جولز اِوَنز روزنامه‌نگاری انگلیسی و البته مستقل است. اما بیشتر دغدغۀ فلسفه دارد. ناگفته نماند که همین مستقل بودنش به او کمک می‌کند به دغدغه‌های فلسفی‌اش برسد. راستش من خودم هم تعجب می‌کردم که چطور یک روزنامه‌نگار می‌تواند فلسفی باشد یا دغدغه‌های فلسفی داشته باشد؟! دلیلِ تعجبم این بود که فلسفه‌ای که من در دانشگاه خوانده بودم پُر بود از مفاهیمی کلّی و اصطلاحاتی ذهنی، اما روزنامه‌نگاری بیشتر با امورِ کفِ زندگی سروکار دارد. این تعجبم با مطالعۀ کتابش با عنوان «فلسفه برای زندگی و دیگر موقعیت‌های حساس» رنگ باخت. نه‌فقط تعجبم از تلفیق روزنامه‌نگاری و فلسفه رنگ باخت، بلکه تصورم از فلسفه هم رنگی جدید به خود گرفت. افزون بر این‌که روزنامه‌نگاری‌اش از قرن بیست‌ویکم است و فلسفه‌اش از یونان باستان.

شاید انتظار داشته باشید که با خواندن معرفی‌ام از این کتاب، تعجب شما هم از بین رود و تلفیق روزنامه‌نگاری و فلسفه برای‌تان روشن شود، و تصوری نو و بدیع از فلسفه‌ای باشکوه و جدید پیدا کنید. اما باید بگویم اصلاً از این خبرها نیست. یعنی گمان نکنید که می‌توانید با خواندن یک معرفی از این کتاب، مطالب و لطایفش را دریابید. البته نگران نشوید! هم دلیلش را می‌گویم و هم فایدۀ خواندنِ معرفی‌ام را.

این کتاب، آن‌قدر خوب است که باید به سراغش بروید تا از مطالعه و تفکر دربارۀ تک‌تک موضوعاتش لذت ببرید. نکته‌هایش آن‌قدر زیاد است که اگر بخواهم یکی را بگویم و دیگری را نادیده بگیرم، بی‌انصافی کرده‌ام. به همین دلیل، معرفی‌ام بیشتر تشویقی شدید برای مطالعه‌اش است تا توضیحی دربارۀ مطالبش. ممکن است تا این‌جا علامت سؤالی بالای سرتان ظاهر شده باشد که البته من می‌بینمش و به آن هم پاسخ می‌دهم. سؤال‌تان این است که «پس مطالعۀ این معرفی از کتابِ جولز چه فایده‌ای دارد؟! بهتر نیست یک‌راست برویم کتابش را بخریم و بخوانیم؟».

فایدۀ معرفی‌ام از این کتابِ دوست‌داشتنی این است که با نگاهی بهتر و – تا اندازه‌ای – متفاوت، کتاب را بخوانید؛ چنان متفاوت که خودِ نویسنده (جولز اِوَنز) هم انتظارش را نداشته باشد. این نگاه به سه نکتۀ مهم دربارۀ مطالب این کتاب برمی‌گردد.

  1. مقدمه‌ای دیگر!

وقتی کتاب را دستم گرفتم، اول از همه، عکسِ روی جلدش توجه‌ام را جلب کرد. تصویر، گیر کردن بچه‌اُردکی در یک بطریِ شیشه‌ای را نشان می‌دهد، و با این عکس، برخی از موقعیت‌های حساسِ زندگی یادآوری می‌شوند. در ابتدای کتاب – به‌عنوان مقدمه – اشاره‌ای می‌شود به نقاشی رافائل از مکتب آتن. این دو تصویر در ذهنم شکل گرفتند تا رسیدم به متن اصلی. دور هر تصویر هم پُر می‌شود از چند تفسیر. اما بعد که بخش نخست کتاب را شروع کردم، کمی گیج شدم. دلیلش این بود که نویسنده در مقدمه هیچ توضیحی نداده بود که قرار است چگونه مطالبِ این کتاب را ارائه دهد. فقط می‌گوید که قرار است سمیناری یک‌روزه با حضور دوازده شخصیت از یونان باستان ترتیب دهد تا از فلسفه‌شان برای زندگیِ امروزی‌مان استفاده کنیم. به‌نظرم این کارِ او نه‌فقط مقدمه‌ای برای شروع کتاب نبود، بلکه تا اندازه‌ای گمراه‌کننده هم هست. چون، برای نمونه، قرار بود جلسۀ صبح با حضور سقراط شروع شود و انتظارم این بود که سقراط خودش فلسفه‌اش را برای زندگی‌مان توضیح می‌دهد. این درحالی بود که با گفت‌وگویی از نویسنده در زمانِ دانشجوی‌اش آغاز شد. بگذریم که بین گفت‌وگو هم مطالبی گفته می‌شد که به گیج شدنم بیشتر کمک می‌کرد. کمی جلوتر، بحث از فلسفۀ سقراط شروع شد. آن‌جا هم از سخنرانی سقراط خبری نبود. بلکه همان گزارش نویسنده بود. یا به تعبیری دیگر، تفسیر و سخنرانیِ نویسنده است از فلسفۀ سقراطی برای زندگی. در بخش‌های دیگر سمینار هم در واقع سخنرانی‌ای وجود ندارد، بلکه نویسنده می‌کوشد تا آن دوازده فلسفۀ کهن را از زبان خود بگوید. نمی‌گویم گزارشش خوب نبود، بلکه خیلی خوب بود. اما کاش مقدمۀ کتاب را به‌گونه‌ای دیگر مطرح می‌کرد. چرا که مقدمه را به‌گونه‌ای مطرح کرده است که شاید تصوری از مطالب کتاب در ذهن شکل بگیرد که در بخش‌های کتاب دیده نشود.

اگر من این کتاب را می‌نوشتم، نکاتی را که نویسنده دربارۀ خودش در آخر کتاب آورده است، در مقدمه ذکر می‌کردم. نویسنده در پایان کتاب اشاره می‌کند به این‌که چرا به فلسفه روی آورده است و چطور این کتاب را نوشته است. داستانِ زندگی جولز می‌تواند مقدمه‌ای جذاب برای شروع کتاب باشد. او در سال‌های بیست‌وچندسالگی‌اش با اختلالاتی مواجه شده بود. بعد به منطقه‌ای کوهستانی در نروژ می‌رود تا اسکی‌سواری کند. در اولین روز اسکی‌سواری، از فاصلۀ نُه‌متری به زمین می‌خورد و شدیداً آسیب می‌بیند. بیهوش می‌شود و به بیمارستان منتقل می‌شود. بعد از این قضیه است که داستانِ آشنایی‌اش با فلسفه آغاز می‌شود و بعدها این کتاب را می‌نویسد. این قضیه هم فلسفه‌ای برای زندگی است که در پایان کتاب مطرح می‌شود.

  1. فلسفه‌ای از یونان باستان با نمونه‌ای واقعی از زندگیِ امروز

شالودۀ اصلی این کتاب، دوازده طرز فکر فلسفی است که نویسنده برای هر یک نماینده‌ای از یونان باستان برمی‌گزیند. او می‌کوشد در هر بخش، هر یک را توضیح دهد. در ابتدای هر بخش، پیش از آن‌که آن طرز فکر و فلسفۀ باستانی را توضیح دهد، نمونه‌ای امروزی را از متخلّقین به آن فلسفه‌ها می‌آورد. مثلاً در بخش چهارم که مربوط است به فلسفۀ رواقیِ سنکا، از یک مأمور نیروی پلیس در شیکاگو صحبت می‌کند. او توضیح می‌دهد که چگونه این مأمور پلیس، فلسفۀ رواقی را در زندگی‌اش به کار می‌گیرد و زندگیِ بهتری برای خودش می‌سازد. سپس نویسنده بیشتر به فلسفۀ رواقی می‌پردازد و سعی می‌کند جنبه‌های مختلفش را بیان کند. حتی در برخی موارد، خودِ نویسنده به سراغِ متخلّقِ امروزی می‌رود و با او مصاحبه می‌کند.

  1. زندگیِ خوب تنها یک نسخه دارد؟

جولز می‌کوشد دوازده فلسفۀ مختلف را در کتابش بیاورد که هر یک، شیوه‌ای متفاوت – و گاهی متضاد – برای زندگی پیشنهاد می‌کنند. از میان آن فلسفه‌ها، خودش شیوۀ رواقی را برای زندگی شخصی‌اش انتخاب کرده است. از نظر او، هر یک از این دوازده فلسفه، هنری است برای زندگی که از سوی دوازده فیلسوف در یونان باستان طرح شده است. این فیلسوفان به همین ترتیب در کتاب می‌آیند: سقراط، اپیکتتوس، موسونیوس روفِس، سنکا، اپیکور، هراکلیتوس، فیثاغورس، شک‌گرایان، دیوژن، افلاطون، پلوتارک، و ارسطو. البته فلسفۀ سقراط دو بخش اصلی و هر سه پیوست کتاب را به خود اختصاص داده است.

او می‌گوید: «این کتاب فقط یک فلسفه را پیشنهاد نمی‌کند، بلکه چندین فلسفه در آن آورده شده است، و با این حال، در تکثرِ آن، وحدتی نهفته وجود دارد: همۀ استادان به عقلانیتِ انسان و تواناییِ فلسفه برای بهتر کردنِ زندگی‌مان خوش‌بین‌اند.» افزون بر این، نقش احساسات را هم در به‌کارگیریِ فلسفه برای زندگی تأیید می‌کند. این تکثّر در روش‌های مختلف زندگی و نقطۀ وحدت، در بخش‌های کتاب به‌خوبی دیده می‌شود. در پایان کتاب هم باز به همین نکته برمی‌گردد و اشاره می‌کند که «یک نسخه از زندگیِ خوب وجود ندارد، بلکه چندین نسخه از آن هست. نباید حرکت اجباریِ توده به‌سوی هدف بهزیستیِ رسمی اجرا شود، بلکه گروه‌هایی از دوستان باید باشند که در جست‌وجوی خود برای زندگیِ خوب به یکدیگر کمک می‌کنند». همچنین در پیوست‌هایی که برای کتاب می‌آورد در خصوص جنبه‌ای از فلسفۀ زندگی صحبت می‌کند که با احساسات مرتبط می‌شود و به حضور عقل و احساس در زندگی اشاره می‌کند. بنابراین، مطالعۀ پیوست‌هایش نیز مُشت‌پُرکن است.

  1. بریده‌هایی از کتاب

برای این‌که بیشتر از کتاب سر دربیاورید و شوقی اولیه برای مطالعه‌اش بیابید، چند مطلب ناب تقدیم‌تان می‌کنم که تأمل‌برانگیز است و چه‌بسا برای زندگی بسیار مفید:

1) به شما اطمینان می‌دهم هنرِ درمان‌گریِ روح (روان) وجود دارد؛ آن هنر، فلسفه است. برخلاف اتفاقی که در بیماری‌های جسمانی می‌افتد، کمکِ فلسفه به جست‌وجو در جایی به‌جز خودمان نیاز ندارد. باید با تمام ظرفیت و نیروی‌مان تلاش کنیم که تواناییِ درمانِ خودمان را بیابیم.

2) آشفتگی انسان‌ها از اتفاقات نیست، بلکه از نظرشان دربارۀ آن اتفاقات برمی‌آید.

3) اگر قرار است فلسفه تغییرمان دهد، لازم است با هر دو سیستم کار کند: ابتدا با بازپرسیِ سقراطی از باورهای خودکارمان خودآگاه شویم تا معقول‌بودن‌شان را بسنجیم؛ سپس بینش‌های فلسفیِ جدیدمان را انتخاب و تکرارشان می‌کنیم تا به عادت‌های خودکارِ جدیدمان (جریانِ خوب زندگی) تبدیل شوند. فلسفه صرفاً روندی از تفکر انتزاعی نیست، بلکه به‌کاربستن آن است.

4) عادت‌های بد مخفیانه حرکت می‌کنند و به‌آرامی به نزدیک‌ترین افراد منتقل می‌شوند؛ بنابراین، درست مانند طاعون، باید مراقب باشیم کنار کسانی که از قبل به آن دچار شده‌اند و بیمارند ننشینیم … پس در انتخاب دوستان‌مان باید به ویژگی‌های‌شان توجه کنیم.

5) انسان عاقل، مطمئن می‌شود هیچ‌چیز غیرمنتظره‌ای برایش اتفاق نیفتد، زیرا با دوراندیشی، انتظارِ تمام چیزهایی را دارد که ممکن است اتفاق بیفتد. او با این کار، از حملاتِ تمامِ ناخوشی‌های می‌کاهد؛ چون ناخوشی‌ها برای آنهایی که آماده و منتظرند چیزی پیش‌بینی‌نشده‌ ندارد، ولی برای آنهایی که دغدغه‌ای از خود نشان نمی‌دهند و تنها توقعِ سعادتمندی دارند مانندِ ضربه‌ای مهلک است.

6) عدّه‌ای از امیال، طبیعی، و باقی بی‌اساس‌اند. از آن دستۀ طبیعی، بعضی ضروری و طبیعی، و بعضی فقط طبیعی‌اند. یک اپیکوری برای رسیدن به زندگیِ آرام باید امیالش را بررسی کند و بپرسد آیا آنها واقعاً طبیعی و ضروری‌اند یا نه. او باید لذت و ناراحتی و رنجی را که آن میل به وجود می‌آورد بررسی کند.

7) تلاش برای تغییر شخصیت از راه تفکر فلسفیِ مطلق، با این‌که جایگاه خود را دارد، کافی نیست؛ نیاز دارید با استفاده از پند، آواز، نماد و تصویرسازیِ ذهنی با بخش غیرمعقولِ روان صحبت کنید (و تکرار کنید) تا بینش‌های فلسفی‌تان واقعاً در مغزتان بنشیند و بخشی از سیستمِ عصبی‌تان شود.

فلسفه برای زندگی و دیگر موقعیت‌های حساس (فلسفۀ کهن برای مشکلات مدرن)

نویسنده: جولز اِوَنز

مترجم: فاطمه حسینی سارانی

ناشر: نشر میلکان