شک داشتم این کتاب را بخوانم. آخر، من کجا و فلسفۀ سیاسی کجا؟! آن هم فلسفۀ پیچیدۀ هانا آرنت. البته دوست داشتم کتابی از هانا آرنت بخوانم و با اندیشههایش آشنا شوم. اما بهاقتضای مسیری فلسفی که انتخاب کرده بودم، فرصت نشده بود سراغ او بروم. متأسفانه نه کتابهایش و نه حتی نظریاتش در رشتۀ فلسفه و سرفصلهای آموزشیِ دانشگاه، هیچ جایی ندارند. از طرفی میدانستم که حالا دیگر اندیشههای هانا آرنت جزو فرهنگ عمومی آکادمیک است. بنابراین آشنایی با اندیشههایش ضرورت دارد. اما به انجام رساندن این ضرورت چندان هم آسان نیست. گسترۀ مباحث و کثرت آثار و طول و تفصیلشان مجال و توانی میخواهد که کمتر کسی از آن برخوردار است. واقعاً در این زمینه باید کسی دست آدم را بگیرد. از این جهت، خانم جانسون راهنما و دستگیر بسیار خوبی است.
احتمالاً به همین دلیل مشاورم گفت: «این بار با کتاب فلسفۀ هانا آرنت، حال کن! این کتاب، مختصر و مفید، و پُر است از نکات جالب. موضوعش هم با کتابهای قبلی که پیشنهاد داده بودم، فرق دارد، و حال و هوایت را عوض میکند». من هم بلافاصله گفتم خیلی هم خوب. خوب از دو جهت: یکی اینکه با اندیشههای هانا آرنت آشنا بشوم. دوم اینکه با کتابهایی که معمولاً خواندهام، متفاوت است و تنوعّی میشود. البته که جهت دوم سبب میشد بهسختی با کتاب ارتباط بگیرم. اما همینکه با نویسنده در فهم هانا آرنت همراه میشدم شور و شوقی میگرفتم برای فکر کردن دربارۀ مسائل زندگی و سیاست. برای من که تا به حال چیزی از فلسفۀ هانا آرنت یا کتابی از او نخوانده بودم، کتابی مفید بود که دو مطلب را داشته باشد: یکی زندگی و تجربههای آرنت و دومی اندیشههایش. کتاب حاضر که نوشتۀ پاتریشیا آلتنبرند جانسون است، بهخوبی به هر دو پرداخته است.
کتابهایی که با زندگینامهای از یک اندیشمند شروع میشوند، جذابتراند. این کتاب نهفقط با زندگینامۀ آرنت آغاز میشود و فصلی هم بدان اختصاص مییابد، بلکه در جایجای کتاب به زندگیِ شخصی آرنت هم اشاره میگردد و ربط اندیشهها و تجربههای زیستهاش را نشان میدهد. هانا آرنت در خانوادهای یهودیتبار و آلمانی در کونیگسبرگ – که پیش از جنگ جهانی شهری از آلمان بود – زندگیاش را شروع کرد. در ادامه نویسنده در جاهای بسیاری زندگی او را با اندیشهاش توضیح میدهد، و چه چیزی بهتر از این. البته نویسنده، این روش را از خودِ آرنت وام گرفته است. چرا که نویسنده باور دارد آرنت، کتابهای وضع بشر و ریشههای توتالیتاریسم را با مرور دربارۀ تجربههایش و تجربۀ دورانی که در آن میزیسته، شروع کرده است، و بر این اساس، اندیشهاش را به بحث و گفتگو گذاشته است. به سخنی دیگر، آرنت با پدیدارشناسیای که از هایدگر یاد گرفته بود، وضعیت و حالش را نقطۀ عزیمتِ اندیشههایش قرار میدهد.
در بیشترِ بخشهای بعدی، کتابی از آرنت، بهعنوان محور بحث مطرح میشود و نویسنده ضمنًا به تجربهها و اندیشههای آرنت میپردازد. بدین ترتیب، بخشهایی از این کتاب که اثری از آرنت را موضوع خود قرار دادهاند، عبارتند از: «توتالیتاریسم»، «وضع بشری»، «آیشمان»، «رویارویی با اعصار ظلمانی». البته کتاب حیات ذهن را هم در بخش «اهمیت تفکر» مطرح میکند. از آنجا که حیات، به آرنت فرصت نداد تا حیات ذهناش را به سرانجام برساند، این کتابِ آرنت، بخشی جداگانه را از بحثهای نویسنده اشغال نکرده است. نویسنده به چگونگیِ نگارش و بخشهای حیات ذهن در بخش هفتم اشاره میکند. این بخش به یکی از مفاهیم کلیدی در آثار آرنت میپردازد؛ تفکر.
آرنت، تفکر را اصلیترین فعالیتِ خود میداند. او میکوشد بسیاری از مسائلی را که درگیرش بوده است، در پرتوِ تفکر و اندیشیدن به خودِ تفکر مورد واکاوی قرار دهد. نویسنده، یکی از این مسائل را محاکمۀ آیشمان میداند. «آیشمان یکی از اعضای حزب نازی و عضوی مترقّی در سازمان اس.اس بود. او در سال 1942، مسئول هماهنگی لجستیک حمل یهودیان به اردوگاههای مرگ شد. در سال 1960، مأموران پلیس مخفی اسرائیل، آیشمان را دستگیر کردند و تا سال بعدش در اسرائیل محاکمه شد. دادگاه او را محکوم به مرگ کرد و به دار آویخته شد.» هانا آرنت کتابی مینویسند به نام آیشمان در اورشلیم. با توجه به اینکه یکی از دغدغههای آرنت، یهودیت است، آیشمان و محاکمهاش را مورد بحث و بررسی قرار میدهد. آرنت در تحلیل محاکمۀ آیشمان مینویسد: «هرچه بیشتر به حرفهای آیشمان گوش میدادی بیشتر برایت روشن میشد که ناتوانی او در سخن گفتن، ربط وثیقی به ناتوانی او در فکر کردن دارد، یعنی فکر کردن از منظر شخصی دیگر.» البته آرنت این نوع از فکر کردن را تنها نوعِ فکر کردن نمیداند، و در بخش هفتم به بررسیِ بیشتر فکر کردن اشاره میشود.
بنابراین، کتاب حاضر، بهخوبی زندگی و آثار هانا آرنت را به تصویر کشیده و اندیشههایش را در لابهلای آنها توضیح داده است. همانگونه که با زندگینامۀ آرنت شروع شده بود، در بخشهای آخر نیز زندگی و تجربههایش در اواخر عمرش بازگو میشود. در بخش ششم، از زندگیاش در امریکا و اندیشهاش دربارۀ مفاهیم سیاسی که در بستر زندگی امریکایی شکل گرفتهاند، سخن گفته میشود. موضوع اصلی بخش هفتم اندیشههای پایانیِ آرنت از جمله سرشت تفکر و کتاب ناتمامش حیات ذهن است. نویسنده در آخرین بخش از کتاب حاضر، لبّ نوشتهها و اندیشههای آرنت را مطرح میکند و از تأثیرگذاریِ فکرش بر دیگر اندیشمندان سخن میگوید.
خانم جانسون در جمعبندی کتاب حاضر و توضیح فلسفۀ آرنت، مینویسد: «اندیشۀ هانا آرنت بیش از آنکه پاسخی برای ما فراهم آورد، سؤالاتی را در ذهنمان برمیانگیزد.» او سخنِ خود آرنت را شاهدی برای گفتهاش میآورد. آرنت در کنفرانس 1972 در تورنتوی کانادا میگوید: «دلم میخواهد بگویم هرچه کردهام و هرچه نوشتهام همهشان عجالتی هستند. فکر میکنم همۀ تفکراتم و شیوۀ درگیر شدنم در آنها، که شاید اندکی بیش از اندازه و افراطی بوده است، مُهر عجالتی بودن بر پیشانی دارند. آنچه در گفتگوهایم با یاسپرس، معرکه بود، این بود که میشد تلاشی را هفتهها پی بگیری؛ تلاشی که عجالتی بود و هیچ نتیجهای را هدف قرار نداده بود.» بر همین اساس، هر اندازه هم که به اندیشههای سیاسی یا در باب زندگی بپردازیم و عمرمان را وقفشان کنیم، باز نمیتوان تکلیف مسائلشان را یکسره مشخص کرد. البته نویسنده بر این باور است که نوشتههای آرنت امکانهای بسیاری را برای اندیشۀ امروزین، فراهم، و به ساختن و حفظِ جهانی انسانیتر، کمک میکنند. این کتاب کوچک نیز مشارکتی در این آرمان بزرگ است.
فلسفۀ هانا آرنت
نویسنده: پاتریشیا آلتنبرند جانسون
مترجم: خشایار دیهیمی
ناشر: نشر نو