ملانقطی در آشپزخانه
نویسنده: جولین بارنز
مترجم: حسین گازر
ناشر: نشر دم، چاپ اول 1403
124 صفحه، 170000 تومان

یک نویسندۀ ملانقطی که واژهواژۀ نوشتههایش را با وسواس برمیگزیند به سراغ کتابهای آشپزی میرود تا با استفاده از دستورالعملها غذا بپزد. طرز نگارش آن کتابها در تقابل با شیوۀ نویسندگی اوست؛ کلی، مبهم، نامنظم. (مثلاً پیاز متوسط یعنی چه پیازی؟) نتیجۀ آشپزی افتضاح از آب درمیآید! رویهمرفته، مواجهۀ آن نوع نویسنده با این گونه کتابها منجر به خلق موقعیتهای خندهدار و متأملانه میشود. جولین بارنز با قلم دقیق و درخشان خود در هفده جستار با نگاهی طنّازانه و گاه فیلسوفانه از جزئیات آشپزی به کلیت زندگی پل میزند و در آشفتگی و بیچارچوبی و پیشبینیناپذیری آشپزی همین خصوصیت زندگی واقعی را نشان میدهد.
گزارمان هم چشم!
همین اول کار، هنوز هیچی نشده، برخی از دوستان کتابدوست پیامپسغام فرستادهاند و میفرمایند که از معرفی کتابها استقبال میکنند، اما طولانی بودنشان کار خواندن را سخت میکند. پیشنهاد کردهاند کتابها را بهطور مختصر معرفی کنیم.
من نمیدانم کسی که حوصلۀ خواندن یک معرفی هزارکلمهای را ندارد، چطور میخواهد اصل کتاب را مطالعه کند؟!
با وجود این، پیشنهاد وسوسهکنندهای بود و دوست داریم آن را انجام دهیم. البته معرفیهای بلند سر جای خودشان خواهند بود، اما معرفیهای خیلی کوتاه برای بعضی از کتابهای خیلی خوب خواهیم نوشت؛ آنقدر کوتاه که خواننده قبل از اینکه پلک بزند، چشمهایش آن را یک لقمه کند. همچنین کتابهای خیلی خوبی را معرفی میکنیم که چندان مشهور نیستند. همه به شرط چاقو!
این را هم عرض کنم که این نوع معرفی کتاب، در دنیا مرسوم است. نمونۀ برخی از آنها را در پشت جلد کتابها دیدهاید؛ معرفیهای 150 و 100 کلمهای. حتی معرفیهای 50 و 25 کلمهای هم مینویسند. این نوع معرفیهای بسیار کوتاه را Annotation مینامند. اساتید فن این کلمه را به گزارمان ترجمه کردهاند. ما هم برای شما از همینها خواهیم نوشت.
سپاس از تنبلی دوستان!
شاید این مطالب هم برایتان جالب باشد:
یلدای دردناک یا مرگ کتابی که دوستش داشتم
30 آذر 1402
بالش و ملافه و پتو را به خشکشویی دادم، اما کتابها چه؟ بیشتر کتابها مثل دانههای پفک باد کرده بودند. علیل و ذلیل شده بودند. با چه مکافاتی خشکشان کردم! با پارچه آبشان را گرفتم و با دستمال کاغذی تمیزشان کردم. در آفتاب نگهشان داشتم تا درست شوند. نتیجۀ پانسمان و پرستاری هم حداکثر این شد که کتابهای نازنینم کجوکوله از آب درآمدند. بعد هر کدام را دوماه زیر پنجاه کتاب گذاشتم تا صاف شوند، اما نشد که نشد. برای همیشه معلول شدند. بعدها رفتم و المثنای آنها را تهیه کردم. اما این حادثه تلفات جانی هم داشت. یکی از کتابهایم مُرد. بله؛ مُرد.
[ برای خواندن متن کامل این یادداشت روی تصویر کلیک کنید. ]
0 نظر13 دقیقه
سردبیر
سردبیر ماهدبوک
