30 آذر 1402
یلدای دردناک یا مرگ کتابی که دوستش داشتم
بالش و ملافه و پتو را به خشکشویی دادم، اما کتابها چه؟ بیشتر کتابها مثل دانههای پفک باد کرده بودند. علیل و ذلیل شده بودند. با چه مکافاتی خشکشان کردم! با پارچه آبشان را گرفتم و با دستمال کاغذی تمیزشان کردم. در آفتاب نگهشان داشتم تا درست شوند. نتیجۀ پانسمان و پرستاری هم حداکثر این شد که کتابهای نازنینم کجوکوله از آب درآمدند. بعد هر کدام را دوماه زیر پنجاه کتاب گذاشتم تا صاف شوند، اما نشد که نشد. برای همیشه معلول شدند. بعدها رفتم و المثنای آنها را تهیه کردم. اما این حادثه تلفات جانی هم داشت. یکی از کتابهایم مُرد. بله؛ مُرد.
[ برای خواندن متن کامل این یادداشت روی تصویر کلیک کنید. ]
26 آذر 1402
غم و اندوه و ناکامی
جمعۀ پاییزیِ 19 نوامبر 1971، زنی 51 ساله و بهستوهآمده از سردردهای درماننشدنی با قرص خودکشی کرد. مادر پتر هاندکه بود. دو ماه از این ماجرا نگذشته، هاندکۀ اندوهگین و زخمی و صاحبسبک در دو ماه زمستانی این کتاب بدیع جستارگونه-زندگینامهای را نگاشت که با پدربزرگ مادریاش آغاز و با مرگ مادرش به پایان میرسد. لابهلای ماجراها، از وضعیت جامعه و سبک زندگی سخت کشورش میگوید. او این تجربههای وجودی تلخ و جانکاه را با چنان نبوغی زبانیای میکاود که این اثر کوتاه و عمیق را باید بارها و متأملانه مطالعه کرد. ترجمۀ آقای غیاثی بهتر و درستتر است.
17 آذر 1402
آیا این کتاب نویدبخش است؟
من نسبت به کتابهایی که دربارۀ وضع کلی بشریت خوشبیناند، بدبینام. و با همین نگاه خصمانه به سراغ کتاب برخمان رفتم. میخواستم دیدگاهش را نقد، بل رد کنم. حتی عنوان نقدم را هم انتخاب کرده بودم: « آیا برخمان درست میگوید؟» پیشاپیش پاسخ منفی را بر میز کوبیده بودم. میخواستم کتاب را بخوانم تا شواهدِ مؤید نقد و نظر خودم را جمع کنم. خلاصه اینکه میخواستم بند از بندش باز کنم. اما... ولی بندبندش پیشداوری، پیشفرضها و حتی نگاهم را تغییر دادند. و من – اعتراف میکنم – زود تسلیم شدم. تصورات من غلط از آب درآمد. حق با او بود. برخمان درست میگوید.
[ برای خواندن متن کامل، روی تصویر کلیلک کنید. ]
10 آذر 1402
ارتباطات گسترده و ملالتهای آن
ارتباطات گستردۀ ناشی از شبکههای اجتماعی و گوشیهای هوشمند با وعدۀ آرمانهایی، همچون آزادی و آگاهی، جهان را به هیجان آورد. اینک آن خوشبینی اولیه خوابیده و معلوم شده که حذف واسطههای سنتی در ارتباطات فقط منجر به شکلگیری واسطههای جدیدتر و نهبهتر میشود که نتیجهاش در فرهنگ، سیاست و اقتصاد میشود: سطحی شدن، پوپولیسم، و مصرفگرایی کالاها و خدمات بنجل. ارتباطات گسترده نهفقط این ساحتهای کلان جمعی، بلکه اصل تعاملات انسانی و «خود» را نیز دگرگون و تخریب کردهاند. کتاب با بیم و امید، مسائل و راهحلهای پیشنهادی برای استفاده از نقاط مثبت این امرِ ناگزیر به پایان میرسد.