برخلاف ظاهر ترسناکش، «سنجش خرد ناب» کتابی جذاب است و نکات جالب فراوانی در آن یافت میشود. چند خطی از مقدمهاش برایتان نقل میکنم:
«تجربه نخستین آموزش ماست و در پیشروند خود، چنان سرشار از معلومات تازه است که زندگی بههمپیوستۀ همۀ نسلهای آینده از بابت شناساییهای نوین، که میتوانند در این زمینه گرد آیند، هرگز دچار کمبود نخواهد شد. با اینهمه، تجربه تنها سرزمینی نیست که فهم ما بتواند بدان محدود شود. درست است که تجربه به ما میگوید، چه چیزی برجاست، ولی نه اینکه آن چیز باید ضرورتاً بدانسان باشد و نه بهسانی دیگر. درست از اینروست که تجربه به ما کلیت راستین نمیدهد، و خرد، که بسیار تشنۀ اینگونه شناختهاست، بر اثر تجربه بیشتر برانگیخته میشود، تا اینکه خرسند گردد.»(1)
اگر در سرزمینهای آریایی زندگی میکنید، حالا دیگر میتوانید ادعا کنید که آن اثر کلاسیک را خواندهاید. برای اینکه دروغ نگفته باشید، بگویید بیشتر به نیمۀ اول کتاب توجه کردهام. اگر هم مایلید طرف مقابل را مرعوب کنید، بگویید: «راستش، نسبت میان ویراست اول و دوم کتاب است که توجه مرا به خودش جلب کرده. مسئلۀ اصلیام این است که کانت تفاوتهایی معنادار میان این دو ویراست ایجاد کرده است. نظر شما چیست؟»
علیرغم اینکه شاهکار کانت اثری آموزنده و کاربردی است، داوری معتدلی دربارۀ ترجمهاش وجود ندارد. داوریها یا ستایشی غالیانه است یا نکوهشی ناسزاگونه. هر دو هم غالباً اساس درستی ندارند. در واقع، دو نوع جوّ روشنفکری شکل گرفته و هر کسی بر اساس عاطفه و سلیقهاش یکی از جوّها را انتخاب میکند. دستۀ اول با خواندن یکیدو جمله که نقل میشود، بهبه و چهچه راه میاندازند. دستۀ دوم نیز با خواندن پنجاه صفحه برای امتحان یا ارائه در کلاس نفرین و ناسزا حواله میکنند. البته این دو دسته در یک چیز مشترکاند: هر دو برای دفاع از موضع خود به اصطلاحسازی استناد میکنند. ولی این نگرش نگاهی تنگنظرانه است.
باید این ترجمه را همهجانبه دید. نحو یا گرامر جملات که مشکلی ندارد و بسیار عالی است. مسئله فقط اصطلاحات خاص است که آنها نیز چند ده اصطلاح بیشتر نیستند و بر اثر ممارست در مطالعۀ متن کاملاً عادی میشوند؛ برای نمونه، دویچمگوئیک میشود شبیه به اصطلاحاتی بیگانه همچون ایده و سوژه و دازاین و دیالکتیک. اما برای این منظور نمیتوان کتاب را به هر شکلی خواند. در خاطرم هست که سالها پیش یکی از دانشجویان فلسفه تکلیف داشت که قسمتی از دویچمگوئیک (تقریباً صد صفحه) را در کلاس گزارش کند. شب قبل رفته بود به سراغ کتاب و… چنان به او سخت گذشته بود که به پرتگاه پوچی و بدبختی مطلق رسید. نکتۀ مهم، اصلی و کلیدی دقیقاً همین است؛ کتاب را نباید اینگونه خواند. پس روش درست مطالعۀ این متن چگونه است؟
در یک کلمه: کم، پیوسته و طولانیمدت. به عبارت دیگر، باید روزانه یکیدوساعت وقت اختصاص داد تا یکیدوصفحه را با توجه و حوصله مطالعه کرد. به این ترتیب، این کتاب را بهراحتی میتوان در مدت دو سال به طور کامل مطالعه کرد. این روش حتی ربطی به سطح دانش خواننده ندارد. سرشت این کتاب چنین اقتضایی دارد. لذا هر کسی در هر سطحی باید به همین صورت آن را بخواند. نمونهای نقل کنم.
در زندگینامۀ چارلز سندرس پیرس (1839-1914)، یکی از بنیانگذاران پراگماتیسم آمریکایی، نقل کردهاند که به مدت بیش از سه سال، روزانه دو ساعت «سنجش خرد ناب» را با دقت مطالعه میکرد. او همۀ مباحث را با چنان دقت و انتقادی بررسی کرده بود که تقریباً تمام کتاب را از بر میدانست (2). اگر کمی ضرب و تقسیم کنیم، به این نتیجه میرسیم که پیرس روزی حدوداً نیم صفحه از کتاب را بررسی میکرد. این نیم صفحه هم دو ساعت زمان میبرد. واضح است که در نیم صفحه حداکثر یکیدو اصطلاح خاص به چشم بخورد که بهراحتی میتوان آنها را فهمید. برای نمونه به این بخش دقت کنید:
«شناخت ما سراسر از حسها برمیخیزد، از آنجا به فهم میرود و به خرد میانجامد. برتر از خرد چیزی در ما یافت نمیشود تا مایۀ سهش را بهعمل آورد و تحت برترین یگانگی اندیشیدن قرار دهد. اینک چون میبایدم از این والاترین نیروی شناخت توضیحی عرضه داشتن، خویشتن را در اندک تردید و دشواری مییابم. در مورد خرد، مانند مورد فهم، کاربردی صرفاً صوری، یعنی کاربردی منطقی، وجود دارد، که در آن، خرد هر گونه گنجانیدۀ شناخت را منتزع میکند. ولی همچنین یک کاربرد واقعی خرد نیز برجاست، بدینسان که او خود گنجانندۀ خاستگاه پارهای مفهومها و آغازههاست که ایشان را نه از حسها به وام میگیرد، نه از فهم. قوۀ صوری و منطقیِ خرد، طبعاً از مدتها پیش بهوسیلۀ منطقدانان بهمثابۀ نتیجه گرفتن بامیانجی (در افتراق از نتیجههای قیاسی بیمیانجی:از تالیهای بلاواسطه) تعریف شده است. ولی قوۀ واقعی خرد که خود رأساً مفهومها را تولید میکند، باز بدان وسیله درک نخواهد شد.»(3)
در این پارگراف فقط اصطلاح «سَهِش» ناآشنا مینماید که معنایش «شهود» است. البته تا قبل از این صفحه آنقدر بهکار رفته که حالا دیگر خواننده آن را کاملاً میشناسد. دقت کنید که طبق روش پیشنهادی، بناست که خواننده برای فهم این پاراگراف یک ساعت زمان صرف کند. آیا در این صورت درک این متن دشوار خواهد بود؟
خب، حالا اگر کسی گمان میکند که این مقدار صرفِ وقت بهصرفه نیست، پس اساساً در خصوص نحوۀ خواندن آثار اصلی فلسفی دچار سوء تفاهم است. خواندن این کتاب چیزی است همانند شرکت در یک دورۀ آموزشی طولانیمدت. البته این امر مختص به کتاب کانت نیست؛ خواندن «متافیزیک» ارسطو، «الهیات شفا»ی ابنسینا، «اخلاق» اسپینوزا، «رسالهای در باب طبیعت آدمی» هیوم، «نظریهای در باب عدالت» جان رالز و… نیز به همین شکل است. اصلاً به این نکته توجه کنید: آیا انتظار داریم کتابی را که محصول 10-12 سال تفکر جدی و مبنایی است، در عرض یک ماه راحت بخوانیم و خوب بفهمیم؟ آیا این توقع، زیادی نامعقول نیست؟
تا اینجا یک طرف ماجرا را گفتیم. ولی این نوع خواندن جنبۀ مثبت هم دارد. واقعیت این است که خواندن چنان کتابی به چنین روشی فقط شرط لازم فهمیدنش نیست، بلکه پای یک مسئلۀ بسیار بزرگتر و مهمتر و قشنگتر هم در میان است. اگر کسی با چنین دقت و حوصلهای حداقل یکیدو اثر فلسفی را نخواند، ذهن و زبان فلسفیاش قوام نمیگیرد و تا آخر شلوول و آشفته و پریشان میماند. در مقابل، در روزگار جوانی یکبار دل بدهید و مغز خود را با یکیدو کتاب اینچنینی ورز دهید تا یک عمر راحت شوید و حظش را ببرید و از دقت و قدرت فهم فلسفی خود کیف کنید. کسانی که شلخته فکر میکنند و شلخته مینویسند و شلخته حرف میزنند چنین تجربهای از سر نگذراندهاند.
نکتۀ آخر اینکه فقط دوسه هفته این روش را امتحان کنید تا ببینید خواندن کتابهای ترسناک نهفقط سخت نیست، بلکه خیلی هم شیرین است. علاوه بر این، لذت عمیق خوانش یک اثر کلاسیک فلسفی را هم خواهد چشید.
پینوشتها:
(1) سنجش خرد ناب، ایمانوئل کانت، ترجمۀ میرشمسالدین ادیبسلطانی، انتشارات امیرکبیر، صفحۀ 73
(2) کانت، اشتفان کورنر، ترجمۀ عزتالله فولادوند، انتشارات خوارزمی، صفحۀ 269
(3) سنجش خرد ناب، صفحۀ 389-390
سردبیر
سردبیر ماهدبوک
مشکل در مورد اثری چون سنجش خرد ناب بیش از این است.
در واقع این توصیه به جا می بود اگر بخش های مختلف کتاب ارتباط معناداری نداشتند .نکته اینجاست که اگرچه بحث از حسیات استعلایی یا حسیک ترافرازنده ، بخش آغازین کتاب را شکل می دهد ، محتویاتش به سایر بخش ها از جمله تحلیل استعلایی یا آناکاویک ترافرازنده سرریز می کند و یا در دیالکتیک استعلایی یا دوچم-گوییک ترافرازنده به نحو دیگری مطرح می شوند و چنین طرحی ، ضرورت بازخوانی و بازسنجش بخش های مختلف کتاب را با یکدیگر پیش می آورد که به طور طبیعی ، مانع از پیش رفتن بر مبنای نظم نوشتاری اولیه کتاب است .و جز این ، شاید بد نباشد که گاهی اوقات نظم خوانش از نظم تنظیم یافته ی نوشتاری کانت تبعیت نکند و کتاب با یک هدف پژوهشی خاص خوانده شود و پاره هایی از متن به خاطر شکل گیری درک خواننده از یک موضوع خاص(مثلا جایگاه شی فی نفسه)قربانی شوند تا در ذهن جا برای فهم این موضوع خاص باز شود.
سلام
ممنون از شما که دیدگاه تخصصی خودتان را مطرح کردید. نکتهای که فرمودید قطعاً برای کسانی که بخواهند این کتاب را به طور تخصصی بخوانند آموزنده است.
ما نیز با دیدگاه شما موافقیم، اما این را اضافه میکنیم که روشی که یاد کردید برای مراحل بعدی است. به احتمال زیاد، شما نیز پس از خواندن و دانستن سنجش خرد ناب به این نتیجه رسیدید که اینگونه هم باید بازخوانی کرد. در هر صورت، سنجش خرد ناب کتابی است پیچیده، لایهلایه و تودرتو. چنین کتابی تن به یک روش واحد نمیدهد. لذا روشهای متعدد دیگری مطرح شده است. برای نمونه، برخی از کانتشناسان گفتهاند که لازم است نقد اول از آخر به اول هم خوانده شود، زیرا در واقع، فرآیند فکری کانت نیز به همین صورت بود؛ یعنی در اصل، آنتینومیهای عقل بودند که آغازگر فلسفۀ نقدی کانت بودند. آنچه به نظر میرسد پایان باشد در واقع نقطۀ شروع است.