تفسیر فرهنگها
نویسنده: کلیفورد گیرتس
مترجم: محسن ثلاثی
ناشر: نشر ثالث
سوزان لنگر (1895-1985)، فیلسوف آمریکایی، در کتاب خود با عنوان فلسفه با مضمونی تازه یادآور میشود که برخی اندیشهها با نیروی سهمگین در فضای فکری ناگهان پدیدار میشوند. این اندیشهها به یکباره بسیاری از مسائل را حل میکنند، چندان که بشارت میدهند در آینده به همۀ مسائل بنیادی پاسخ خواهند گفت و همۀ قضایای مبهم را روشن خواهند ساخت. هر کس این اندیشهها را راهگشای نوعی علم نوپدید و کانونی مفهومی در نظر میگیرد که نظام تحلیلی فراگیری را میتوان حول آن بنا کرد. اندیشهای اینچنین بزرگ هر چیز دیگر را برای مدتی از صحنه خارج میکند، زیرا بهگفتۀ لنگر «هر ذهن حساس و فعالی به این نوع اندیشه روی میآورد تا از آن بهرهبرداری کند. ما از این اندیشه در هر رابطه و برای هر مقصدی استفاده میکنیم و با تعمیمها و اقتباسهای هر چیز بیشتر سعی میکنیم معنای محدود آن را بسط دهیم».
ولی پس از آنکه این اندیشۀ نوپدید برای ما روشن شد و به بخشی از خزانۀ عمومی مفاهیم نظری ما تبدیل شد، چشمداشتهای ما از کاربردهای عملی آن متوازنتر میشود و محبوبیت بیشازاندازهاش فروکش میکند.
برخی از هوادارن پرشور این اندیشه همچنان به مشکلگشایی همهجانبۀ پیشین آن دلبسته میمانند، ولی اندیشمندانی که اکثراً به آن پایبندی دارند پس از مدتی و بعد از اندیشیدن به مسائلی که این اندیشه در واقعیت به بار میآورد، آرام میگیرند و شور و شوق آغازیشان فروکش میکند. آنان این اندیشه را تا آنجا که امکان بسط و کاربرد داشته باشد، بسط میدهند و به کار میبرند و در آنجا که کاربرد ندارد و نمیتوان آن را گسترش داد، از کاربرد و بسط آن خودداری میکنند. در حقیقت، این اندیشۀ تولدیافته اندیشهای اساسی و بخشی از ذخایر فکری ما برای همیشه باقی خواهد ماند، ولی دیگر آن عظمت و پهنۀ مشکلگشایانه و کاربرد متنوع و نامحدودی را که در گذشته داشت، از دست میدهد. قانون دوم ترمودینامیک، اصل انتخاب طبیعی، مفهوم انگیزش ناخودآگاهانه یا سازماندهی وسائل تولید، همهچیز و از جمله امور انسانی را نمیتوانند تبیین کنند، ولی همچنان میتوانند برخی چیزها را تبیین کنند و در اینجا توجه ما معطوف به این قضیه است که آن چیزها چهاند، تا از این طریق بتوانیم خود را از شرّ بسیاری از قضایای شبهعلمی که با سروصدای فراوان ظاهر میشوند، خلاص کنیم.
بیاید با خودمون صادق باشیم! از خودمون بپرسیم که از خوندن یک کتاب خوب چقدر مطلب گیرمون میاد؟ کل چیزی که بعد از مطالعۀ کامل یک کتاب خوب یاد میگیریم چقدره؟ به نظرم یک کف دست مطلب بیشتر نیست. یعنی، اگر دربارۀ اون کتاب از ما توضیح بخوان، بعیده بیشتر از یک صفحه حرفی برای گفتن داشته باشیم. پس، نتیجۀ یک کتاب خوب یک صفحه بیشتر نیست. خب، یک صفحۀ خوب از یک کتاب خیلی خوب از این که دیگه کمتر نیست. بنابراین نباید چنین صفحاتی رو دستکم بگیریم. ارزش یک صفحۀ خوب از یک کتاب خیلی خوب به اندازۀ یک کتابِ کامله. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم که از این نوع صفحات شکار کنیم و بذاریم اینجا. این جور صفحات بهنوعی راه میانبر به حساب میان؛ زود و یکراست ما رو میرسونن به اصل مطلب. پس بفرمائید از این طرف!
سردبیر
سردبیر ماهدبوک