9 بهمن 1403
آیا «جنگوصلح» رمان دشواری است؟
دشواری خواندن «جنگ و صلح» یک غلط بسیار مشهور در خصوص این کتاب خیلی خوب است. علت اصلی این دشواری هولناک (!) را وجود شخصیتهای فراوان این رمان بزرگ معرفی کردهاند. میگویند «جنگ و صلح» دستکم پانصد شخصیت دارد (ظاهراً تعداد دقیق آنها را نمیتوان حساب کرد) و چنین خیل کثیری از شخصیتها خواندن رمان را بسیار دشوار میسازد. پیش رفتن در داستان با داشتن اینهمه شخصیت اصلاً کار راحتی نیست، زیرا خواننده نمیتواند این تعداد از شخصیتها را در ذهن نگه دارد و به همین علت شیرازۀ مطلب و نخ تسبیح ماجرا از دستش در میرود. اما چنین چیزی اصلاً صحت ندارد.
+ برای خواندن متن کامل این یادداشت روی تصویر کلیک کنید.
20 دی 1403
روباهی که میخواست خارپشت باشد
روباهی که میخواست خارپشت باشد
مقالۀ بلند خارپشت و روباه در فهرست برترین جستارهای قرن بیستم جای دارد. موضوع این تحقیق درخشان فلسفۀ تاریخ تولستوی است. آیزایا برلین این دیدگاه فلسفی را با محوریت رمان جنگ و صلح بهتفصیل صورتبندی، ریشهیابی، بررسی و نقادی میکند. او بهشکلی عمیق اما روشن تضاد تراژیک میان اعتقاد و استعداد تولستوی را آشکار میکند، میان آنچه میخواست و آنچه میتوانست. در نهایت، تحلیل خود را فراتر میبرد و به تمام گسترۀ تفکر و زندگی بشری تسری میدهد. این جستار فصل دوم کتاب بسیار خوب متفکران روس است، اما بهدلیل اهمیت و جذابیت جداگانه هم منتشر میشود. ترجمۀ نیکوی نجف دریابندری هم بینیاز از تعریف است.
16 شهریور 1402
تب داغ کتابهای فلسفۀ زندگی
پیتر برگر نکتهای گفته که میخواهم بر اساس آن دربارۀ انفجار بازار کتابهای فلسفۀ زندگی سخن بگویم. او میگوید که اگر کسی اصول اخلاقی مقبول و متعارفی را نپذیرد، هیچ انتهایی برای صورتهای متنوعِ زیستنش نیست. و این هولناک است. آدمی بدون داشتن قطعیتها و مبانی اخلاقی، به هیچ تعالی و موفقیتی نمیرسد. زندگیِ چنین کسی صرفاً میشود تجربههایی بی مایه و پایه. همچنین، تمام این صور متنوع زیست که مدام متنوعتر هم میشوند نه تن به ارزشداوری خواهند داد و نه داوریپذیرند. بهعلاوه، قطعاً سود و منفعت این شیوههای مدام نوپدید، دندانگیر نیست، و الّا مدام چیز جدیدی رخ نمینمود.
[ با کلیک بر روی تصویر، متن کامل یادداشت را بخوانید. ]
29 اردیبهشت 1401
معجزه در زندگی روزمره
"معجزۀ توجهآگاهی" کتابی مختصر و در قطع کوچک است با حدود 70-80 صفحه از تیک نات هان استاد بلندآوازۀ ذن که اخیراً درگذشت. خواندن کتاب ساعتی بیشتر طول نکشید. مطالب خاص و مهمی هم در آن گفته نشده بود. محتوای بدیع و جدیدی هم نداشت. اما با تمام اینها فوق العاده بود. چرا؟ چون دقیقاً درصدد حل همان مسئلۀ اصلی برآمده بود؛ مسئلۀ توجه و آگاهی و زیر و بم رسیدن به آن. تمام کتاب در خدمت چنین هدفی است. بسیار ساده و صمیمی و روان مسئله را می شکافد و قدمبهقدم و با نظمی خوش و ناظر به پرسندهای مبتدی مطالب را پیش میبرد.
25 فروردین 1401
جاودانگی مکتوب
اوائل بهار سال 1897 بود که برای اولینبار چخوف را در یک کلینیک تخصصی بیماری سل بستری کردند. چند شبِ پیش، در رستورانِ شیک «هرمیتاژ» موقع شام یکباره خونریزی شدیدی کرده بود. وضعیت ریههایش خوب نبود و به همین دلیل ملاقات افراد متفرقه برای او ممنوع اعلام شد. دوستان و آشنایان به این اکتفا کردند که برای او دستههای گل، بطریهای شامپاین و بستههای خاویار بفرستند. اما یک روز پیرمردی بر آستانۀ درِ بیمارستان ظاهر شد. پالتویی ضخیم از پوست خرس به تن داشت و شالگردنی هم دور خود پیچیده بود. بیشتر فرورفته در ریشی انبوه.
15 اسفند 1400
دو نوع کتاب: خارپشت و روباه
آیزایا برلین تعریف میکند که چند روز مانده به شروع جنگ جهانی دوم، در یکی از مهمانیهای اشرافی، لُردِ آکسفورد به او گفت که در یکی از شعرهای شاعر کلاسیک یونان باستان، آرخیلوخوس، چنین سطری هست: «روباه خیلی چیزها میداند، اما خارپشت یک چیز بزرگ میداند.» این جمله، مثل آذرخش، تمام پهنۀ اندیشه را برای ذهن برلین روشن کرد. در پرتو این روشنگری توانست نویسندگان و اندیشمندان و فیلسوفان و حتی هنرمندان را به دو دسته تقسیم کند: کسانی که روباهاند و آنان که خارپشت. متفکر روباهگونه به جزئیات ظریف و زیاد زندگی انسان توجه میکند و متفکر خارپشتوار به دنبال نظریهای فراگیر است که همۀ هستی و زندگی انسان را پوشش دهد. در این یادداشت میخواهم این دیدگاه را به کتابها تعمیم دهم...
24 بهمن 1400
ولنتاین و زشترویان
من حقیقتاً تعجب میکنم کسی که خوشکل نیست با چه رویی عاشق میشود! عشق مختص زیبارویان است. بقیه حداکثر اجازه دارند آدمهای دلسوز و مهربانی باشند و به حیوانات خوبی کنند. سینا هم، برخلاف اسمش که قشنگ و دلنشین است، اصلاً به دل آدم نمینشیند. ماندهام چطور این اسم را برای این موجود قبیح انتخاب کردهاند و بر اساس کدام قسمت از وجودش او را نامگذاری کردهاند! به هر حال باید یک حداقل مناسبتی میان اسم و مسمّی در کار باشد. صریحتر بگویم: ویژگی ذاتی و ظاهری سینا کراهتِ منظر است. بله؛ فرمودهاند «زیبایی باید در چشمان تو باشد و نه در چیزی که به آن مینگری»، اما معشوقِ سینا حتی اگر در هر کدام از چشمهایش یک تانکر زیبایی خالی میکرد، باز هم محال بود سینا را کریه نبیند. چهرهاش طوری بود که باید به طور کامل اوراق میشد و طرح خلقت دوباره روی آن صورت میگرفت...
14 بهمن 1400
معنی کتاب خوب
آیا روزی در زندگیتان بوده که با خودتان گفته باشید: «کاش چیزی یا کسی بود که برایم ساده و گویا و قابلفهم، بدون اینکه گیجم کند و به من احساس خرفت بودن دهد، از وادی هنرهای تجسمی، از ایسمهای آن، از تاریخ آن، از هنرمندان آن و از زیباییشناسی برایم حرف میزد»؟ اگر برای یکبار هم چنین خواستهای از ذهنتان عبور کرده باشد پس میتوانم به شما مژده دهم که بله! آن چیز و آن کس وجود دارد: «معنی هنر» همان چیز است و «هربرت رید» و «نجف دریابندری» همان کسانی که به خوبی این کار را انجام دادهاند.
8 دی 1400
جنگ و صلح
ناگهان میان سوارها ولوله افتاد که: «امپراتور، امپراتور!»
همه شتابان به جنبوجوش افتادند و رستف روی گرداند و پشت سر خود در جاده چند سوار دید که پرهای سفید به کلاه داشتند و نزدیک میشدند. دقیقهای طول نکشید که همه بهخط شدند و منتظر ماندند.
رستف به خاطر نداشت و حس نکرده بود که چطور به سر جای خود شتابیده و بر زین قرار گرفته بود. افسوسش از شرکت نکردن در نبرد و ملال عاطل ماندنش میان چهرههای زیاده آشنای اطرافیان به لحظهای برطرف شده و هرگونه اندیشهای دربارۀ خودش به چشم برهم زدنی ناپدید گشته بود. سراپا محو لذت حاصل از نزدیک شدن امپراتور بود. احساس میکرد که تنها همین نزدیکی پاداشی است که تلخکامی ناشی از ضایع شدن آن روزش را جبران میکند. ...
🔸 ادامۀ بریدۀ کتاب را با کلیک روی تصویر بخوانید.
16 مهر 1400
ویتگنشتاین از چه رمانی خوشش میآید؟
ویتگنشتاین بر اثر ابتلا به سرطان نسبتاً زود مرد؛ شصتودو سال و سه روز از عمرش میگذشت. البته اگر زنده هم میماند، تقریباً محال بود که به این دوران میرسید. اما اگر آن زمان کش پیدا میکرد و این رمان خیلی زودتر نوشته میشد، و خلاصه اینکه از دو طرف شاهد نزدیکی بودیم، و دست ویتگنشتاین در آخرین لحظات زندگیاش به این کتاب میرسید، قطعاً از آن خوشش میآمد. ...