گفت‌وگویی‌هایی با پروفسور ایگرگ

نویسنده: لویی فردینان سلین

مترجم: افتخار نبوی‌نژاد

ناشر: انتشارات فرهنگ جاوید

پروفسور ایگرگ: بهتر نیست کمی دربارۀ مبحث فلسفی گپ بزنیم؟ فکر می‌کنید آمادگی‌اش را دارید؟ بحث‌وفحصی فرض کنیم، مثلاً در خصوص جهش‌های رشد از طریق ایجاد تحول در «خویشتن»!

فردینان: آه، آقای پروفسور ایگرگ، خیلی دوست دارم به نظرتان احترام بگذارم و این چیزها… ولی رسماً باید این را به شما بگویم: من دشمن فلسفه‌ام! نمی‌توانم در این خصوص ایده‌ای بدهم! حتی ایدۀ ریزه‌میزه! و چیزی هم مبتذل‌تر و عامیانه‌تر و نفرت‌انگیزتر از ایده‌ها سراغ ندارم! در کتاب‌خانه‌ها تا دلتان بخواهد ایده پیدا می‌شود! همین‌طور در تراس کافه‌ها! تمام آدم‌های ضعیف و ناتوان تا خرخره پُر از ایده‌اند! اما فیلسوف‌ها! آن‌ها با ایده‌هاشان کاروکاسبی به‌هم می‌زنند! با ایده‌هاشان نسل جوان را پُرافاده می‌کنند! جاکش بار می‌آورند! همان‌طور که خودتان می‌دانید، نسل جوان آماده است هر آشغالی را قورت دهد. همه‌چیز را عاااااااااالی ببیند! چقدر این جاکش‌ها با این نسل راحت کنار می‌آیند! نسل جوان سال‌های پُرشوروحالی زندگی‌اش را با کلاهبرداری و غِرغره کردن «ایده‌ها» سپری می‌کند! بهتر است بگویم ایده‌های فلسفی! بله آقا، فلسفی! نسل جوان شیادی و حقه‌بازی را دوست دارد، به سگ‌توله‌هایی می‌مانند که عاشق تکه‌چوب، یا به‌قولی تکه‌استخوانی‌اند که به سمت‌شان پرتاب شود، بعد دنبالش بدوند! مهم این است که هر چه سریع‌تر خودشان را به آن برسانند، عوعو کنند، وقت‌شان را هدر دهند! لوده‌های دوروورتان را ببینید، آن‌ها هم لحظه‌ای از بازیچه قرار دادن نسل جوان دست برنمی‌دارند. تکه‌چوب‌هایِ پوکِ فلسفی جلویش می‌اندازند. اگر نسل جوان فریاد شعف بکشد! به‌به و چه‌چه کند! یعنی قدرشان را می‌داند! آن جاکش‌ها می‌دانند چه چیزی برای این نسل لازم است! اییییییده‌ها! و باز هم همچنان اییییییده‌ها! سنتزها! و جهش‌های فکری! عاااااالیه! هر چه استخوان پوک باشد، نسل جوان بهتر آن را قورت می‌دهد! می‌لمباند! هرچه را که در این طبل‌های توخالی‌ست… اییییده‌ها! شهر، شهر فرنگ است! خود شما، پروفسور ایگرگ، بی‌آن‌که به جایی‌تان بربخورد، دوست دارید پُک‌وپوز روشنفکری داشته باشید! ارّه بده تیشه بگیر! کارتان طوری است که باید با نسل جوان جی‌جی‌باجی باشید! نسلی که باید به‌زور چیزی را تو مغزش فرو کرد! امورات زندگی‌تان را با آن مغز، مغز نسل جوان می‌گذرانید! از بس که شیفتۀ این نسل هستید! نسل بی‌قرار، پُرافاده، تن‌پرور! حتی به سفسطه‌گری تن می‌دهید! شرط می‌بندم! حتی سفسطه‌گرتر از پیتر آبلار! خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو!

بیاید با خودمون صادق باشیم! از خودمون بپرسیم که از خوندن یک کتاب خوب چقدر مطلب گیرمون میاد؟ کل چیزی که بعد از مطالعۀ کامل یک کتاب خوب یاد می‌گیریم چقدره؟ به نظرم یک کف دست مطلب بیشتر نیست. یعنی، اگر دربارۀ اون کتاب از ما توضیح بخوان، بعیده بیشتر از یک صفحه حرفی برای گفتن داشته باشیم. پس، نتیجۀ یک کتاب خوب یک صفحه بیشتر نیست. خب، یک صفحۀ خوب از یک کتاب خیلی خوب از این که دیگه کمتر نیست. بنابراین نباید چنین صفحاتی رو دست‌کم بگیریم. ارزش یک صفحۀ خوب از یک کتاب خیلی خوب به اندازۀ یک کتابِ کامله. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم که از این نوع صفحات شکار کنیم و بذاریم این‌جا. این جور صفحات به‌نوعی راه میان‌بر به حساب میان؛ زود و یک‌راست ما رو می‌رسونن به اصل مطلب. پس بفرمائید از این طرف!