چکیده:
موضوع این یادداشت نسبتسنجی میان شرح منظومه و دو کتاب بدایة الحکمة و نهایة الحکمة است. نتیجۀ بحث این خواهد بود که، از جهت آموزش مقدماتی سنت فلسفۀ اسلامی، شرح منظومه بر دو اثر دیگر به طور کلی ترجیح دارد. تفصیل بحث، برشمردن و توضیح وجوه این رجحان است.
مقدمه:
شرح المنظومة یا غررالفرائد کتابی آموزشی در سنت فلسفۀ اسلامی است که حاج ملاهادی سبزواری به زبان عربی تألیف کرده است. این کتاب از ابتدای نگارشش در سال ۱۲۲۴هجری شمسی، تا چند دهۀ پیش از منابع آموزشی در حوزههای علمیه و دانشگاهها بوده است. غررالفرائد – ازین پس با نام شرح منظومه از آن یاد میکنیم- در واقع خلاصهای از فلسفهٔ ملاصدرا به نظم است. دولت شرح منظومه تا یکیدو دهه پیش بلامنازع بود، اما رفتهرفته به حاشیه رفت. صرفنظر از کتابهای آموزشی در سبکوسیاق دانشگاهی – که کمکم لاتعدّ و لاتحصی میشوند – دو کتاب مهم در آموزش فلسفۀ اسلامی به شیوۀ کلاسیک، بدایة الحکمة و نهایة الحکمة است؛ هر دو اثر علامه سیدمحمدحسین طباطبایی. این دو کتاب – که در ادامه تحت عنوان بدایه و نهایه از آنها یاد میکنیم، از زمان نگارششان در سالهای ۱۳۴۹ و ۱۳۵۴ هجری شمسی بهتدریج در عرصۀ آموزش فلسفۀ اسلامی در حوزه و دانشگاه برای خود جا باز کردند تا عاقبت در سالهای اخیر جانشین بلامنازع شرح منظومه شدند.
قبل از ورود به اصل بحث باید چهار نکته را مد نظر داشته باشیم.
۱.لحاظ ما، مقایسۀ تمام شرح منظومه سبزواری با تمام بدایه و نهایه است، و نه صرفاً بخش امور عامه و الهیات بالمعنی الاخص که قدر مشترک این سه تألیف است. شاید در مقایسۀ بخش امور عامه و الهیات بالمعنی الاخص، کتابهای علامه طباطبایی از جهاتی ترجیح داشته باشند.
۲. هر نوشتۀ کوتاهی هدفی خاص و محدود دارد. تلاش برای تحقق این هدف، سلباً و ایجاباً ربطی به فراتر از موضوع نوشته ندارد. هدف اصلی این یادداشت هم بیان وجوهِ رجحانِ شرح منظومه بر بدایه و نهایه است، و نه مقایسۀ تاموتمام این آثار باهم.
۳. سمتسوی این نوشتار، بیشتر آموزش حکمت متعالیه، بهمثابۀ یکی از کلانروایتهای فلسفۀ اسلامی، است.
۴. اشارۀ اجمالی به بخشهای کلی سه اثر یادشده بیفایده نیست. شرح منظومه هفت بخش کلی دارد؛ مقصد اول: در امور عامه؛ مقصد دوم: در جواهر و اعراض؛ مقصد سوم: در الاهیات بالمعنی الأخص؛ مقصد چهارم: در طبیعیات؛ مقصد پنجم: در نبوات و منامات؛ مقصد ششم: در معاد و مقصد هفتم: در علم اخلاق. در این تقسیمبندی کلی، بدایه و نهایه صرفاً دو بخش امور عامه و الهیات بالمعنی الاخص دارند.
مزایا و محاسن شرح منظومه
اول: فلسفه از ابتدای نموّ خود، شامل بخشهای گوناگونی بوده است. هر بخشی هم در رابطۀ تنگاتنگ با مجموعهای از علوم است که میبالد. بسیاری از افراد این مجموعه، بعدها به سودای استقلال، از آن جدا شدند. برخی نیز هنوز ماندهاند. در هر صورت، فلسفۀ اسلامی، روایتی از دورهای از فلسفه است که ارتباط با مجموعهای از علوم هنوز محکم و جدی بود.
علامۀ طباطبایی در بدایه و نهایه لزوماً طرحی نو درنمیاندازد، یا روایت جدیدی از فلسفۀ اسلامی ارایه نمیدهد که مستقل از علوم پیرامونی و مرتبط با آن باشد. با این حال، یکباره، برخلاف سنتِ آموزشِ فلسفۀ اسلامی، بر بخش مرکزی فلسفه، یعنی امور عامه و الهیات بالمعنی الاخص، تمرکز میکند. در مقابل، طرح مباحث فلسفی در شرح منظومه، کاملا در بستر همین علوم پیرامونی است.
به بیان دیگر، فلسفۀ اسلامی در شرح منظومه، در ربط و نسبت آن با شاخههایی نظیر منطق، کلام، عرفان، تاریخ فلسفه، طبیعیات، نجوم، طب و … طرح شده است. به علاوه مباحث فلسفی در گسترۀ کامل آن است؛ یعنی شامل مباحث الهیات، طبیعیات، نبوات و منامات، معاد و … است. این شیوه با سنت آموزشی فلسفه اسلامی همخوانی دارد. میتوان ادعا کرد شرح منظومه، سنتز سنت حکمت اسلامی تا زمان خود است.
دوم: از الزامات آموزش صحیح، مرحلهای بودن آن است. با عنایت به همین مسأله، علامۀ طباطبایی دو کتاب با دو سطح مینویسد. اما شیوۀ مرحوم سبزواری جالبتر است. او هر سه سطح را در یک کتاب جای میدهد. اول سطح نظم، دوم سطح شرح نظم و سدیگر سطح حواشی و تعلیقات خود سبزواری بر نظم و شرح. بخت تاریخی و نیز شایستگی منظومه، سطح چهارمی را نیز بر آن افزود. سطح اخیر همان تعلیقات و شروح مفید دیگران بر مجموعۀ نظم و شرح و حاشیه است.
کتابهای درسی با شارحین خود میتازند و به آنها مینازند. بزرگانی که برخی از ایشان خود در قدوقوارۀ سبزواری بودهاند بر مدار کتاب او، کوششهای فلسفی خود را عرضه کردهاند. البته کوشیدهاند اهداف شرح منظومه بهتر و بیشتر محقق گردد. حواشی، شروح و تعلیقات بزرگانی نظیر میرزا مهدی مدرس آشتیانی، حکیم هیدجی، میرزا محمدتقی آملی و مرتضی مطهری مشهورترین نمونههاست. ازیننظر شرح منظومه نظیر اسفار ملاصدرا است که حواشی و تعلیقات آن در عالم فلسفه اهمیتی نظیر خود متن دارد.
بدایه و نهایه علامه یکی دو حاشیه و تعلیقۀ خوب دارد؛ برای مثال دو تعلیقۀ آیتالله محمدتقی مصباح یزدی و استاد غلامرضا فیاضی. این دو تعلیقه هم بیش از آنکه در پی تبیین بدایه و نهایه باشند به مناقشه با خود علامه طباطبایی پرداختهاند. طرفه آنکه گاهی جدالها با علامه اساساً به قصد جدال با خود ملاصدرا و حکمت متعالیه است.
سوم: زبان علامه در بدایه و نهایه با توجه به روحیۀ نوآور و داعیۀ ایشان (طرح استقلالی مباحث فلسفی)، از سنت آموزشی فلسفه و زبان کتب تحقیقی حکمت متعالیه، فاصله گرفته است. در مقابل، زبان سبزواری در شرح منظومه، از آنرو که صرفاً شارح و آموزگار است، تمهید بسیار بهتری برای مواجهه با متون فلسفی پس از خود است.
اینگونه هم میتوان گفت: سبزواری و علامه طباطبایی در کتابهایشان هدف مشترکی دارند؛ آموزش فلسفه در مسیر روایت ملاصدرا از فلسفۀ اسلامی. به نظر میرسد سبزواری کامیابتر است. فضای خشک و آکادمیک بدایه و نهایه و بیان قیراطی علامه، در کتابهای ملاصدرا و شارحان حکمت متعالیه کمتر نمونهای دارد. در مقابل، بیان شورانگیز، التقاطی و مفرّح سبزواری را میبینیم که درست نمونهای از بیان ملاصدرا و تابعان اوست.
به بیان سوم، علامه و سبزواری، در اصل، از شارحان فلسفۀ صدرایی هستند. هر دو، هم بر کتابهای ملاصدرا شرح نوشتهاند و هم در راستای آن فلسفه کتابهایی آموزشی تأليف کردهاند. روایت علامه ازآنرو که وی نوآور است، در قالب و محتوا بیشتر به خردهروایتی در درون روایت ملاصدرا میماند. علامه در تعلیقاتش بر اسفار ملاصدرا هم این گونه ظاهر شده است. نشان به این نشان که علاقمندان علامه، نظریات ابتکاری او را از لابهلای همین کتابها استخراج میکنند، اگرچه مطالب علامه ظاهراً در خدمت فلسفۀ ملاصدرا است. اما سبزواری صرفاً شارح است و بس. شارح در همۀ ابعاد؛ در قالب و محتوا و خط مشی آموزشی. مجموعۀ متنوع آثار او یکسر در خدمت تبیین فلسفۀ ملاصدرا است.
در پایان این بند باید به نکتهای دربارۀ اصل کتاب اشاره کنم. به نظرم کتابی خوب است که برای مخاطبش کشش و جذابیت داشته باشد. برخی این خاصیت را به کتابهای غیرعلمی و غیردرسی و بیشتر رمان و داستان، مربوط میدانند. اما درست نیست. در واقع، این ویژگی خاصیتی عمومی برای هر کتاب خوبی در هر زمینهای است. شرح منظومۀ سبزواری در نوع آموزشی خود و در نسبت با همتایانش، جذابتر و شیرینتر است. طبعاً خواندنش هم خوشتر است. نثر ادیبانه، اشعار منظوم، بیان کلیاتی از همۀ علوم اسلامی در لابهلای مباحث و جامعیت مباحث لازم برای دانشجوی فلسفه، از مهمترین ویژگیهای جذابیت این کتاب است.
چهارم: موفقیت یک متن آموزشی در گرو مرور آسان آن است. ناهماهنگی میان بدایه و نهایه از یکسو و عمق مباحث نهایه از سوی دیگر، مرور این دو کتاب را، دشوار کرده است. ابتکار سبزواری در طرح سطح اول مباحث آموزشی به صورت نظم و نظارت دو سطح شرح و حاشیه بر سطح اول، روش بسیار راحتی را برای مرور آن فراهم کرده است. سطح بالای تثبیت مطالب هم با حفظ ابیات منظوم به دست میآید. البته سبزواری سنت منظومهنویسی در آموزش را پیشروی خود داشته است.
پنجم: کتابهای آموزشی در هر دانشی عموماً متعدد است. فارغ از وجوه دیگر، در این میان، فراگیری کتابی بهصرفه و بخردانه است که خواندن آن تا حد زیادی فراگیر را از مطالعۀ کتابهای همارز، بینیاز کند. منظومه در نسبت با بدایه و نهایه اینطور است و موارد اول تا پنجم نشان میدهد بدایه و نهایه در نسبت با منظومه چنین نیستند.
آموزش سنت فلسفۀ اسلامی در وهلۀ اول توانایی مطالعۀ کتابهایی کلاسیک و تحقیقی است؛ مثل «شفا»ی ابنسینا و «الاسفار الاربعة»ی ملاصدرا. از افراط و تفریطها و سیرهای مطالعاتی تخیلی که بگذریم، معمولاً امروزه این سیر مطالعاتی تا پیش از اسفار توصیه میشود: المنطق از مرحوم مظفر؛ بدایه و نهایه؛ کشفالمراد؛ الاشارات و التنبیهات ابنسینا و شروحش؛ معاد شرح منظومه و تمهیدالقواعد ابنترکه. واقعاً تمام این موارد برای فهم کتب تحقیقی حکمت متعالیه لازم است. ولی نکتۀ مهم این است که سبزواری تمام این مجموعه را با نسقی بهتر و در حجمی بهمراتب کمتر در شرح منظومه گرد آورده است. چه حسنی فراتر از این برای یک اثر آموزشی متصور است که بخواهیم عطای این کتاب را به لقایش ببخشیم؟! به علاوه، فراگیر شرح منظومه میتواند این کتاب را به حواشی توضیحی سبزواری بر الشواهد الربوبیة و اسفار بدوزد و در خوانش این دست کتب تحقیقی بسیار موفقتر باشد.
خلاصه کنم. ضربالمثلی مشهور و قدیمی هست که سبزواری به آن علاقه داشت و آن را بارها به کار میبرد. شرح منظومه هم مصداق همین است: «كُلّ الصَّيْدِ في جَوفِ الفَرأ».
ممنون از توضیحات شما 🌿