خانم آنگی پِگ یکی از هزاران زن خانهدار در شهر کوچک اِسِکس انگلستان بود. روزی به یک کتابفروشی رفت و به طور تصادفی کتابی فلسفی برداشت. نگاهی انداخت؛ خوشش آمد و آن را خرید. همینکه شروع کرد مجذوب آن کتاب شد و شبِ همان روز تا صبح مشغول خواندنش بود. این کتاب به او نشان داد که چرا و چگونه رابطهاش با زندگی قطع شده و حالا چطور میتواند دوباره به زندگی برگردد. کتاب آنقدر تأثیرگذار بود که صبح نشده آنگی تصمیمش را گرفت. کارهای سخیف و تکراری و روزمره و بیمعنا را کنار گذاشت. به دانشگاه رفت، ثبتنام کرد و شروع کرد به تحصیل در رشتۀ فلسفه. (1)
این ماجرا جالب است، اما در واقع هزاران نمونۀ مشابه دارد. خانم پِگ استثناء نیست، و تقریباً همۀ اهل کتاب چنین تجربهای دارند؛ تجربهای که آن را مدیون پرسهزنی در کتابفروشیها هستند. هر اهل کتابی برخی از کتابهای خیلی خوب را، بدون آشنایی قبلی، در کتابفروشی شناخته و مسیرش عوض شده است. این مزیت خاص کتابفروشی است که امروزه، با وجود فروشگاههای مجازی کتاب، بهتدریج دارد محو میشود. نه اینکه اینها بد باشند. نه؛ اما خریدن کتاب یا به طور عامتر تهیۀ کتاب روشهای مختلفی دارد. نکتۀ مهم این است که هیچکدام از آن روشها نباید کنار گذاشته شود؛ زیرا هر کدامشان مزیت خاص خود را دارد. این درحالیست که امروزه یکی از بهترین و دلچسبترین شیوههای تهیۀ کتاب خاموش و آهسته روبهفراموشی است؛ منظورم آشنایی با کتابها در کتابفروشیها.
انسان نیاز دارد که با کتابهای جدید و متفاوت آشنا شود. چهبسا گمشدۀ او در کتابی باشد که آن را اصلاً نمیشناسد و باید خیلی خوششانس باشد که به طور تصادفی آن را ببیند! آنهایی که کتابخوان حرفهای هستند بدون استثناء بعضی از بهترین کتابهایشان را در همین گردش در کتابفروشیها یافتهاند؛ کتابهایی که اثری نازدودنی در زندگیشان به جا گذاشتهاند.
هیچ راه دیگری هم نیست که جایگزین این روش شود. در سایتهای فروش کتاب و نرمافزارهای کتابهای الکترونیکی فقط کتابهای پرفروش یا برخی کتابهای جدید در معرض دید هستند. محتوای گستردۀ کتابها، همانند جنبۀ فیزیکی آنها، خارج از دسترس است و اصلاً درکشدنی نیست. به همین دلیل فرصت آشنایی با کتابهای خوبِ گمنام فراهم نیست. البته ممکن است کسی بخواهد بر اساس دانش خود کتابهای خوب را گزینش کند. اما در این حالت فقط در همان حوزهای که قرار دارد به پیش خواهد رفت. ولی ما نیاز داریم که با افقهای کاملاً نو آشنا شویم و در زمینۀ کتاب پا به سرزمینهای نامکشوف بگذاریم.
کتابفروشی فقط محل تهیه یا خرید کتاب نیست، بلکه، از آن مهمتر، محل کشف کتابهای خوب است. برای کشف کتاب باید اندکی به درون آن سرک بکشیم. از عنوان و نویسنده و مترجم و ناشر و طرح جلد نمیتوان عمق کتاب را فهمید. بر اساس موارد یادشده فقط با توجه به دانش و تجربۀ قبلی میتوانیم انتخاب درستی داشته باشیم. چنین انتخابی، هرچقدر هم خوب، یک کشف جدید نیست، بلکه یافتن کتابی مشابه کتابهای قبلیست. برای کشف یک کتابِ خوبِ کاملاً جدید باید نشانهای کاملاً تازه ببینیم. این نشانه فقط در درون خود کتاب است. فقط خود کتاب خوب میتواند آن نشانه را به ما عرضه کند. چهبسا با خواندن عبارتی در صفحۀ 98 یا 218 عزم ما برای خرید و خواندن کتاب جزم شود. بهجز کتابفروشی در کجا میتوان به همۀ کتابها دسترسی بیواسطه داشت و به دلخواه همهچیز و همهجای آنها را وارسی کرد؟
اینها همه نکاتی است ناظر به محتوای کتابها. ولی کتابهای خیلی خوب فقط محتوای خیلی خوب ندارند، آنها جذابیتهای دیگری هم دارند که فقط در کتابفروشیها میتوان دید. جنس جلد، کیفیت کاغذ، صفحهآرایی و… برای عاشقان کتابها موضوعیت دارند. اینها اموری چشمنواز و دلچسباند، به حدی که گاهی علت خرید کتاب همانها هستند. برای نمونه، کتابهایی که محمد زهرایی فقید منتشر کرده واقعاً آثاری هنری هستند که محتوایشان در ذهن و زیباییشان در قلب مینشیند. آدم دوست دارد آنها را داشته باشد و هر روز به دست بگیرد، لمسشان کند و چند سطری را بچشد. اینها را چگونه میتوان در فروشگاهها مجازی تجربه کرد؟
پرسه زدن در کتابفروشی، تماشای کتابها از زوایای گوناگون، لمس آنها، بررسی جنس جلد و کیفیت کاغذ، تورق تصادفی و خواندن بندهایی از اینجا و آنجا و اول و آخر کتاب، نگرش انسان را دربارۀ کتاب تغییر میدهد؛ واقعاً تعیینکننده است. برای مثال، کیفیت خواندن یک کتاب فقط به محتوای محض آن نیست، بلکه جنبۀ فیزیکیاش هم مؤثر است. اگر کتاب جلد خوب، کاغذ باکیفیت، صفحهآرایی دلربا و قلم زیبا داشته باشد، توجه انسان را بیشتر جلب میکند و انسان با تمرکز بیشتری آن را میخواند. در نتیجه، آن را بهتر میفهمد. اما هیچکدام از آن امور در خرید اینترنتی مشخص نمیشود. سهل است؛ گاهی عکسش رخ میدهد. در این میان، برخی از ناشران هم در سوءاستفاده از این وضع سنگ تمام گذاشتهاند.
یک ناشر فرضی را تخیل کنیم با نام نشر رابع. این ناشر فرضی و خیالی و غیرواقعی کتابهایش را با طرح جلدهای درخشان و آنچنانی منتشر میکند. افراد بیتجربه قیاس میکنند و بر این گمانند که ظاهر و باطن این کتابها یکسان است. اما پس از یک خرید اینترنتی میفهمند که کلاه عظیمی بر سرشان گذاشتهاند که تا حوالی زانوهایشان میرسد.
همچو گور کافران پر دود و نار
وز برون بربسته صد نقش و نگار (2)
همچو گور کافران بیرون حُلَل (=زیورآلات و تزیینات)
اندرون قهر خدا عزّ و جلّ
چون قبور آن را مُجَصّص (=گچکاریشده) کردهاند
پردۀ پندار پیش آوردهاند (3)
جلد را که کنار بگذاریم، بدترین کیفیت کاغذ و زشتترین صفحهآرایی را مشاهده کنیم. فاجعهبارتر اینکه متن کتاب بهقدری کمرنگ است که تنها فرض معقول این است که ناشر پاککن برداشته و به جان تکتک کلمات افتاده تا آنها را محو کند. قیمت گران کتاب نیز برای همین تلاش و کوشش موفق است، زیرا متنی در کار نیست که بابتش آنهمه پول بسلفیم.
ناشرانی هم هستند که در صفحهآرایی اصل پنجم اقلیدس را رعایت نکردهاند و سطوری که بناست موازی باشند، در منتهیالیه صفحه یکدیگر را قطع میکنند. یا اگر هم قطع نکنند، با توجه به ابتدا و انتهایشان، یک ذوزنقۀ طویل را تشکیل میدهند. خود خرید اینترنتی هم ریسک بزرگی است. پارگی صفحات و جرخوردگی جلد و ضربهدیدگی جلوبندی کتاب بر اثر حملونقل پستی و … که بماند. تشکیلات پستی تمام تلاش خود را میکند که کتابها را غیرصحیح و ناسالم و ناقص و معیوب و معلول به دست ما برساند.
یکی از هولناکترین رخدادهای عمرم هفتۀ قبل اتفاق افتاد. کتابی کمیاب سفارش داده بودم و بعد لای چرخدندههای پست گیر افتاده بود و معلوم نبود کجای این کرۀ خاکی است. تأخیر بیش از اندازه شد و مرا به صد نوع مرض روانی دچار کرد. چند شب پیش در حیاط بودم و داشتم دهان خودم را مسواک میکردم. صدای موتوری به گوشم خورد که نزدیک و نزدیکتر میشد. کنار در خانه ایستاد و من یقین کردم خودش است. با آن سر و صورت نمیتوانستم به پیشواز محبوبم بروم. منتظر بودم پستچی زنگ بزند و کسی بیاید آن شاهزادۀ معنا را تحویل بگیرد. اما یکباره دیدم چیزی از بالای در پرتاب شد و – تالاپ – بر کاشیهای حیاط فرود آمد. با مسواکی لای لبها و دهانی پر از کف، در پسزمینۀ صدای گاز موتور، مات و مبهوت نگاه میکردم و نمیدانستم از رسیدن کتاب خوشحال باشم یا از بلایی که سرش (و بیشتر سرم) آمده ناراحت. با کتاب نازنین اینطوری رفتار میکنند؟! نه؛ این مملکت درستشدنی نیست. بگذریم.
پزشکان و متخصصان و کارشناسانِ تغذیه مرتب در باب فواید غذایی میوه و آجیل و ضرورت ویتامینهایشان سخنپراکنی میکنند. قبول. ولی من یکی شخصاً – دروغ چرا – میوه و آجیل را برای مزه و لذت میخورم. شما چطور؟
پینوشتها:
(1) در کافۀ اگزیستانسیالیستی (آزادی، وجود و نوشیدنیهای زردآلو)، سارا بیکول، ترجمۀ هوشمند دهقان، نشر پیام امروز، صفحۀ 434.
(2) مثنوی معنوی، مولانا، دفتر ششم، بخش سیام: خندیدن جهود و پنداشتن کی صدیق مغبونست درین عقد.
(3) مثنوی معنوی، مولانا، دفتر پنجم، بخش بیستم: صفت طاووس و طبع او و سبب کشتن ابراهیم علیهالسلام او را.

سردبیر
سردبیر ماهدبوک

کسانی مثل خانم آنگی پک در واقع در وضعی هستند که یکقدم تا تغییری مبارک فاصله دارند. معمولا این قدمهای آخر در تجربههایی زنده مثل پرسهزدن در کتابفروشی رخ میدهند. نه مثلا خریدی مجازی. که بیروح و سردند و آبی ازشان گرم نمیشود. به بیان دیگر تجربههای معنوی، زیرمجموعهی تجربههای حسیاند.