جزیرۀ فلسفی دلپذیر

لِشِک کولاکوفسکی زمانی که چند سال از تبعیدش را در آکسفورد بود با آیزایا برلین روابط دوستانۀ نزدیکی به هم زد که تا آخر عمر به آن مباهات می‌کرد. در باب روابط آن دو فیلسوف حرف‌وحدیث‌هایی ساختند که این لطیفه جزو آن‌هاست:
روزی آیزایا می‌پرسد: حال شما چطور است؟ لشک می‌گوید: خوب، می‌دانید، انگلستان جزیره‌ای در اروپاست؛ آکسفورد جزیره‌ای است در انگلستان؛ کالج اُل‌سولز جزیره‌ای در آکسفورد؛ و من جزیره‌ای در کالج اُل‌سولز.»
وقتی یک خوانندۀ ایرانی در بحر اندیشه‌های این جزیرۀ دلپذیر فرو می‌رود، از جمله احساساتی که به او دست می‌دهد حسرت است و دریغ است و درد. اما چرا؟

+ برای خواندن متن کامل روی تصویر کلیک کنید.


بیست کشور آمریکای لاتین

چکیده: تاچو پسر ارشد خود را به مدیریت دانشگاه جنگ و رئیس ستاد ارتش منصوب نمود. پسر دومش رئیس مجلس نمایندگان شد. تصویر نیمرخ دخترش امروز نیز هنوز زینت‌بخش اسکناس‌های کشور است. ظاهراً او رئیس مهربان و پدر ملت بود. لااقل یک‌سوم املاک نیکاراگوئه به او تعلق یافته بود. روزی هنگام عبور از جلو مزرعه‌ای که مورد پسند او واقع شده بود اتومبیلش را نگاه داشت و فرمان داد که فوراً از قیمت آن مزرعه جویا شوند. مصدری که رفته بود قیمت ملک را بپرسد فوراً برگشت و با دستپاچگی تمام عرض کرد: «قربان، این مزرعه به خود شما تعلق دارد.»

برای خواندن متن کامل روی تصویر کلیک کنید.