گلستان او را خوب میشناخت، اما چون با دارودستۀ خانلری میانهای نداشت، پشت به او میکند و تا دیگران برسند کلمهای با او حرف نمیزند. بعدها این داستان را با دکتر صناعی درمیان گذاشتم. صحت آن را تأیید کرد، ولی با لبخندی افزود آن شب پس از مدتی سکوت به تمسخر گفتم: «پیشنهاد میکنم حالا در مورد موضوع دیگری سکوت کنیم.»
[ با کلیلک روی تصویر، متن کامل این بریدۀ کتاب را بخوانید. ]
7 مرداد 1402
رسالهای کوچک در باب فضیلتهای بزرگ
میانهروی لذت را، زمانی که در دسترس است، شدت میبخشد و زمانی که در دسترس نیست جای آن را میگیرد. لذت همیشه هست: چه لذتی است زنده بودن! چه لذتی است صاحبِ لذتهای خود بودن! فرزانۀ مکتبِ اپیکور بیشتر پرورش فشردۀ لذتهایش را بهکار میبندد تا پرورش گستردۀ آنها را. بهترین، و نه بیشترین، آن چیزی است که او را به سوی خود میکشاند که برای خوشبختی او کفایت میکند. او با قلبی که به چیزی کم قانع است زندگی میکند، بهویژه اینکه، مطمئن از آسایش خود، میداند که با این چیز کم هرگز قحطیای در بین نخواهد بود.
[ برای خواندن متن کامل بریده کتاب بر روی تصویر کلیک کنید. ]
9 تیر 1402
سروانتس
پاپ پیوس روسپیان را تخم شیطان میدانست. دوست داشت تمامیشان را بسوزاند. فرمانی تند و تیز صادر شد که زنان را تبعید میکرد: ظرف شش روز باید که رم را ترک میکردند. سپس پایتخت مقدس پاک و آرامش از نو برقرار میشد. اما بهجای آرامش، آشوب به پا شد. تاجران یکسره به نومیدی و تردید افتادند. صرافان اعلام ورشکستگی کردند. مأموران گمرک اعلام کردند در صورت تبعید روسپیان، ورود کالای تجملی به چنان شدتی افت میکند، که در آینده خزانۀ دولت سالانه بیست هزار دوکا کمبودِ درآمد خواهد داشت، و شهر رم از سکنه خالی میشود.
[ برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]
14 خرداد 1402
رواندرمانی اگزیستانسیال
بیماری نتیجۀ عدم تعادل میان عوامل بیماریزا و مقاومت میزبان است. عوامل بیماریزا همیشه در بدن هستند، نیز فشارهای روانی که از زندگی جداییناپذیرند و همۀ افراد با آنها دست به گریبانند. ابتلای فرد به بیماری بستگی به مقاومت بدن در برابر عامل بیماریزا دارد: وقتی مقاومت پایین بیاید، بیماری پدیدار میشود، حتی اگر تهاجم عامل بیماریزا تغییری نکند. پس همۀ انسانها سرگشتهاند، ولی بعضی قادر به کنار آمدن با این وضع نیستند: ناهنجاری روانی فقط به وجود یا فقدان فشار روانی وابسته نیست، بلکه تعامل میان فشار روانی همهجایی و سازوکارهای دفاعی فرد نیز نقش مهمی در آن دارد.
[ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]
8 اردیبهشت 1402
زندگی روزمره در دورۀ انقلاب فرانسه
گاهی ارتفاع موهای آرایششدۀ زنان به 90 سانتیمتر میرسید و نشستن داخل کالسکه را دشوار میساخت. زنان برای جلوگیری از خراب شدن موها مجبور میشدند دوزانو بر کف کالسکه بنشینند یا در طی سفر با کالسکه، سر خود را از پنجره بیرون نگه دارند یا به پهلو بخوابند. برای ممانعت از فروپاشی این مجتمع عظیم باید دور آن پارچۀ توری بپیچند. نقل است زمانی که در کاخ یک مهمانی شبانه برگزار میشد، مجتمعی که ملکه ماری آنتوانت بالای سرش درست کرده بود، آنقدر بلند بود که ابتدا آن را از روی سرش پیاده کردند تا بتواند وارد تالار ضیافت شود.
[ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]
26 اسفند 1401
آنک نام گل
علاقۀ جناب بِنو به دانش نوعی کنجکاوی سیریناپذیر است، غرور روشنفکرانه، راهی دیگر برای آنکه راهب شهوتِ جسمانیاش را متوجه جای دیگر کند و تسکین دهد، شور و حرارتی که مردان دیگر را تبدیل به جنگجوی ایمان یا کفر میکند. شهوت فقط شهوت جسمانی نیست. بِرنار گی بندۀ شهوت است؛ شهوت او شهوت منحرفی است به عدالت که با نوعی شهوتِ قدرت مشخص میشود. پاپ مقدس شهوت ثروت دارد. و خوانسالار در جوانی به شهوتِ گواه بودن و دگرگون شدن و توبهکردن مبتلا بوده و بعد به نوعی شهوت برای مردن. و شهوت بِنو به کتاب است.
[ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]
1 اسفند 1401
تنوع تجربۀ دینی
هر کس بخواهد زندگی ساده و فقیرانهای را برگزیند تا حیات باطنی خود را آزاد سازد، حقیر میشماریم. اگر ببینیم او خود را با مردم بازارپیشۀ کوچه و خیابان همرنگ نمیکند، او را بیروح و فاقد شور و احساس میدانیم. ما حتی قدرت تصور معنای آرمان کهن فقر را از دست دادهایم: فارغ شدن از دلبستگیهای مادی، آرامش روح، بیتفاوتی مادی، توانایی از جان گذشتن در هر لحظهای که میخواهیم – بهطور خلاصه، خلق و خوی قهرمانی و جنگندگی اخلاقی. ما که از طبقات بالای جامعه هستیم از سختیها و تنگناهای زندگی مادی چنان وحشت داریم که در تاریخ بینظیر است.
11 بهمن 1401
تاریخ
«حرفهای»شدن گاه باعث شده مورخان وانمود کنند که همچون خدا از حال و گذشته جدا هستند و میتوانند قضاوتی بیطرفانه دربارۀ حال و گذشته داشته باشند. ولی «حرفهای»بودن به معنای «بیطرف»بودن نیست، بلکه در اکثر مواقع به معنای «مزدبگیر»بودن است. مورخان مثل اکثر مردم در درون شبکهای از صاحبان منافع عمل میکنند. حرفهایشدن موجب دستهبندی هم شده است. هر مورخی معمولاً بهنوعی در یک حوزه تخصص بیشتری دارد. من مطمئن نیستم که این دستهبندیها «چیز بدی» باشد و شاید ناگزیر و حتی سازنده هم باشد. اما بههرحال به این معناست که «تاریخ» هرگز نمیتواند فقط یک داستان واقعی باشد.
تاریخ تنها یکی از چندین رشتهای بود که پس از انقلاب صنعتی «حرفهای» شد و در واقع نسبتاً دیرتر از دیگر حوزههای علوم انسانی بهعنوان موضوعی جدی برای مطالعه در دانشگاهها مطرح گردید. در اواخر قرن نوزدهم مورخان شروع به تشکیل گروههای حرفهای (نظیر انجمن تاریخ امریکا) و راهاندازی نشریات تخصصی کردند. در طول قرن بیستم شمار فزایندهای از مورخان در مقطع دکتری تحصیل کردند، در دانشگاهها مشغول به کار شدند و مدعی جایگاه معتبر «حرفهای» شدند. یکی از عوامل محرک حرفهایشدن در پایان قرن گذشته افزایش توان اقتصادی دولتهای مدرن برای حمایت از طبقۀ روشنفکر بود. یکی از اثرات این توانایی تمایل برای بهخدمتگرفتن تاریخ برای رفع نیاز دولت-ملتها به تولید تاریخهای «ملی» بود. آن نوع پرسشهای تاریخی که اولین مورخان حرفهای در کشورهای مختلف میپرسیدند نیز تا حدی برخاسته از همین نیاز بود. انگلستان خود را نقطۀ اوج دموکراسی پارلمانی میدانست و به امپراتوریاش مباهات میکرد، فرانسه انقلاب 1789 را سرآغاز پیدایش دولتهای مدرن تلقی میکرد، آلمان به «برتری» نژاد و فرهنگ خود میبالید، و آمریکا به «تفاوت» مفروضش با الگوهای اروپایی افتخار میکرد. حرفهایشدن تاریخ نهتنها مورخان را از نیازهای فرهنگ خاص خودشان و جانبداری از آن رها نکرد، بلکه موجب تقویت این وابستگی شد.
از آنجا که من خودم نمک پروردۀ نظام حرفهای هستم، نمکدانشکنی است اگر بیش از این از دست آن آه و ناله سر دهم. ولی بد نیست به بهایی که مورخان بابت جایگاه حرفهایشان پرداختهاند اشاره کنیم. اول اینکه بین افراد عادی کتابخوان و مورخ دانشگاهی فاصلهای رو به گسترش به وجود آمده است؛ مطلبنوشتن برای نشریات تخصصی یا چاپ رساله در مطبوعات دانشگاهی معمولاً به معنای نوشتن برای کمتر از پانصد نفر مخاطب است. قسمت عمدۀ چیزهایی که برای هر خوانندهای جالب و مهم است زیر پوشش سرد و بیروح دم و دستگاه حرفهای از دید پنهان میماند. دوم اینکه «حرفهای»شدن گاه باعث شده مورخان وانمود کنند که همچون خدا از حال و گذشته جدا هستند و میتوانند قضاوتی بیطرفانه دربارۀ حال و گذشته داشته باشند. به این موضوعات بیشتر خواهیم پرداخت، ولی در اینجا فقط اشاره میکنیم که «حرفهای»بودن به معنای «بیطرف»بودن نیست، بلکه در اکثر مواقع به معنای «مزدبگیر»بودن است. امروزه مورخان از طریق کاری که انجام میدهند امرار معاش میکنند، که این به معنای سروکلهزدن با کمیتههای دانشگاه، شورای بودجه، و ناشران نشریات تخصصی است. مورخان مثل اکثر مردم در درون شبکهای از صاحبان منافع عمل میکنند. نکتۀ آخر اینکه حرفهایشدن موجب دستهبندی هم شده است. کمتر مورخی خود را در تعداد زیادی حوزۀ مختلف صاحبنظر میداند و هر مورخی معمولاً بهنوعی در یک حوزه تخصص بیشتری دارد. من مطمئن نیستم که این دستهبندیها «چیز بدی» باشد و شاید ناگزیر و حتی سازنده هم باشد. اما بههرحال برای ما به معنای آن است که «تاریخ» (هم به معنای کاری که مورخان انجام میدهند و هم روایتی که از گذشته به دست میدهند) هرگز نمیتواند فقط یک داستان واقعی باشد.
11 دی 1401
از چشمۀ خورشید
ژاپنیها، بر اساس فرهنگشان، آسانتر از اقوام دیگر عذرخواهی میکنند. اما عذرخواستنشان کاری از سر توجه و دلسوزی نسبت به دیگران است، و نه تنبّه و پذیرفتن خطای خود. لذا این عذرخواهیها لزوماً به معنی جبران کار و رفتار نابجا نیست. تأکید آنها در این بیان بیشتر بر الفاظ است تا بر محتوا. چنین است که عذرخواهیها، که در محیط و روابط داخلی و ملی معتاد و مرسوم است، در روابط با دیگران بیشتر مایۀ سوءتفاهم میشود تا رفع و رجوع قضیه و حل مسئله. (زیرا گمان میکنند که این عذرخواهیها واقعی و جدی است، اما اینطور نیست.)
[ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]
12 آذر 1401
تبصرۀ 22
او کلهپوکی بسیار جدی، بسیار کوشا و بسیار درستکار بود. ممکن نبود که با او به سینما بروی و بعدش درگیر بحث در مورد همدلی، ارسطو، امور مطلق، پیامها و ضروریات سینما بهمثابۀ فرمی هنری در جهان ماتریالیستی نشوی. دخترانی که او به تئاتر میبردشان باید تا آنتراکت اول صبر میکردند تا او اعلام کند که دارند نمایشی خوب تماشا میکنند یا نمایشی بد، و آن وقت بلافاصله میفهمیدند. او ایدئالیستی ستیزهجو بود که علیه تعصب نژادی پیکار میکرد، آن هم به وسیلۀ مدهوش شدن در مقابل چنین تعصباتی. همهچیز را دربارۀ ادبیات میدانست جز اینکه چطور از آن لذت ببرد.
ادامه را با کلیک روی تصویر بخوانید.