از میان نوشته‌های متعدد سوزان سانتاگ (1933-2004) جمله‌ای هست که وقتی خواندمش مثل بمب هیدروژنی در ذهنم منفجر شد. خانم سانتاگ این جمله را وسط بحثی بی‌‌ربط پرتاب می‌کند؛ نه مقدمه‌ای دارد و نه لوازمش بازگو می‌شود. هیچ توضیحی هم درباره‌اش نمی‌دهد. یک‌باره لای پرانتز ظاهر می‌شود، و من هم خیلی خوشحالم که چنین جمله‌ای گفته شده تا اتفاقی آن را بخوانم و جذب وجودم کنم. از لحظه‌ای که خواندمش در میان مغزم حک شد و امیدوارم هیچ‌گاه فراموشش نکنم و بعید می‌دانم که فراموش شود؛ که بعید می‌دانم کسی بخواندش و فراموشش کند. جمله این است: «بدون شک هر کس واقعاً دربارۀ تاریخ اندیشیده باشد نمی‌تواند سیاست را زیاد جدی بگیرد.»

من در خصوص این جمله ملاحظه‌ای دارم: خانم سانتاگ کم‌لطفی کرده است. به نظرم اگر کسی تاریخ بداند، هیچ چیز را نمی‌تواند جدی بگیرد؛ از سیاست گرفته تا علم و فلسفه و فلان و بهمان. تاریخ نیروی بت‌شکن عظیمی است که شعارها و ادعاهای گنده و قلمبه را دود می‌کند و همه چیز و همه کس را از مقام سروری ادعایی‌اش به زیر می‌کشد. تاریخ همه را سر جای واقعی خودشان می‌نشاند. واکسن و درمان هر گونه هارت‌وپورتی تاریخ است. رابطۀ میان جدّیّت و تاریخ مثل رابطۀ میان جن و بسم‌الله است. طوفانِ تاریخ که آمد، پشۀ جدّیّت دمش را روی کولش می‌گذارد و محو می‌شود. به همین دلیل برای در امان ماندن از جدّیّت‌های مصنوعی و مخرب، باید دودستی به تاریخ و کتاب‌های تاریخی بچسبیم؛ کتاب‌هایی مثل «زندگی روزمره در دورۀ انقلاب فرانسه». اصلاً می‌دانید خیلی جدی نگرفتن یک چیز یعنی چه؟ یعنی کمتر زجر کشیدن، کمتر وقت تلف کردن، کمتر فریب خوردن؛ و درنتیجه، بیشتر و بهتر زندگی کردن. بله، این است اثر بزرگ دانستن تاریخ: زندگیِ بسیار بهتر.

منظور از تاریخ هم لزوماً تاریخ تخصصی و تحلیلی نیست. خوشبختانه به تجربه ثابت شده که تاریخ در ساده‌ترین معنایش نیز چنان اثر ویرانگر و سازنده‌ای دارد. یعنی حتی نقل وقایع گذشته و ماجراهای دوران‌های دور نیز ذهن انسان را زیر و زبر می‌کند و به نقطۀ تعادل می‌رساند. به تعبیر تخصصی، «History» لازم نیست، «Story» هم کافی است. اما دانستن آن‌چه در گذشته رخ داده اصلاً آسان نیست؛ نیاز به تحقیق و مطالعۀ جدی دارد. کسی نمی‌تواند به‌خودی‌خود تصوری از گذشته داشته باشد. ما هرگاه بخواهیم گذشته را تخیل کنیم، صورت دوران حال را به گذشته فرافکنی می‌کنیم. می‌پنداریم گذشته نسخۀ ناقص و نازل زمان حال است. برای مثال، خیال می‌کنیم در گذشته هم مثل الان چلوکباب می‌خوردند، با این تفاوت که برنج گذشتگان کمتر بود و سیخ‌های کباب‌شان درازتر.

ولی این پندار اصلاً درست نیست؛ زیرا گذشته تفاوت کیفی و ماهوی با گذشته دارد. گذشته، حتی گذشتۀ خودمان، یک سرزمین دیگر، بلکه یک جهان متفاوت دیگر، است. این نوع تفاوت باعث می‌شود که نتوانیم به‌خودی‌خود حتی آن روزگاران را تخیل کنیم؛ زیرا تخیل ما، هرچقدر هم که خلاق و پویا باشد، در چارچوب تجربه‌های امروزی ما قرار دارد. ما در راستای تجربه‌هایی که از واقعیت داریم، دست به تخیل می‌زنیم. به همین دلیل، اگر از چیزی تجربه‌ای نداشته باشیم، نمی‌توانیم درباره‌اش دست به تخیل بزنیم. گذشته نیز چنین وضعی دارد. ما امروزه وقتی تشنه می‌شویم به‌راحتی لیوانی آب خنک می‌نوشیم و هیچ‌گاه به ذهنمان خطور نمی‌کند که این پدیده در تاریخ چندصدهزار سالۀ کرۀ زمین یک پدیدۀ جدید و استثنائی و عجیب است. برای مثال، دویست سال قبل حتی امپراطوران بزرگ دنیا هم نمی‌توانستند چنین آب گوارایی بنوشند؛ مردم عادی که بماند.

ولی فایدۀ این شناخت تاریخی چیست؟ یکی از فواید مهمش همان بود که گفتیم؛ خلع سلاح هر گونه جدّیّت. دومی این است که درک و فهم این تفاوت‌های بنیادی نگاه ما را نسبت به اکنون دگرگون می‌کند. این تفاوت در هر زمینه‌ای برجسته شود، آگاهی ملازمش را به بار می‌آورد. برای نمونه، اگر تفاوت ماهوی میان جنگ‌های امروزی و جنگ‌های گذشته را درک کنیم، آن‌گاه موضع‌مان نسبت به جنگ عوض خواهد شد. به عبارت دیگر، صرف برقراری نسبتِ درست معرفت‌زاست.

یکی از زمینه‌هایی که عموم افراد هیچ درک درستی از آن ندارند، زندگی روزمره است. زندگی روزمره بستر اصلی و همیشگی گذران عمر است که خود متشکل از هزاران پدیدۀ خُرد و خاموش است. غالباً هیچ‌کدام را نمی‌بینیم. این در حالی‌ست که بیشتر آن‌ها بسیار مهم‌اند. اگر تفاوت میان زندگی روزمرۀ خود و زندگی روزمرۀ گذشتگان را بدانیم، آن‌گاه درک و فهم ما از زندگی خودمان، از بیخ و بن، زیر و رو می‌شود. این امر نیز در راستای داشتن یک زندگی بررسی‌شده و متأملانه قرار می‌گیرد؛ همان چیزی که در شأن انسان خردمند است. دقت کنیم که درصد بیشتر زندگی ما را همین زندگی روزمره تشکیل می‌دهد. لذا اگر این جنبۀ زندگی بهتر شود، درصد بیشتر زندگی‌مان بهتر خواهد شد. از این مهم‌تر؟! «زندگی روزمره در دورۀ انقلاب فرانسه» چنین کاری را هم انجام می‌دهد.

این کتاب به دوره‌ای محدود از تاریخ فرانسه می‌پردازد؛ یعنی چند سال قبل و چند سال بعد از انقلاب 1789 فرانسه. نویسنده در فصل اول، با عنوان «صحنۀ وقایع»، زمینۀ اجتماعی و سیاسی کلی آن دوران را به‌تفصیل گزارش می‌کند؛ هم قبل از انقلاب و هم بعد از آن. سپس در فصل‌های بعدی به ترتیب هر کدام از این موضوعات را به‌تفصیل شرح می‌دهد: «اقتصاد»، «مسافرت»، «زندگی در ورسای»، «پوشاک و مد»، «هنرها و سرگرمی‌ها»، «خانواده، خوراک و آموزش»، «بهداشت، دارو و بنیادهای خیریه»، «دین و مذهب»، «زنان»، «زندگی شهری»، «زندگی روستایی»، «زندگی نظامی»، «نظم و قانون». بخش پایانی، با عنوان «پیامدها»، با این جمله شروع می‌شود: «تا سال 1795، فرانسوی‌ها دیگر از حکومت انقلابی سیر شده بودند.»

جیمز اندرسن خواسته در کتابش به این نوع جزئیات زندگی بپردازد؛ چراکه تاریخ فقط تاریخ کلیات نیست. به عبارت دیگر، موضوع تاریخ فقط چیزهایی همچون دولت‌ها و جنگ‌ها نیست. اموری همچون آب و نان و تفریح مردمان و آموزش کودکان و درد دندان نیز به همان اندازه مهم و آموزنده‌اند. از این رو، ریزموضوعات کتاب چنین چیزهایی هستند: بازارچه‌های محلی، نحوۀ آرایش و مدل موهای زنان، دستمزدها، قیمت اجناس مختلف، شام و ناهار مردم، بازی‌های کودکان، روابط جنسی، وضعیت نشر کتاب، ازدواج، زندگی دانشجویان، زندگی کشیش روستا، بیوه‌ها، دندان‌پزشکی، خدمت سربازی، گدایان، قاچاقچیان، بیمارستان‌ها و ده‌ها موضوع دیگر. این چیزهای روزمره برای مردمان آن روزگار عادی و طبیعی بودند؛ همان‌گونه که امور روزمرۀ ما به چشم ما چنین می‌نمایند. اما هنگامی که این دو را کنار هم بگذاریم، یک‌باره تبدیل به شگفت‌ترین امور بشری می‌شوند؛ چیزی مثل این موارد:

 

– در سدۀ هجدهم شکایات زیادی شده بود از جوانانی که در ترم دانشگاهی ثبت‌نام می‌کردند و سپس به شخصی دیگر پول می‌دادند تا در کلاس‌ها حضور یابد، از درس‌های استاد یادداشت بردارد و به آن‌ها تحویل دهد. به‌ویژه، دانشجویان رشتۀ حقوق شهرت خاصی در زمینۀ غیبت از کلاس‌ها داشتند.

– نه‌فقط کوچه‌ها و خیابان‌های پاریس عملاً فاضلاب بودند، بلکه حتی کاخ ورسای هم توالت نداشت. خدمۀ کاخ و نجبایی که برای دیدن کاخ می‌آمدند، غالباً برای قضای حاجت، به پشت پلکان‌ها، راهروهای تاریک یا هر جای دیگری که دور از چشم و خارج از مسیر حرکت دیگران بود، می‌رفتند. بوی تعفن ادرار و مدفوع، با وزش خفیف‌ترین نسیم نیز در راهروها و باغ‌های کاخ می‌پیچید.

– در بیمارستان، چهار، پنج، شش و گاهی هشت بیمار را روی یک تخت در کنار هم می‌خوابانند. افرادی که روی یک تخت دراز کشیده‌اند، امراض متفاوتی دارند؛ بعضی از آن‌ها در حال مرگ‌اند و برخی دیگر مدت‌هاست جان سپرده‌اند. روزی بیماری از سرما شکایت داشت و بعد معلوم شد که سرما از جسدی که در کنارش خوابانده بودند برمی‌خواست و به او می‌رسید. در برخی از بخش‌های بیمارستان هوا فاسد است و از بدن بعضی بیماران بخارهایی متعفن برمی‌خیزد که قابل تصور نیست. واقعاً عجیب است که در این محیط ناسالم و غیربهداشتی که پر از حشرات موذی و پلید و انواع چیزهای بیماری‌زا و ناخوشایند است، عده‌ای آن‌قدر جان سخت‌اند که بهبود می‌یابند و ترخیص می‌شوند.

زندگی روزمره در دورۀ انقلاب فرانسه

نویسنده: جیمز ام. اندرسن

مترجم: سعید درودی

ناشر: انتشارات نگاه


سردبیر

سردبیر ماهدبوک

سردبیر
فیلد های مورد نظر را انتخاب یا مخفی کنید، همچنین با درگ کردن میتوانید محل آن را تغییر دهید.
  • تصویر
  • امتیاز
  • قیمت
  • قابلیت تنظیم ارتفاع
  • محل نگهداری خودکار
  • قد
  • ابعاد کفی صندلی
  • محل نگهداری لبتاب
  • یقه
  • رنگ بندی
  • محل نگهداری کارت اعتباری
  • ویژگی های زیره
  • ابعاد
  • جنس پشتی
  • طرح پارچه
  • جنس پارچه
  • کلاه
  • نحوه بسته شدن
  • مقاومت در برابر ضربه
  • جنس فریم کفی
  • جیب داخلی
  • حجم داخلی
  • محل نگهداری کلید
  • کشور سازنده
  • تعداد دسته
  • جنس زیره کفش
  • جنس رویه
  • قابلیت چرخش
  • ابعاد پشتی صندلی
  • جنس فریم پشتی
  • وزن کفش (یک لنگه)
  • سایز
  • قد آستین
  • بند یدک
  • مناسب برای
  • مورد استفاده
  • قابلیت شستشو
  • بند و دستگیره
  • جنس فلز
  • جنس شیشه
  • اضافه به سبد خرید
مقایسه
علاقه مندی ها 0
صفحه علاقه مندی ها خرید را ادامه دهید