اگر دوستی خوب است و زندگی بدون آن نمی‌ارزد، پس چرا بعضی با همین طنابِ دوستی به ته چاه رفته‌اند و زندگی‌شان تباه شده است؟! لابُد پاسخ می‌دهید که چون دوست‌شان دوستِ واقعی نبوده و ضربه زده است. دوست که بد باشد، زندگی که هیچ، آدم را هم خراب می‌کند. بله، اما نه؛ فقط این نیست؛ بلکه چون دوستی کردن بلد نیستیم؛ چون یاد نگرفته‌ایم که چطور دوستی کنیم، نه در خانواده، نه در مدرسه و نه در دانشگاه. بله؛ اگر بلدِ رفاقت نباشی، همین دوستی که از آن این‌همه تعریف و تمجید می‌کنند، باعث می‌شود به ته دره سقوط کنی. گاهی نیز چنان سقوط می‌کنی که دشمن این‌گونه ساقطت نمی‌کند. پس یعنی دوستی کردن که آن را پیش‌پاافتاده و ساده می‌پنداریم، بلد بودن می‌خواهد؟! بله؛ دوستی کردن هم یکی از مهارت‌های ردیف اول زندگی است. اگر یاد بگیریم چگونه دوستی کنیم، زندگیِ باارزش و لذت‌بخشی خواهیم داشت. اما اگر بلد نباشیم، همین چیز ارزنده، زندگی را به کام‌مان تلخ می‌کند.

مسئلۀ چگونه دوستی کردن را بسیار ساده گرفته‌اند. از این رو، کتاب‌هایی که در این باره نوشته شده سطح پایین‌اند، یا این‌که کتاب درست و حسابی کمی در این زمینه در دست داریم. یکی از کتاب‌های خوب، چگونه دوستی کنیم نوشتۀ سیسرو است. سیسرو در این کتاب مختصر و مفید از زبانِ حکیمی رومی به نام لائلیوس دربارۀ دوستی سخن می‌گوید.

اولین نکته‌ای که این کتاب تلویحاً می‌گوید این است که اگر کسی دکترای فلسفه هم داشته باشد یا او را به‌عنوان فیلسوف بشناسند، باز هم ممکن است در دوستی کردن به‌کُل تعطیل باشد. طبیعی هم هست. راه و چاه دوستی که با فلسفه خواندن و فیلسوف خوانده شدن، نهادینه نمی‌شود. به‌خصوص آن فلسفه و فیلسوفانی که فلسفه و فرزانگی و دوستی را به‌گونه‌ای تعریف می‌کنند که برای انسانِ عادی و فانی دست‌نیافتنی می‌شوند. البته از حق نگذریم، فلسفه و ادبیات تأملات روشن‌گرانه‌ای پیش پای‌مان قرار می‌دهند؛ آن‌جا که برای ما در زندگی روزمره قابل حصول باشد، مثل همین کتاب. این رسالۀ کوتاه پُر است از نکات مفید و کاربردی دربارۀ دوستی که به‌خوبی مهارت‌های دوستی کردن را توضیح می‌دهد.

کتاب از این نکته آغاز می‌کند که دوستی فقط میان این افراد شکل می‌گیرد: «آنان که چنان عمل می‌کنند و می‌زیند که زندگی‌شان مصداق وفاداری، شرافتمندی، عدالت و بخشندگی است، و آنان که از هر انفعال پست، طمع یا خشونت آزادند، و از قدرت شخصیتی بالا برخورداند.» سپس مهم‌ترین و نخستین قانونِ دوستی معرفی می‌شود: دوستی با «خیرخواهی» معنا می‌پذیرد و، بدون خیرخواهی، هیچ رابطه‌ای رنگ و بویی از دوستی ندارد. خیرخواهی، هستۀ اصلی دوستی را شکل می‌دهد و بدون خیرخواهی، دیگر نمی‌توان از این‌که «چگونه دوستی کنیم»، سخنی گفت. بدون خیر و خیرخواهی، زندگی چه ارزشی دارد؟! پس چه ثروتی باارزش‌تر از دوستی که زندگی را برای‌مان شیرین و معنادار کند. برای خوبی و خوب بودن است که دوستی می‌ورزیم. از دوست هم فقط انتظار خوبی می‌رود. آن‌گاه که بدی یا ظلم از سوی دوست، درخواست یا انجام شود، دوستی به درۀ عدم سقوط می‌کند. پس در دوستی چیزی به غیر از دوستی نیست و حاصلش چیزی به‌جز خودش نخواهد بود. به تعبیر نویسنده، «پاداش دوستی، خودِ دوستی است».

این کتاب بیشتر با تأکید بر همین قانونِ دوستی پیش می‌رود و از زوایای مختلفی، به آن بازمی‌گردد و مخاطب را تشویق می‌کند که به یک بار خواندنش بسنده نکند. از جمله دنباله‌های آن قانون یکی هم این است که خیرخواهی، معنایی وسیع‌تر دارد؛ یعنی خیر کلّی و خیر جامعه را هم باید همیشه در نظر داشت. گاهی مجبورید به‌سبب انجام وظایفی مهم از دوستان جدا شوید. «هر کسی که می‌گوید نمی‌تواند جالی خالی‌تان را ببیند و مانع از این شود که به دنبال فرصت‌های بزرگ بروید، فرد ضعیفی است و دوستی با او ناموجّه است.» نکتۀ دیگر این‌که مواجهه‌ای درست با توصیه‌ها و نقدهای دوست‌مان داشته باشیم. مواظب تملّق باشیم، و حقیقت و فضیلت را همیشه در دوستی حفظ کنیم که از ستون‌های اصلی دوستی هستند.

مهم‌ترین مسائلِ دوستی که سیسرو می‌کوشد بدان‌ها پاسخ دهد، عبارت‌اند از: آیا زندگی بدون دوست ممکن است؟ فداکاری در دوستی تا کجاست؟ ملاک  انتخاب دوست چیست؟ آیا دوستان جدید بر دوستان قدیمی ترجیح دارند؟ داشتن دوستان زیاد خوب است یا دوستان کم؟ چگونه در قبال دوست رفتار کنیم؟ وقتی با دوست‌مان به مشکل یا اختلاف برخوردیم، چاره چیست؟

این رساله ترجمه‌های دیگری نیز دارد که من ترجمۀ علی سیاح را پیشنهاد می‌کنم که نشر چشمه منتشر کرده است. سال‌ها پیش همین کتاب را انتشارات ققنوس با ترجمۀ بهنام اکبری منتشر کرده بود. اگر تابه‌حال آن ترجمۀ قبلی را ندیده‌اید و آن کتاب را نخریده‌اید، بهتر است همین کتاب را تهیه کنید؛ هم فهمش راحت‌تر است و هم قلمش روان‌تر. اگر باور ندارید، بگذارید یک نمونه تقدیم‌تان کنم و مقایسه را بر عهدۀ خودتان می‌گذارم که کدام ترجمه را بخوانید.

ترجمۀ سیاح: «دربارۀ دوستی همین‌ها را دارم که بگویم. از شما، دوستان جوانم، مصرّانه می‌خوهم در راه فضیلت بکوشید، زیرا دوستی بدون فضیلت نمی‌تواند وجود داشته باشد. و دوستی در کنار فضیلت، بزرگ‌ترین چیزی است که می‌توان در زندگی یافت.»

ترجمۀ اکبری: «این است همۀ آن‌چه در باب دوستی باید بگویم؛ اما هر دوی شما را به ارج نهادنِ فضیلت نصیحت می‌کنم (بدون آن دوستی ممکن نیست)، که نمی‌توانید به چیزی والاتر از دوستی بیندیشید جز فضیلت.»

از این دو ترجمه که بگذریم، یک ترجمۀ آزاد هم از این کتاب شده که در سال 1346 با عنوان عیش پیری و راز دوستی در بنگاه ترجمه و نشر کتاب، منتشر شد. تازگی‌ها نیز تجدید چاپ شده است. این یکی چون ترجمه‌ای آزاد است، به‌نظرم می‌توان نادیده‌اش گرفت. پس همین ترجمۀ جدید را بچسبید تا از مطالب ناب این کتاب دربارۀ دوستی جا نمانید؛ مطالبی مثل این:

«دوستیِ حقیقی نمی‌تواند فرزند فقر و نیاز باشد. اگر چنین چیزی درست می‌بود، هر چه انسان‌ها کمتر می‌داشتند، صلاحیت‌شان برای دوستی بیشتر می‌شد. اما چنین چیزی حقیقت ندارد. به هر میزان که انسان متکی به خودش باشد و به مدد فضیلت و خردمندی نیرومند شود، چنان‌که به هیچ‌کس وابسته نباشد و هر چه را می‌خواهد درون خویش داشته باشد، به همان میزان در طلب دوستی است و آن را پاس می‌دارد. آیا دوستِ درگذشته‌ام آفریکانوس به من نیاز داشت؟ به هرکول سوگند که اصلاً! و من نیز نیازی به او نداشتم. اما به سبب نیکی‌اش دوستش داشتم، درست همان‌طور که او، اگر درست پنداشته باشم، به سبب فضیلتی که در من می‌دید دوستم داشت. و هر چه با هم بیشتر آشنا می‌شدیم، علاقه‌مان به یکدیگر بیشتر می‌شد. البته دوستی ما فواید عملی بسیاری داشت، اما عشق متقابل‌مان مبتنی بر چیزی نبود که می‌توانستیم از یکدیگر به دست بیاوریم.»

چگونه دوستی کنیم (راهنمایی باستانی بر دوستی راستین)

نویسنده: مارکوس تولیوس سیسرو

مترجم: علی سیاح

ناشر: نشر چشمه