7 اردیبهشت 1404
جستارهای شخصی و شیرین
دربارۀ برتراند راسل هر عیبی مطرح باشد، در این هنر او شکی نیست که نویسندۀ خوبی است. قشنگ و فکورانه مینویسد. حتی اگر مطالبش نادرست باشند، خواندنشان مفرّح و لذتبخش است. نکات ریز قشنگ هم کم ندارند. در نگاه راسل نوعی رندی و طنازی هست که خاص خود اوست. قلمش چاشنی طنزی آیرونیک و فاخر هم دارد که بر کمال نوشتههایش میافزاید. او اگرچه، بهجز در حیطۀ تخصصیاش، پژوهشگری قابلاعتنا نیست، اما متفکر و نویسندهای ممتاز است. نوشتههایش روان و شیرین است. حتی میتوان از او آموخت که چگونه دقیق و روشن نوشت. این مجموعه جستار نیز چنین است.
برای خواندن متن کامل معرفی این کتاب روی تصویر کلیک کنید.
31 فروردین 1404
ملانقطی در آشپزخانه
یک نویسندۀ ملانقطی که واژهواژۀ نوشتههایش را با وسواس برمیگزیند به سراغ کتابهای آشپزی میرود تا با استفاده از دستورالعملها غذا بپزد. طرز نگارش آن کتابها در تقابل با شیوۀ نویسندگی اوست؛ کلی، مبهم، نامنظم. (مثلاً پیاز متوسط یعنی چه پیازی؟) نتیجۀ آشپزی افتضاح از آب درمیآید! رویهمرفته، مواجهۀ آن نوع نویسنده با این گونه کتابها منجر به خلق موقعیتهای خندهدار و متأملانه میشود. جولین بارنز با قلم دقیق و درخشان خود در هفده جستار با نگاهی طنّازانه و گاه فیلسوفانه از جزئیات آشپزی به کلیت زندگی پل میزند و در آشفتگی و بیچارچوبی و پیشبینیناپذیری آشپزی همین خصوصیت زندگی واقعی را نشان میدهد.
24 فروردین 1404
اخلاق و دین
دختر راسل بهعنوان یک فرد خداناباور بزرگ شد، اما سپس مسیحی شد. او از این مطلب شکایت میکند که پدرش دین را منصفانه معرفی نکرد. تربیت دینی راسل بسیار منفی بود؛ این نوع تربیت مطالبات اخلاقی بسیار بالایی از فرد داشت و هنگامی که راسل در محقق کردنشان کم میآورد سرشار از عذاب وجدان میشد. اما دخترش در باور آوردن به وجود خدا به خرسندی رسید. والدین باید به این حق فرزندانشان احترام بگذارند که آنها حق دارند دربارۀ دین شخصاً تصمیم بگیرند. راسل کوشید چنین کند و حتی هزینۀ دورههای آموزشی کشیش شدن همسر دخترش را پرداخت کرد.
+ برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب، روی تصویر کلیک کنید.
18 فروردین 1404
چگونه کتابها جذابتر میشوند؟
حتی برای لذت بیشتر از کتاب هم نقادی لازم است. نقادی با همۀ طول و عرض و عمقش. باید بهقصد کشت کتاب را نقادانه خواند؛ بعد ببینیم از آن چه بهجا میماند. کتاب خوب باید از زیر تیغ جراحی جان سالم بهدر ببرد. بهعلاوه، مغز یا هستۀ اصلی کتابِ خوب با نقادیِ سختگیرانه بیرون میزند. تیغ نقادی زوائد و پوسته را میتراشد تا مغز را آشکار کند. به گمانم این سخن از نیچه است که زمانی به یکی از دوستانش گفت: «من کتاب نمیخوانم، من کتابها را میجَوَم؛ مثل گرگی که استخوان را میجَوَد تا مغز آن را بیرون بکشد.»
+ برای خواندن متن کامل یادداشت، روی تصویر کلیک کنید.