21 مرداد 1401
دوستی در عصر اقتصاد
تحلیلی فلسفی و درخشان از رابطۀ میان دوستیهای خُرد و نئولیبرالیسم کلان. تاد مِی نئولیبرالیسم را چیزی فراتر از اقتصاد میبیند؛ آن را نوعی فرهنگ و سبک زندگی میداند که در نهایت هویتهای فردی ما را شکل میدهد. رقابت حداکثری در دل این نئولیبرالیسم جای دارد که مانع رفاقتهای قوی و پایدار میشود. در مقابل، دوستی نیز به تضعیف نئولیبرالیسم میانجامد. تاد مِی به این هم میپردازد که در این عصرِ اقتصادی، ما چگونه انسانهایی شدهایم و دیگران را چگونه درک میکنیم. همچنین نقدی کوبنده به دو شخصیت محبوب نئولیبرالیسم وارد میشود: مصرفکننده و کارآفرین.
19 مرداد 1401
اگر قرهقاج نبود
عمویم با اوضاع سیاسی و اقتصادی جهان آشنایی اندکی داشت. پندم میداد که از این خیالها دست بردارم. میگفت: «مردم آن شهرها و ولایتها از خودمان آسودهترند. بگذار نفس راحتی بکشند.» من میگفتم: «در چنگ اجنبی اسیرند، استقلال ندارند، چگونه راحت و آسودهاند؟»
عمو چوب ارژنش را بر زمین میکوبید و فریاد میکشید: «گول استقلال قلابی را مخور. اینها در دست اجنبی هستند. خودمان در دست اجنبیترها هستیم. اینها فرمان آقاها را میبرند. خودمان فرمان نوکرها را. اجازه بده این بیچارهها در همین حالی که هستند بمانند، اذیتشان مکن.»
15 مرداد 1401
باز هم انسان تکساحتی
کتاب مقدس جوانان انقلابی دهۀ شصت میلادی و نقدی رادیکال بر همۀ ابعاد جوامع صنعتی پیشرفته: تکنولوژی، سرمایهداری، رسانه و تبلیغات، مصرفگرایی، پوزیتیویسم و حتی فلسفۀ تحلیلی. از نظر مارکوزه این امور انسان را از پرداختن به مهمترین ابعاد وجودیاش باز داشته و او را به موجودی تکبعدی تبدیل کردهاند. این کتاب با شهرتی جهانی و خیرهکننده در همان سالها به فارسی ترجمه شد. ولی ترجمۀ آقای مؤیدی اولاً از ترجمۀ فرانسوی اثر صورت گرفته و ثانیاً امروزه کمی قدیمی شده است. ترجمۀ جدید (از روی ویرایش جدید متن اصلی) این مشکلات را ندارد. بهعلاوه اصطلاحات و عبارتها بهروز شدهاند و متن خوشخوانتر است.
11 مرداد 1401
پرسههای سرنوشتساز
خانم آنگی پِگ زنی خانهدار در شهر کوچک اِسِکس انگلستان بود. روزی به یک کتابفروشی رفت و به طور تصادفی کتابی فلسفی برداشت. نگاهی انداخت؛ خوشش آمد و آن را خرید. همینکه شروع کرد مجذوب و مسحور آن کتاب شد و شبِ همان روز تا صبح مشغول خواندنش بود. کتاب به او نشان داد که چرا رابطهاش با زندگی قطع شده و حالا چگونه میتواند دوباره به زندگی برگردد. کتاب آنقدر مؤثر بود که صبح نشده آنگی تصمیمش را گرفت. کارهای سخیف و تکراری و بیمعنا را کنار گذاشت. به دانشگاه رفت و در رشتۀ فلسفه ثبتنام کرد.