شنهای عرب
15 آذر 1401
کتابی خیلی خوب با ترجمهای بسیار بد و چاپی افتضاح. با وجود این فاجعۀ نشر، کتاب به همین صورت هم ارزش خواندن دارد. ویلفرد تسیجر (1910-2003) قبل از مدرنیزاسیونِ شبهجزیرۀ عربستان، سبک زندگی اصیل عربهای آن خطّه را دید و تجربه کرد. وی از سال 1945 تا 1950 در میان عربهای بدوی آن منطقه همدلانه زیست و دو بار با آنان صحرای عظیم و مرگبار ربعالخالی را با شتر و حداقل امکانات درنوردید. گزارشش از آن سفرها، حوادث و فرهنگ عربهای بادیهنشین شگفتانگیز و آموزنده است. تسیجر آن تجربۀ دشوار و مُهلک را بهترین، معنادارترین و سعادتآمیزترین دورۀ عمرش میدانست.
تبصرۀ 22
12 آذر 1401
او کلهپوکی بسیار جدی، بسیار کوشا و بسیار درستکار بود. ممکن نبود که با او به سینما بروی و بعدش درگیر بحث در مورد همدلی، ارسطو، امور مطلق، پیامها و ضروریات سینما بهمثابۀ فرمی هنری در جهان ماتریالیستی نشوی. دخترانی که او به تئاتر میبردشان باید تا آنتراکت اول صبر میکردند تا او اعلام کند که دارند نمایشی خوب تماشا میکنند یا نمایشی بد، و آن وقت بلافاصله میفهمیدند. او ایدئالیستی ستیزهجو بود که علیه تعصب نژادی پیکار میکرد، آن هم به وسیلۀ مدهوش شدن در مقابل چنین تعصباتی. همهچیز را دربارۀ ادبیات میدانست جز اینکه چطور از آن لذت ببرد.
ادامه را با کلیک روی تصویر بخوانید.
خلف وعده یا خلاف عادت؟
9 آذر 1401
یک خلافآمدِ عادت در برابر خیلی از خلف وعدهها. برینکمن کتابهای خودیاری و بهسازی را بیشتر مخرب میداند، زیرا عموم افراد را به راه یا بیراهۀ بیپایان پیشرفت میکشانند که جنبههای منفی زیادی دارد؛ از جمله، افسردگی و اضطراب و استرس و ملال و پوچی. از نظر او باید در برابر سیل جنونآسای موفقیت اجتماعی و پیشرفت فردی در عرصههای مادی، ایستادگی کرد. بهجای سیال بودن در همۀ امور، باید در جایی یا چیزی ریشه زد. او برای زندگی خوب، در مقابل آن کتابهای رؤیایی، دو گزینۀ واقعی و مؤثر پیشنهاد میکند: «رمان» و «فلسفۀ رواقی». ترجمۀ انتشارات ترجمان علوم انسانی بهتر و درستتر است.
محقق در برابر ژورنالیست
4 آذر 1401
کلمات قصار برتراند راسل نمونهای ممتاز در کلیگویی، شتابزدگی و تکبعدی دیدن امور هستند. به طور کلی، راسل هرهرینویس است. او نگاهی کلی و سرسری به موضوع میاندازد و سپس هر چه به ذهنش برسد مینویسد. زود تعمیم میدهد و شتابزده نتیجهگیری میکند. نیمنگاهی هم به پژوهشهای متخصصان آن موضوع نمیاندازد. گویی که قبل از او کسی آن موضوع را بررسی نکرده و خودش اولین کسی است که به آن میاندیشد. همچنین، منطقِ یا این یا آن دارد. به طور مشخص، یا علم پوزیتویستی اواخر قرن نوزدهم یا تاریکاندیشی و تعصب و خرافات. در مقابلِ ژرونالیسم راسل، میتوانیم پژوهشهای مردافکن ارنست کاسیرر را قرار دهیم.
دربارۀ دین
1 آذر 1401
دینداری سنتی آنچه را که در واقع صرفاً بیان مجموعهای خاص از امور فرهنگی گذشته است، بهعنوان بینشی دربارۀ حاق دین مطرح میکند. دینستیزان معتقدند که اساساً دین چیزی جز همان مجموعه نیست و لذا با ابطالش اعتبار دین هم منتفی است. فیلسوفان دیندار بر این باورند که دین چیزی غیر از آن مجموعه است و با ابطالش اعتبار دین آشکار و حتی بیشتر میشود. شلایرماخر، در این کتاب شگفتانگیز، دین را به چنان اوجی میرساند که از دسترس این نزاعها خارج میشود. از نظر او، دین احساسی ویژه است ناشی از شهود بیواسطۀ امر بیکران. و هر کسی شهود، احساس و، در نتیجه، دینداری خاص خودش را دارد.
بردهای که به تعطیلات رفته است!
27 آبان 1401
در این کتاب معنایی جدید از آزادی رقم میخورد؛ معنایی متفاوت با آن معنا از آزادی که نقل محافل سیاسی و مدنی است. آزادی ممکن است گاهی به معنایی سیاسی-اجتماعی باشد و گاهی هم به معنایی مرتبط با اختیار و ارادۀ فردی. چگونه آزاد باشیم دربارۀ دومی است. این کتاب، طرز فکری رواقی را دربارۀ آزادی فردی هر انسان بیان میکند و از دو منظر ذهن خواننده را به خود معطوف میکند: اولی ساختار ظاهری و دومی لبّ مطلب. اولی کاری کرده است که متن کتاب تا اندازهای آشفته به چشم آید. اما دومی به ایدهای یکپارچه و مدّعایی مشخص از اپیکتتوس اشاره دارد.
سه راه ابریشم
23 آبان 1401
یک «تاریخِ جهان» جدید، جذاب، خلافآمد عادت و بینظیر؛ ویژگی مهمتر، کنار گذاشتن اروپامحوری و خویشبرترپنداری غرب است. همچنین، کلیشههایی را میشکند که قرنهاست غربیها را مغرور و شرقیها را دلخور کردهاند. در نتیجه، نگاهی مثبت به گذشته و حتی آیندۀ سایر نقاط و فرهنگهای جهان دارد و به غربِ امروز هم هشدار میدهد. هر سه ترجمه خوب است، اما نشر نیماژ، در یک اقدام عجیب، نمایه، منابع و ارجاعات فراوان این اثر مهم را حذف کرده یا جا انداخته است! کسانی که میخواهند سالها از این کتاب بهعنوان یک اثر مرجع بهره ببرند، از دو ترجمۀ دیگر استفاده کنند.
والدن
19 آبان 1401
در اثنای آخرین اقامت زمستانیام در کنار دریاچه خوشقدمی دیگر نیز به دیدارم آمد. او از میان دهکده، از میان برف و باران و تاریکی گذشت تا آنکه چراغم را از میان درختان روشن دید و شبهای طولانی بسیاری را با من شریک شد. یکی از آخرین فلاسفهای که به جهان ارزانی شده بود. او خدا را به سخن میآورد و آبروی بشر را میبرد، و چونان دانهها مغز، تنها میوۀ اوست. به نظرم او باید مؤمنترین انسان زنده باشد. چهبسا او سالمترین روانی است که هرگز شناختهام، با کمترین دودلی؛ دیروز همان، که فردا.