عشق سیال (در باب ناپایداری پیوندهای انسانی)
نویسنده: زیگمونت باومن
مترجم: عرفان ثابتی
ناشر: انتشارات ققنوس
جهان ما دلمشغول آمار، میانگینها و اکثریتهاست و، بنابراین، تمایل داریم که میزان غیرانسانی بودن جنگها را بر اساس تعداد تلفات آنها محاسبه کنیم. ما تمایل داریم که شرارت، قساوت و زنندگی و رسوایی آزار و اذیت را بر اساس تعداد قربانیان آن بسنجیم. ولی در سال 1944، در بحبوحۀ مرگبارترین جنگهای تاریخ بشر، لودویگ ویتگنشتاین گفت: «ممکن نیست هیچ فریاد درد و رنجی از فریاد یک انسان شدیدتر باشد. یا ممکن نیست هیچ درد و رنجی شدیدتر از درد و رنج یک انسان واحد باشد. ممکن نیست کل سیارۀ زمین بیش از یک روح واحد درد و رنج بکشد.»
نیم قرن بعد وقتی لسلی اشتال از تلویزیون CBS مادلین آلبرایت، سفیر وقت آمریکا در سازمان ملل، را دربارۀ مرگ نیم میلیون کودک عراقی به علت محاصرۀ نظامی مداوم آمریکا تحت فشار قرار داد، او این اتهام را رد نکرد و اقرار کرد که «چنین انتخابی دشوار بود.» ولی این انتخاب را توجیه کرد: «ما تصور میکنیم این کار ارزش آن را داشت که این بهای سنگین را بپردازیم.»
اجازه دهید منصفانه بگویم که فقط آلبرایت نبوده و نیست که از چنین استدلالی پیروی میکند. «شما نمیتوانید بدون شکستن تخممرغها اُملت درست کنید.» این بهانۀ مورد علاقۀ افراد دوراندیش، سخنگویان دیدگاههای مصوب رسمی، و ژنرالهایی است که به فرمان سخنگویان عمل میکنند. این عبارت کلیشهای به مرور زمان به شعار واقعی دوران مدرن شجاع ما بدل شده است.
فرقی نمیکند این «ما»یی که چنین «تصور»ی دارد و آلبرایت از طرف آنها سخن میگوید، چه کسانی هستند. آنچه اهمیت دارد این است که دقیقاً همین قساوتِ سرد این نوع قضاوت آنهاست که ویتگنشتاین با آن مخالف بود.
اکثر ما قبول داریم که درد و رنج بیمعنی و نامعقول امکان ندارد هیچ عذری داشته باشد و در هیچ دادگاهی قابل دفاع نخواهد بود، ولی شمار کمتری حاضرند بپذیرند که گرسنگی دادن به فقط یک انسان و موجب مرگ او شدن «بهای سنگینی است که ارزش پرداختن» ندارد و ممکن نیست داشته باشد – مهم نیست آرمان و هدفی که این بهای سنگین را برایش میپردازیم چقدر «معقول» یا حتی شریف باشد. نمیتوان بهای چنین آرمانی را با تحقیر و نفی کرامت انسان پرداخت. تنها ارزش والایی که هیچ میزان یا حجمی از دیگر ارزشها بر آن غلبه نمیکند و جای آن را نمیگیرد، زندگی توأم با کرامت، و احترام درخور شأن انسانیت هر انسان است، تمام دیگر ارزشها فقط تا جایی ارزش به شمار میروند که در خدمت کرامت انسان و حمایت از آن باشند. تمام چیزهای ارزشمند زندگی انسان چیزی جز ژتونهایی برای خرید این ارزش بینظیر نیستند که زندگی را شایستۀ زیستن میسازد. کسی که میخواهد با کشتن انسانیتِ دیگر انسانها بقا یابد، پس از مرگ انسانیتِ خویش باقی میماند.
نفی کرامت انسان، ارزش هر آرمانی را که برای عرض اندام کردن محتاج چنین نفیای باشد از میان میبرد. رنجِ فقط یک کودک و رنج میلیونها نفر، هر دو به یک اندازه این ارزش را به تمامی و به کلی از میان میبرند. آنچه در مورد اُملت صحت دارد در صورت کاربست در مورد خوشبختی و بهروزی انسان به دروغی بیرحمانه بدل میشود.
بیاید با خودمون صادق باشیم! از خودمون بپرسیم که از خوندن یک کتاب خوب چقدر مطلب گیرمون میاد؟ کل چیزی که بعد از مطالعۀ کامل یک کتاب خوب یاد میگیریم چقدره؟ به نظرم یک کف دست مطلب بیشتر نیست. یعنی، اگر دربارۀ اون کتاب از ما توضیح بخوان، بعیده بیشتر از یک صفحه حرفی برای گفتن داشته باشیم. پس، نتیجۀ یک کتاب خوب یک صفحه بیشتر نیست. خب، یک صفحۀ خوب از یک کتاب خیلی خوب از این که دیگه کمتر نیست. بنابراین نباید چنین صفحاتی رو دستکم بگیریم. ارزش یک صفحۀ خوب از یک کتاب خیلی خوب به اندازۀ یک کتابِ کامله. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم که از این نوع صفحات شکار کنیم و بذاریم اینجا. این جور صفحات بهنوعی راه میانبر به حساب میان؛ زود و یکراست ما رو میرسونن به اصل مطلب. پس بفرمائید از این طرف!
سردبیر
سردبیر ماهدبوک