«…که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها». اول و آخرِ عشقِ کتاب نیز همین‌طور است. بله؛ هر عشقی دردسرها و بدبختی‌های خاص خودش را دارد، از جمله عشق کتاب. آدم در ابتدا می‌شنود که کتاب خوب است؛ که کتاب‌خوانی خوب است؛ که باید مرتب کتاب خواند و از این حرف‌ها و شعارها و تعارف‌ها. همۀ این‌ها درست؛ اما پیش‌فرض اولیه این است که عرصۀ کتاب و کتاب‌خوانی یک برکۀ کوچک زیبای جنگلی است که اطرافش را بوته‌های گل سرخ گرفته و بناست با کوزه از آن آب زلال خنک برداریم و هم‌زمان از چهچۀ بلبان لذت ببریم. اما وقتی آدم با حقیقت ماجرا روبه‌رو می‌شود، می‌بیند این عرصه یک اقیانوس است سرشار از گرداب و کوسه. تفاوت آن تصویر رؤیایی اولیه با واقعیت به اندازۀ تفاوت کوزه و کوسه است. کتاب‌خوانی سختی‌هایی دارد آن سرش ناپیدا، هم از جهت کمّی و هم از جهت کیفی، هم از جهت نوع و هم از جهت تعداد. بله؛ کتاب و کتاب‌خوانی خیلی خوب است، اما حالا چه بخوانیم، چندتا بخوانیم و اصلاً چگونه بخوانیم؟ این‌ها پرسش‌هایی است که متفاوت‌اند، ولی به هم ربط دارند. در این‌جا یک مسئلۀ عام را بررسی می‌کنم که پاسخی به هر سه پرسش باشد.
مشکلِ عمده کثرت کتاب‌هاست. برای هر کتاب‌خوانی حداقل چندصد هزار کتاب آماده وجود دارد که می‌تواند بخواند و بفهمد. اما هر کسی عملاً در حالت ایدئال تا آخر عمرش حداکثر چند هزارتا بیشتر نمی‌تواند بخواند. این فاصلۀ میان امکان کتاب و توان خواننده مشکل‌ساز می‌شود. خواننده همیشه، برای هر انتخاب، بین ده‌ها گزینه گیر می‌کند. برای مثال کسی می‌خواهد کتابی در موضوع جنگ جهانی اول بخواند. دست‌کم ده‌ها اثر در این زمینه حاضر و آماده است. اما او که نمی‌تواند این همه را بخواند. این مشکل وقتی حاد می‌شود که شخص به کل گسترۀ کتاب‌خوانی در کل عمرش نگاه کند، به‌ویژه اگر به نیمه‌های عمر رسیده باشد. خوشبختانه راه حلی عملی هست؛ اگرچه سهلِ ممتنع است.
من به اقتضای کارم هزاران کتاب خوانده‌ام. ناراضی هم نیستم و این‌طور نیست که، همانند خیلی‌ها، پس از تجربه‌ای طولانی، به موضوعِ کارم لعن و نفرین و دریغ و «ای بابا دلت خوشه» و همانند این‌ها نثار کنم و بگویم کتاب فلان است و چلان است و ملان است. خیر؛ خیلی هم خوب است. ولی نکته این‌جاست که اگر به من بگویند همسایه‌ات کتاب‌خانه‌ای بیست‌هزارتایی دارد و ده هزار کتاب خوانده است، دهنم آب نمی‌افتد و در دلم آب از آب تکان نمی‌خورد. در واقع هیچ حسی به این امر ندارم. زیرا می‌دانم بین خواندن هزار کتاب و ده هزار کتاب فرقی نیست؛ یا دست‌کم فرق خیلی کمی هست. اگر کسی خیال کند که بین خواندن هزار کتاب و ده هزار کتاب فرق زیادی هست، پس یا کتاب را نمی‌شناسد یا نمی‌داند ذهن انسان چیست. این دو به این صورت اصلاً با هم چفت و بست نمی‌شوند. باور کنید ذهن انسان برای ده هزار کتاب ساخته نشده است. به این نکته خوب دقت کنید! توان ذهن و عملکردش تابع خواسته‌ها و آرزوهای ما نیست. من ممکن است دلم بخواهد یک موتورسیکلت را بلند کنم، اما عضلات دستم کارشان را طبق توان و فیزیولوژی‌شان انجام می‌دهند. ذهن من نیز کار خودش را می‌کند. ذهن انسان بیشتر کتاب‌ها را فراموش می‌کند. از آن‌هایی که فراموش نمی‌کند، فقط بخشی را نگه می‌دارد. بیشتر این‌ها نیز چند خط بیشتر نیست یا حتی چند جمله. خب، حالا آن چند جمله چه فایده‌ای دارند؟ چه دردی را دوا می‌کنند؟ همان چند جملۀ ظاهراً مفید در حافظه با مطالب دیگر مخلوط می‌شوند. تفسیرهای ذهنی هم آن‌ها را تغییر می‌دهند. هزار نفر یک کتاب واحد را بخوانند، در طولانی‌مدت هزار نکتۀ متفاوت از آن برداشت می‌کنند که غالباً هم بی‌فایده یا بی‌ربط‌‌ند. نتیجه این‌که خواندن ده هزار کتاب آش دهن‌سوزی نیست.

ولی اگر به من خبر بدهند که آن سرِ دنیا کسی هست که ده کتاب خیلی خوب را خیلی خوب خوانده، زرد می‌کنم و می‌گرخم و به حالش غبطه می‌خورم و شاید هم به او حسودی کنم. چنین کسی با چنین روشی عروج کرده است. بله؛ همین است. روش دقیق و درست کتاب‌خوانی همین است. اما این کار به‌ظاهر ساده، اصلاً آسان نیست. نیز، در ظاهر نچسب و در باطن دلچسب. خواندن چند هزار کتاب آب خوردن است. من انجام داده‌ام و می‌دانم چیست. کتاب را روبه‌روی صورتت می‌گیری و به صفحات نگاه می‌کنی و نگاهت را روی کلمات و جملات می‌لغزانی و پیش می‌روی. کتاب پشت کتاب. و همین‌طور ردیف می‌کنی و بعد از سال‌ها می‌بینی کوهی کتاب پشت سرت سبز شده است. کار سخت و حسابی این است که مثلاً کتابی دویست‌صفحه‌ای را به مدت یک سال بخوانی. بارها و بارها، بعضی قسمت‌ها بیشتر. به هر مطلب جزیی ساعت‌ها فکر کنی. موضعت را در برابر هر نظریه‌ای مشخص و تکلیفت را با هر جمله‌ای روشن کنی. نقد کنی، رد کنی، اضافه کنی، کم کنی، قید و شرط بگذاری، مشروط بپذیری و بسیاری کارهای دیگر. اگر چنین کنی بعد از یک سال تعجب خواهی کرد. به یک نتیجۀ شگفت‌انگیز می‌رسی. حس خواهی کرد عوض شده‌ای، ذهنت زیرورو شده است و حتی تو دیگر آن آدم سابق نیستی. حس می‌کنی سطح فهم و آگاهی‌ات کاملاً ارتقاء یافته و پا به مرحله‌ای جدید گذاشته‌ای. لازم نیست که آن کتاب یک اثر فلسفی خفن گنده باشد. حتی یک رمان خیلی خوب هم چنان نتیجه‌ای به‌بار می‌آورد. یک تجربۀ شخصی نقل کنم.
«بازماندۀ روز» رمان کوتاهی است که می‌توان دو سه روزه تهش را بالا آورد و… تمام. برو رمان بعدی! من این شاهکار را پنج سال پیش خواندم. و در این مدت بارها مرورش کردم. بسیار به آن نوک زدم و گزینشی برخی قسمت‌ها را بازخوانی کردم. چاپ قدیمی‌اش را از کتاب‌خانۀ عمومی گرفتم و خواندم؛ قطع رقعی با جلد گالینگور و قلم درشت. فایل پی‌دی‌اف آن را خواندم. خواندنش در نسخه‌های مختلف مفید بود؛ زیرا فیزیک کتاب در فهمیدنش بی‌تأثیر نیست. حالا پنج سال است که دارم به آن فکر می‌کنم: به کلیت‌اش، به شخصیت‌هایش، به شخصیت‌های فرعی، به ماجراهی جزیی، به گفتگوها، به بعضی از جمله‌ها و حتی کلمات و خیلی چیزهای دیگر. علاوه بر این‌که خودم ریزریزش کرده‌ام، به نقد و نظر دیگران دربارۀ رمان گوش داده‌ام و با دیگر خوانندگانش حرف زده‌ام. اکنون چند برابر خود رمان می‌توانم دربارۀ آن حرف بزنم. می‌توانم آن را یک ترم در دانشگاه تدریس کنم. اغراق نکرده‌ام اگر بگویم به اندازۀ ده‌ها کتاب فلسفی از آن مطلب به‌دست آورده‌ام. و این البته پایان کار این کتاب نیست و سروکله زدن با آن همچنان ادامه خواهد داشت.
پس چه باید کرد؟ خلاصه کنم: کاری که باید کرد این است که چند کتاب خیلی خوب، به تعداد انگشتان دست، را باید خیلی خوب و به تعداد موهای سر مطالعه کرد. اصل و جوهرۀ کتاب‌خوانی این است. هر کسی در کتاب‌خوانی به جایی رسیده و نتیجه گرفته، از همین بوده و لاغیر.
شاید باور نکنید و برای این ادعا از من دلیل بخواهید. من شما را به بهترین دلیل ارجاع می‌دهم: تجربۀ خودتان. شما هم می‌توانید به زندگی‌تان رجوع کنید و ببینید بهترین، عمیق‌ترین و ماندگارترین اثری که از کتاب‌خوانی بر جانتان نشسته از این بوده که انگشت‌شمار کتاب خوب را خوب خوانده‌اید. اگر هم تاکنون چنین تجربه‌ای نداشتید، سهل است؛ حالا تجربه کنید. یک کتاب خیلی خوب مختصر را به همان شیوه‌ای که گذشت خیلی خوب بخوانید و نتیجه‌اش را خودتان امتحان کنید. حالتان خوب می‌شود و شاید هم خوشبخت شوید.


سردبیر

سردبیر ماهدبوک

سردبیر
فیلد های مورد نظر را انتخاب یا مخفی کنید، همچنین با درگ کردن میتوانید محل آن را تغییر دهید.
  • تصویر
  • امتیاز
  • قیمت
  • قابلیت تنظیم ارتفاع
  • محل نگهداری خودکار
  • قد
  • ابعاد کفی صندلی
  • محل نگهداری لبتاب
  • یقه
  • رنگ بندی
  • محل نگهداری کارت اعتباری
  • ویژگی های زیره
  • ابعاد
  • جنس پشتی
  • طرح پارچه
  • جنس پارچه
  • کلاه
  • نحوه بسته شدن
  • مقاومت در برابر ضربه
  • جنس فریم کفی
  • جیب داخلی
  • حجم داخلی
  • محل نگهداری کلید
  • کشور سازنده
  • تعداد دسته
  • جنس زیره کفش
  • جنس رویه
  • قابلیت چرخش
  • ابعاد پشتی صندلی
  • جنس فریم پشتی
  • وزن کفش (یک لنگه)
  • سایز
  • قد آستین
  • بند یدک
  • مناسب برای
  • مورد استفاده
  • قابلیت شستشو
  • بند و دستگیره
  • جنس فلز
  • جنس شیشه
  • اضافه به سبد خرید
مقایسه
علاقه مندی ها 0
صفحه علاقه مندی ها خرید را ادامه دهید