10 اسفند 1399
برادرزادۀ رامو
گوته این رمان کوتاه فرانسوی را خواند و آنقدر خوشش آمد که فوری به آلمانی ترجمهاش کرد. هگل در پدیدارشناسی روح بخشی را به آن اختصاص داد. مکاینتایر هم در چند موضع از در پی فضیلت دربارهاش بحث کرده است. بله؛ هر فیلسوفی آن را بخواند ناچار میشود موضعاش را در برابر دیدگاه اخلاقی برادرزادۀ رامو در باب زندگی روشن کند.
7 اسفند 1399
زیستن در کالبد خرد
هنگامی که داشتم برای دومین بار از خواندن این کتاب لذت می¬بردم، تخیلم سری به یونان باستان در حوالی 290 قبل از میلاد زد، و یک مکالمۀ فرضی بین دو جوان آتنی در اندیشهام پرورده شد:
لئونتون (در حالی که به طور اتفاقی دوستش را دیده است): آه، کولوتس بهراستی که دلتنگت بودم. چگونه است که دیگر در بزمهای شبانه نمی¬بینمت؟
کولوتس: ای لئونتون عزیز، من نیز به دیدارت مشتاق بودم. چه خوب شد که دیدمت! داستان غیبتم از مجالس دوستان مفصل است. اما این غیبت موقتی است. به خدایان سوگند که من خود را از لذت بزم و مراوده با دوستان محروم نخواهم کرد.
لئونتون: داستان چیست؟...
5 اسفند 1399
منظومه در میان بدایه و نهایه
موضوع این یادداشت نسبتسنجی میان شرح منظومه و دو کتاب بدایة الحکمة و نهایة الحکمة است. نتیجۀ بحث این خواهد بود که، از جهت آموزش مقدماتی سنت فلسفۀ اسلامی، شرح منظومه بر دو اثر دیگر به طور کلی ترجیح دارد. تفصیل بحث، برشمردن و توضیح وجوه این رجحان است.
2 اسفند 1399
پشتصحنۀ مدرنیتۀ سکولار چه خبر است؟
مدتها بود آن را در قفسۀ کتابخانهام رها کرده بودم و حسابی خاک خورده بود. پیشفرضم این بود که اثرِ دشواری را برای فهمِ مدرنیته انتخاب کردهام. ولی در حقیقت مشغولِ هدر دادن وقتم بودم؛ زیرا همینکه چند صفحۀ اول را خواندم، متوجه شدم تمام تصوراتم راجع به این کتاب اشتباه بوده است. به علاوه، در همین صفحات ابتداییِ کتاب چشمام به دو واژهای افتاد که به من اطمینان داد این کتاب همانیست که میخواستم. چراکه همان مفاهیمی بودند که همیشه دوست داشتم شناخت بیشتری از آنها داشته باشم؛ یعنی «گنوسیسم» و «نومینالیسم».