یورگن هابرماس 92 ساله کتاب «بحران مشروعیت» را در دهۀ هشتاد میلادی نگاشت. روشن است که منظور از مشروعیت به طور مشخص مشروعیت سیاسی است. این مشروعیت مسئلهای بود که از همان ابتدا ذهن هابرماس را به خود مشغول کرده بود. لذا بحران مشروعیت نهفقط عنوان یکی از کتابهایش، بلکه مضمونی گسترده در دیگر آثارش است. از این رو، فهمیدن مسئله به فهم بسیاری از نوشتهها و نظریههای سیاسی او کمک میکند. حتی میتوان ادعا کرد که پای این مسئله به تمام قلمرو امور سیاسی و اجتماعی کشیده میشود؛ زیرا اساساً مشروعیت جدیترین و مهمترین مسئلۀ سیاسی جامعۀ مدرن است. توجه به تقابل صورت مدرن این مسئله با شکلهای پیشامدرن اهمیتش را بهتر روشن میکند. در این زمینه فقط به یک نکته اشاره میکنم: «درحالیکه جوامع گذشته منابع متعددی برای مشروعیت داشتند، جوامع امروزی روزبهروز منابع مشروعیت را یکییکی از دست میدهند یا کنار میگذارند.»
هابرماس خیلی زود مشکل مشروعیت را دریافت و در پی پاسخ رفت. مسئله این بود که پایهها و مبانی مشروعیت به طور جدی متزلزل شدهاند. در نظر متفکران لیبرال کلاسیک، مشروعیت سیاسی با دموکراسی گره خورده است که خودش را در انتخابات نشان میدهد. ولی هابرماس فهمید که ازین پس این دو بهراحتی با هم جمع نمیشوند. سهل است؛ گاهی بینشان واگرایی رخ میدهد. اما مشکل کجاست؟
مشکل این است که اوضاع بهگونهای شده که نیمی یا حتی بیش از نیمی از شهروندان عالماً عامداً در انتخابات شرکت نمیکنند. بهعلاوه، حتی آنها هم که رأی میدهند، نه مفهوم رأی خود را بهدرستی میفهمند و نه به تأثیر آن چندان اطمینان دارند. به عبارت دیگر، برای رأی خود، شأن یا وزن زیادی قائل نیستند و آن را در تعیین نوع نمایندگان و دولتمردان سرنوشتساز نمیبینند.
با توجه به این وضعیت باید مبنای دیگری برای مشروعیت دستوپا کرد. این مشروعیت باید به سود مردم و منبعث از آنان باشد. از نظر هابرماس این کار با «موازین اخلاقی گفتگو» انجام میشود. او تصریح میکند که با توجه به رواج و مقبولیت سکولاریسم، نمیتوان این اخلاق را به چیزی آنجهانی وابسته کرد. بهعلاوه، متافیزیک هم بهکار نمیآید. به طور کلی، هیچ گونه منبع متعالی برای اخلاق پذیرفتنی نخواهد بود. از طرف دیگر، هابرماس عموم نظریات اخلاقی سکولار را هم نابسنده میداند، از جمله سودگروی. با توجه به این بستر راه حل چه خواهد بود؟
خلاصه و سادهشدۀ دیدگاه هابرماس این است که مشروعیت ریشه در فرآیندهایی قانونی و غیررسمی دارد که به گفتگو، مشورت و تبادل نظر سیاسی ربط مییابند. مشروعیت سیاسی در گرو مشارکت گستردۀ مردم در فرآیند تصمیمگیری سیاسی است. البته این مشارکت لزوماً و صرفاً شرکت در انتخابات نیست، بلکه به طور مشخص اعمال نظر است. در جهانی که اهمیت فرد به صورت روزافزونی در حال کاهش است، شهروندان باید بدانند که دیدگاههایشان در قانونگذاری و سیاستگذاری منعکس میشود. به عبارت دیگر، حکومت قانون و حاکمیت مردم باید از درون با هم رابطه داشته باشند. لذا قانون هم در واقع واسطهای است که قدرت مفاهمهای و ارتباطی مردم را به قدرت اداری تبدیل میکند.
اگر مشارکت مردم به این صورت جلب نشود، باید منتظر بحران مشروعیت باشیم که بسیار خطرناک است. هابرماس دربارۀ اهمیت بحران مشروعیت این نکته را خاطرنشان میکند که بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و اداری باعث فروپاشی جامعه نیستند، بلکه بحران مشروعیت عامل اصلی فروپاشی جوامع است. به همین دلیل، بحرانهای اقتصادی سرمایهداری باعث فروپاشی لیبرالیسم نشدند، اما بحرانهای اقتصادی کمونیسم باعث فروپاشی مارکسیسم شدند.
در هر صورت، این مسئله بسیار مهم است؛ زیرا در هر جامعهای هم مخالفان مشروعیتِ موجود میتوانند از آن بهرهبرداری کنند و هم موافقان باید آن را در نظر بگیرند تا پایههای مشروعیت خود را مستحکم سازند. کتابهای پربار -و متأسفانه بسیار دشوار- هابرماس بصیرتهایی خیرهکننده برای همۀ طرفهای نزاع دارند.
سردبیر
سردبیر ماهدبوک