نگاه درست و دقیق به کشورمان مستلزم این است که از بالا هم آن را ببینیم. بالا یعنی خیلی بالا، آنقدر بالا که گویی کاملاً از بیرون آن را نظاره میکنیم، انگار که یک شخص بیرونی و بیگانه چشم به این سرزمین دوخته و آن را خالی از علقه و علاقه و تعصب و جانبداری به تماشا نشسته (یا ایستاده؟) است. وانگهی، هنر این است که خودمان را از چشم دیگران ببینیم وگرنه میشود «خودگویی (خودبینی) و خود خندی». دیدن اگر نه از چشم خدا، لااقل از چشم عقاب باشد.
این نوع نگاه بین ما رایج نیست، زیرا ناخوشایند است، زیرا اسباب ناراحتی است. البته اگرچه این منظر مشکلات و معایب و محدودیتهای ما را بزرگ و برجسته میکند، بعضی از مزایا و محاسن نادیده و کوچک انگاشتهشده را هم آشکار میسازد. ولی همان اولی هم کافیست و کم موهبتی نیست؛ چراکه در مواجهه با واقعیتهای سفت و سخت و گاه بیرحم روزگار، دانستن نقاط ضعف و آسیب بسیار مهم و حتی حیاتی است.
بررسی ژئوپلیتیک نگاهی اگر نه جامع، لااقل گسترده است که ویژگیهای پیشگفته را در خود دارد. اهمیت ژئوپلیتیک از اینجا ناشی میشود که چارچوب کلی سیاست خارجی و حتی سیاستگزاری داخلی – بهطور کلی، عملکرد یک کشور – را ترسیم میکند. هیچ کشوری نمیتواند از الزامات ژئوپلیتیکی شانه خالی کند یا طرحهایی را دنبال کند که مغایر یا فراتر از امکانها و محدودیتهای ژئوپلیتیکی باشد. علاوه بر کنشگری بهتر، ژئوپلیتیک به فهم بیشتر نیز کمک میکند. لذا هم برای متخصصان و سیاستمداران دانشی لازم است و هم برای دیگران. همچنین، در این بلبشوی رسانهها سنجۀ خوبی برای خیلی چیزهاست. اخبار بدون توجه به ژئوپلیتیک شایعه است و تحلیلها بدون لحاظ آن غیرواقعی و اغلب نادرستاند.
نویسنده در ابتدای این کتابِ محققانه به این نکته اشاره میکند: «شناخت ژئوپلیتیک، بخشی از یک فن قدیمی است که در هیأت کلاسیک خود بر جغرافیا بهعنوان عامل تعیینکنندۀ اصلی رفتار یک دولت تأکید میکند. از دیدگاهی سنتی، محل استقرار یک کشور، همسایگان آن، محورهای ارتباطی، و منابع فیزیکی عواملی تغییرناپذیر و مصالحی بنیادی تلقی میشوند که اعمال یک دولت را محدود میکنند.» (صفحۀ 2) اما در خصوص ایران تاریخ هم نقشی بسیار مؤثر ایفا میکند. لذا در این کتاب تاریخ ایران نیز مطمح نظر است.
کتاب از شانزده فصل تشکیل شده است که در آنها روابط ایران با دیگر کشورها واکاوی میشوند: عراق، عربستان سعودی، روسیۀ تزاری، روسیۀ اتحاد جماهیر شوروی، ترکیه، افغانستان و پاکستان. در مباحث ژئوپلیتیک یک کشور معمولاً به همسایگان میپردازند. اما نویسنده فراتر از این محدوده رفته و روابط ایران با غیرهمسایگانش را هم بررسی کرده است، روابطی که ناشی از ژئوپلیتیک خاص ایران هستند. از اینرو، روابط ایران با هند، آسیای شرقی (چین و ژاپن)، لبنان، اسرائیل و ایالات متحدۀ آمریکا نیز بررسی شدهاند. مسئلۀ خلیج فارس و نسبتش با ایران نیز بسیار مبسوط و در چند فصل محل بحث قرار میگیرد.
گراهام فولر هم به روابط گذشتۀ ایران با این کشورها میپردازد و هم به روابط فعلی. (بدیهی است که به تاریخ معاصر این روابط خیلی بیشتر پرداخته است، زیرا وزن بیشتری دارد.) بر اساس هر دوی اینها، انواع روابط ممکن در آینده را ترسیم و پیشبینی میکند. او به توصیف صرف اکتفا نمیکند و از همۀ مباحث نتیجۀ عملی میگیرد. اساساً فولر کتاب خود را با بیان این نکتۀ مهم آغاز میکند: «این کتاب بیشتر دربارۀ آینده است. هدف از تألیف آن بررسی گذشتۀ ایران به منظور دستیابی به پاسخهایی در مورد رفتار آیندۀ این کشور، رشتههای علائق، استمرار تعارضات، و پارهای ویژگیهای ثابت ژئوپلیتیکی است که احتمالاً بر سیاست خارجی ایران در دهههای آینده تأثیری نیرومند بر جای خواهد گذاشت.» (صفحۀ 1)
فصل اول، در حکم زمینهچینی، به «فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایران» میپردازد و کلیاتی جالب دربارۀ ایرانیان مطرح میکند که هم شامل نکات مثبت است و هم نکات منفی. از بحثهای جالب این فصل میتوان به «روحیۀ افراطی» اشاره کرد که نویسنده در ابتدای این فصل آن را توضیح میدهد. در این باره مینویسد: «فرهنگ ایرانی فرهنگی است که تقریباً در کلیۀ وجوه خود تسلیم افراط است. … اسلوب افراط، به لحاظ تاریخی به عرصۀ سیاست خارجی نیز سرایت کرده و در قالب نوعی گرایش ایرانی برای پیشی گرفتن بر امکانات عملی تجلی یافته است – فراهم آوردن این امکان که بلندپروازی، شعار، و هدفهای افراطی بر ظرفیتها و وسایل پیشی بگیرند، غالباً به یک فاجعۀ ملی انجامیده است. … افراط… یکی از آن خصوصیاتی است که بهدشواری میتوان آن را از تحلیل سیاست خارجی این کشور جدا کرد. با این همه، الهامبخش نوعی اسلوب سیاسی است که به تفسیرهای شجاعانه و روشن از رویدادهای بینالمللی تمایل دارد. تعارضات بینالمللی بیش از آنکه اموری غیراخلاقی و مبارزهای مصلحتگرایانه برای قدرت تلقی شود، سرشار از ویژگیهای اخلاقی خوب و بد است.» (صفحۀ 15 تا 17)
در این فصل نوعی روانشناسی اجتماعی ایرانیان عرضه شده است. فولر علت پرداختن به این بعد از ایران را اینگونه توضیح میدهد: «ملتها شخصیت یا فرهنگ یگانهای دارند که در طول زمان و در اثر آمیزۀ منحصربهفردی از عوامل متعدد شکل گرفته و سبک و سیاق عملی متمایزی را پدید آورده است. منش یک ملت، بر نوع سیاست داخلی و خارجی آن ملت تأثیری مستقیم بر جای میگذارد.» (صفحۀ 2) فولرِ آمریکایی قریب به بیست سال در خاورمیانه زیسته و کار کرده است. لذا در خصوص مباحث کتابش تجربۀ عملی دستاول دارد.
این کتاب اگرچه نسبتاً قدیمی است و در اوائل دهۀ نود میلادی منتشر شده، اما مطالبش قدیمی یا کهنه نیست. اساساً ارزش و اهمیت ژئوپلیتیک همین است که تغییر نمیکند یا اگر هم تغییری کند، این تغییرات بسیار بسیار کند است. حتی آن مباحثِ غیرژئوپلیتیکی مد نظر هستند که ارزشی ماندگار دارند، همانند روانشناسی اجتماعی. برای نمونه، فولر هرجا که اقتضا بکند ایران از منظر ایران را محور بحثهای خود قرار میهد و، به عبارت دیگر، نشان میدهد که از منظر یک غیرایرانی، ایرانیان خود را چگونه میبینند، اما در این زمینه هم به ویژگیهای پایدار ایرانیان که در سیر تاریخ طولانیشان تثبیت شدهاند توجه میکند.
فایدۀ اصلی این کتاب منحصر به مجموعهای از اطلاعات دقیق و مفید نیست. توضیح و توصیف نویسنده بهگونهای است که خوانندۀ دقیق از مطالعۀ کتاب به بینشی در باب ژئوپلیتیک ایران دست مییابد که در سایر زمینهها و مسائل نیز بهکار میآید.

قبلۀ عالم (ژئوپلیتیک ایران)
نویسنده: گراهام فولر
مترجم: عباس مخبر
ناشر: نشر مرکز، چاپ دوازدهم 1402
344 صفحه، 240000 تومان
شاید این مطالب هم برایتان جالب باشد:
برآمدن قاجار
26 دی 1403
تاریخ ایران پس از سقوط ساسانیان، تاریخی است مشحون از بیثباتی سیاسی، زوال سازمان منظم اداری و آشفتگی اقتصادی همراه با رکود تجارت و افول حیات مدنی، گسترش نظام زندگی بدوی و بیثباتی مالکیت ارضی. پس از خاتمۀ عصر بیداد اموی و پایان یافتن عصر عباسی و امارتنشینهای استیلایی و استکفایی که در تاریخ ایران به نام سلسلههای ایرانی شناخته شدهاند و جفاکاریهایشان بر این مردم کمتر از آل سفیان و عباس در ایرانزمین نبود، دورۀ استیلای قبایل ترک و مغول و ترکمان و ایلخانان و... فرارسید؛ ده قرنی که سراسر غارت بود و کشتن و سوختن و بردن و ویرانی.
0 نظر8 دقیقه
تضاد دولت و ملت
16 بهمن 1402
تلاش برای صورتبندی نظریهای دربارۀ انقلابهای ایران اینگونه توجیه میشود که هیچ نظریۀ واحدی نمیتواند در همۀ زمانها و مکانها صادق باشد. بهعلاوه، انقلابهای ایران به هیچیک از انقلابهای قدیمی یا معاصر اروپا شباهت کامل نداشتهاند. اگر در مورد همۀ قیامها و انقلابهای اروپا تنها یک حکم بتوان صادر کرد این است که آنها قیام بخشی از جامعه بر ضد بخشی بودهاند که طبقات اجتماعی مرفّهتر و قدرتمندتر را تشکیل میداده و از همین رو، دولتِ وقت نمایندۀ راستین آن بوده است. انقلابهای اروپایی از دوران باستان تا قرن بیستم همگی در این ویژگی مشترک بودهاند. اما انقلابهای ایران اینگونه نبودهاند.
0 نظر6 دقیقه
راهی به رهایی از بلاهت سیاسی
18 آذر 1401
فصلهای «روسیه» و «چین»، مرا مبهوت کردند. جنگ اوکراین و مناقشۀ تایوان جزو الفباست! فصل سوم، «ایالات متحدهی آمریکا»، هم خیلی خوب بود. فصلهای «اروپای غربی» و «آفریقا» هم بسیار آموزنده بودند. فصل ششم، «خاورمیانه»، به من چشم بصیرت داد. فصل بعدی، «هند و پاکستان»، چشم بصیرت را گشادتر نمود. فصل «کره و ژاپن» نگاهم را به آن چشمبادامیها تغییر داد (جنون کرۀ شمالی بهکنار، ولی واقعاً تصور نمیکردم آن عروسکهای کرۀ جنوبی و ژاپن آنقدر شرور باشند!) «آمریکای لاتین»؛ «وااای، خدای من!» فصل آخر، «شمالگان»، را که خواندم شاخ درآوردم. در پایان، «پسگفتار» کتاب را با بیم و امید تمام کردم.
0 نظر11 دقیقه
سه راه ابریشم
23 آبان 1401
یک «تاریخِ جهان» جدید، جذاب، خلافآمد عادت و بینظیر؛ ویژگی مهمتر، کنار گذاشتن اروپامحوری و خویشبرترپنداری غرب است. همچنین، کلیشههایی را میشکند که قرنهاست غربیها را مغرور و شرقیها را دلخور کردهاند. در نتیجه، نگاهی مثبت به گذشته و حتی آیندۀ سایر نقاط و فرهنگهای جهان دارد و به غربِ امروز هم هشدار میدهد. هر سه ترجمه خوب است، اما نشر نیماژ، در یک اقدام عجیب، نمایه، منابع و ارجاعات فراوان این اثر مهم را حذف کرده یا جا انداخته است! کسانی که میخواهند سالها از این کتاب بهعنوان یک اثر مرجع بهره ببرند، از دو ترجمۀ دیگر استفاده کنند.
0 نظر1 دقیقه
«قبلۀ عالم» بهتر از «جیران» است
14 تیر 1401
آیا انباشتن اطلاعات فراوان از گذشته، به اسم تاریخ، واقعاً تأثیری چشمگیر بر زندگی و تصمیمات ما دارد؟ جیافر باراکلو گوشزد میکند که «بازگو کردن جریان رخدادها، حتی در سطح جهانی، به درک بهتر نیروهایی که دستاندرکار تقسیم جهان کنونیاند منتهی نمیشود، مگر آنکه همزمان از تغییرات ساختاری این نیروها آگاه شویم. زیرا آنچه بیش از هر چیزی بدان نیاز داریم چارچوب و دستگاه مرجع جدید است.» منظور این است که اگر چارچوب فهم رخدادها عوض نشود و دستگاه مرجع تغییر نکند، بعید است که فهم ما بر اثر کثرت اطلاعات، بهتر و درستتر شود. در نتیجه، اگر کسی میخواهد از تاریخ طرفی ببندد، باید اصلاح چارچوب و دستگاه مرجع را در اولویت قرار دهد.
0 نظر13 دقیقه
سردبیر
سردبیر ماهدبوک






