17 مرداد 1400
داستان یک جنایت تمیز
این داستان غیر از کشش و جذابیت میتونه فایدههای دیگهای هم داشته باشه، مثلاً اینقدر تمیز روایت میشه و نکتههای ظریف جنایی توش میاد، که شاخکای آدمو تیز میکنه. یعنی برای شاخکای آدم هم خوبه به نظرم؛ اونم تو جامعۀ بلبشوی امروزه روزگار. دیگه مثلاً اینکه انقدر این کتابه دربارۀ صنعت بیمۀ نیمۀ اول قرن بیستم توی آمریکا اطلاعات میده بهتون، که فکر نمیکنم دانشجوهای رشتۀ بیمه توی درساشون بخونن! البته من نمیدونم دانشجوهای رشتۀ بیمه چی میخونن، ولی منظورم اینه که کلی چیز میز میشه ازش یاد گرفت. میشه عبرت گرفت. میشه حواسجمعتر شد. دیگه اگه خودتون اهلش باشید، این داستانه میتونه کلی چیزای اینطوری هم بده دستتون.
9 تیر 1400
هر کتابی بهجز این
«هیچ دوستی بهجز کوهستان» تا این لحظه به چاپ چهاردهم رسیده است. من هم – اعتراف میکنم – حسابی جوزده شدم و کتاب را خریدم به این امید که یک شاهکار ادبی را بخوانم. خریدم و خواندم و خوشم نیامد. به نظرم اصلاً کتاب خوبی نیست. جدا از نظر شخصیام، این کتاب بسیار بسیار کمتر از چیزی است که تبلیغ میکنند. قصدم از نوشتن این یادداشت این است که افراد کمتری فریب شهرت این اثر ضعیف را بخورند. کتابخوانهای حرفهای هم که اصلاً نباید نزدیک اینگونه آثار میانمایه شوند.
24 اردیبهشت 1400
آلبر کامو: دربارۀ عشق، مرگ و زندگی
من تلاش کردم که این نوشته انتهای داستان رو لو نده. اما به هر حال وقتی داری دربارۀ محتوای کتاب حرف میزنی با بخشهای زیادی از اون آشنا میشی؛ چیزی شبیه اینکه مقدمههای اول کتابو بخونی. من همیشه مقدمهها رو بعد از تموم کردن کتاب میخونم، ولی برای انتخاب کتاب یه نگاهی به چند صفحهش میندازم. اگر قصد خرید و خوندن کتابو دارین میتونین به بندهای نقل قول و بند پایانی نوشته نگاه کنین. تمامی نقل قولها هم از نیمه اول کتاب انتخاب شده. در نیمۀ دوم یادداشت هم ترجمههای موجود طاعون رو بررسی و با هم مقایسه کردم.
2 فروردین 1400
یک رمان همایونی
اکنون شاید اینطور بهنظر برسد که پس ما با یک رمان تاریخی- خیالی روبهرو هستیم که از روند چگونه مبارز شدن اعضای یک گروه معترض سخن میگوید. نه؛ بهگمانم سوءقصد به ذات همایونی چیزی بیشتر از روایت مبارزه و مشروطهخواهی باشد. چیزی فراتر از یک اثر ادبی صِرف، چیزی شبیه به یک تلنگر، برای بازنگریِ چگونه بازیکردنمان در این زمین دوار شاید... .
10 اسفند 1399
برادرزادۀ رامو
گوته این رمان کوتاه فرانسوی را خواند و آنقدر خوشش آمد که فوری به آلمانی ترجمهاش کرد. هگل در پدیدارشناسی روح بخشی را به آن اختصاص داد. مکاینتایر هم در چند موضع از در پی فضیلت دربارهاش بحث کرده است. بله؛ هر فیلسوفی آن را بخواند ناچار میشود موضعاش را در برابر دیدگاه اخلاقی برادرزادۀ رامو در باب زندگی روشن کند.