1 آبان 1402
زنده باد کتابهای ضدکلاهبرداری!
آن لحظه به یاد کتابهای خوبی افتادم که در زمینۀ روانشناسی خوانده بودم. به اندازۀ یکیدو جلسه برای خریدن آنها پول داده بودم و با خواندنشان در برابر چنین کلاهبرداری عظیمی واکسینه شده بودم. همانجا یکباره نکتهای مهم برایم روشن شد: کسی که چیزی از روانشناسی نداند، نمیتواند از بازار مکارۀ مشاوران استفاده کند. کسی که میخواهد به سراغ آنها برود، باید خوب از روانشناسی سر دربیاورد. در غیر این صورت، همۀ هزینههای مالی و زمانی او به باد میرود، و چهبسا زندگیاش به فنا. بیشتر کارشناسان ادعائی حوزۀ روانشناسی و نیز سایر حوزهها، همچون اقتصاد و جامعه و فلسفه و همهچیز، آگاهانه یا ناآگاهانه، سرمان شیره میمالند.
[ با کلیک روی تصویر، متن کامل این یادداشت را بخوانید. ]
16 شهریور 1402
تب داغ کتابهای فلسفۀ زندگی
پیتر برگر نکتهای گفته که میخواهم بر اساس آن دربارۀ انفجار بازار کتابهای فلسفۀ زندگی سخن بگویم. او میگوید که اگر کسی اصول اخلاقی مقبول و متعارفی را نپذیرد، هیچ انتهایی برای صورتهای متنوعِ زیستنش نیست. و این هولناک است. آدمی بدون داشتن قطعیتها و مبانی اخلاقی، به هیچ تعالی و موفقیتی نمیرسد. زندگیِ چنین کسی صرفاً میشود تجربههایی بی مایه و پایه. همچنین، تمام این صور متنوع زیست که مدام متنوعتر هم میشوند نه تن به ارزشداوری خواهند داد و نه داوریپذیرند. بهعلاوه، قطعاً سود و منفعت این شیوههای مدام نوپدید، دندانگیر نیست، و الّا مدام چیز جدیدی رخ نمینمود.
[ با کلیک بر روی تصویر، متن کامل یادداشت را بخوانید. ]
1 خرداد 1402
غزلیات سعدی بهجای ماشین کنترلی
برای این یادداشت غزلی را که سرآغاز آشناییام با سعدی شده بود، مکرر خواندم. کمی هم در هوای حافظه و گذشته سیر کردم تا ببینم چه چیزی عامل جذب یک نوجوان دورۀ راهنمایی به سعدی بوده است. طبیعتاً الآن هزار و یک دلیل دارم برای سعدیخوانیام، ولی آن زمان مسئلۀ دیگری در کار بوده. تردید ندارم که مسئلۀ زبان بوده و بس. چون بعدها روی چند کودک و نوجوان دیگر هم امتحان کردم. وقتی برایشان غزلی از سعدی خواندم، زبان و آهنگ جملات سحرشان میکرد و با ششدانگ حواس، گوش میدادند. بزرگترهایشان هرقدر از معنا را بیشتر میفهمیدند، بیشتر هاجوواج میماندند.
[ برای خواندن متن کامل این یادداشت، روی تصویر کلیک کنید. ]
28 فروردین 1402
چگونه بهتر بنویسیم (5)
پیشترها یکی از توصیههای مهم برای نویسندگی زیادخوانی و مدام خواندن بوده، اما امروزه زیاد نوشتن است. دلیل اصلی پُرنویسی و فرممحوریِ امروزیها این است که حرفی برای گفتن ندارند. حرف و مطلب درست، فرمِ مناسبش را خواهد یافت. اگر فردی سخن داشت، خب مینویسد؛ اگر هم نداشت، که چه بهتر. سعدی همانقدر که حرف داشته، نوشته. گلستان سعدی، شاهکار نثر فارسی، مگر چند صفحه است؟ حتی کتاب کوچکی هم به شمار نمیرود. نویسندههای جوان امروزی چند برابر سعدی نوشتهاند و منتشر کردهاند. سعدی بهراحتی میتوانست چند ده کتاب دیگر بنویسد. ولی مهم این است که اصلاً چرا بنویسد؟
[ متن کامل این یادداشت را با کلیلک بر روی تصویر بخوانید. ]
2 بهمن 1401
کارل مارکس در کافه گلدان
کتاب را توی رگ زدم. به همین دلیل، خوب در خاطرم ماند که چه چیزهایی گفته و هر کدام کجای کتاب است. نظم و ترتیب کتاب هم کار یادآوری را آسان کرده بود. در نتیجه، آن را بهراحتی در ذهنم تورق میکردم و دوباره به نکات جالبش نوک میزدم. البته کتاب را تازگیها خوانده بودم؛ آن هم با چه ولع و لذتی! تکههای آن، اینجا و آنجا، به ذهنم چسبیده بود. در حین خواندن که ذهنم کلاً در آن غلت میزد. برای همین، تکههایش با کمترین بهانهای جلوی چشمم میآمدند. کتابِ خیلی خوب روی ذهنِ آکبند آدمی خط میاندازد؛ یا حکم یادگاری کندهکاریشده روی درخت را دارد.
27 آذر 1401
فصلی نوین از نجاتبخشیهای کتاب
کاهش قدرت حافظه، حواسپرتی، ناتوانی در تحلیل، بیحوصلگی، کلافگی و اسراف در وقت. اینها عناوین ذکر مصیبتی است که دچارش هستیم. دیگر کلمۀ «انفجار اطلاعات» هم حق مطلب را ادا نمیکند، مگر اینکه وصف دیگری چفتش کنیم؛ مثلاً بگوییم انفجار اتمی یا هیدروژنی اطلاعات یا ابرانفجار اطلاعات. از در و دیوار، فایل صوتی و پادکست و کتاب چاپی و پیدیاف و دورۀ آموزشی بر ما میبارد. شمارش تعداد اینها، تنها از عهدۀ فرشتگان باران برمیآید که به ما میگفتند همهجایشان انگشت است. لابهلای اینهمه انگشت، من بر اساس تجربۀ شخصی به راهکاری رسیدهام که گمان میکنم برای دیگران هم بیفایده نباشد.
4 آذر 1401
محقق در برابر ژورنالیست
کلمات قصار برتراند راسل نمونهای ممتاز در کلیگویی، شتابزدگی و تکبعدی دیدن امور هستند. به طور کلی، راسل هرهرینویس است. او نگاهی کلی و سرسری به موضوع میاندازد و سپس هر چه به ذهنش برسد مینویسد. زود تعمیم میدهد و شتابزده نتیجهگیری میکند. نیمنگاهی هم به پژوهشهای متخصصان آن موضوع نمیاندازد. گویی که قبل از او کسی آن موضوع را بررسی نکرده و خودش اولین کسی است که به آن میاندیشد. همچنین، منطقِ یا این یا آن دارد. به طور مشخص، یا علم پوزیتویستی اواخر قرن نوزدهم یا تاریکاندیشی و تعصب و خرافات. در مقابلِ ژرونالیسم راسل، میتوانیم پژوهشهای مردافکن ارنست کاسیرر را قرار دهیم.
8 آبان 1401
چگونه توانستم مثنوی معنوی را کامل بخوانم
بارها خواستم که مثنوی معنوی را کامل بخوانم. اما هر چقدر بیشتر تلاش کردم، کمتر موفق شدم. علت این پارادوکس، روشهای سخت و پیچیده بود. تا اینکه روشی ساده را امتحان کردم. از نتیجۀ کار شگفتزده شدم. علاوه بر تمام کردن کتاب، بیشتر مطالبش را هم فهمیدم. همین، لذت کار را بیشتر کرد. بعدها چندین کتاب کلاسیک دیگر را نیز همینطور خواندم. تصمیم گرفتم تجربۀ این چندسال را قلمی کنم و حاصلش شد آنچه میخوانید. در متن پیشِ رو، من بیش از همه از مثنوی مولوی گفتهام، به جای مثنوی و مولوی میتوانید هرکدام از افراد بلندقد تاریخ و کتاب او را بگذارید.
ادامه را با کلیک روی تصویر بخوانید.
21 شهریور 1401
کتابگردها
کتاب آنقدر گران شده که حالا دیگر واقعاً ارزش دزدیدن دارد. من هم با کمال میل حاضرم دست به چنین جنایتی بزنم. ولی چیزی که مانعم میشود، یکی ترس بینهایت است و دیگری ناآشنایی مطلق با تکنولوژی ضدسرقت نوین. کسی که جمهوری افلاطون و سیاست ارسطو و مدینۀ فاضلۀ فارابی را میخواند چگونه میتواند از سازوکار دستگاههای ضدسرقت کتابفروشیها سر دربیاورد؟! اساساً امروزه سرقت از کتابفروشیهای مدرن محال است؛ زیرا کسانی که انگیزۀ سرقت دارند، ذرهای عرضۀ این کار را ندارند، و آنان که میتوانند بدزدند، انگیزهای برای کش رفتن دو جلد کتاب ندارند. همهاش هم تقصیر تکنولوژی است.
30 مرداد 1401
ادبیات، سدی در برابر ابتذال
بر اساس ریاکاری مهوّع و مزوّرانۀ صداوسیما، زنان و مردان حتی بعد از ازدواج هم مریم مقدس و عیسی مسیح اند. در برابر این نفاق چندشناک، سریالهای شبکۀ خانگی از آن طرف بوم افتادهاند؛ تا توانستهاند لابهلای صحنهها مطالب و نشانههای جنسی کار گذاشتهاند. نتیجه به همان اندازه مهوّع است. حرفها بهقدری رکیک و مبتذل است که حتی یک نوجوان مؤدب هم از شنیدن آنها دچار نارسایی میشود. جذب هر مخاطب به هر قیمتی. وگرنه نزدیک شدن هنر به واقعیت اینگونه رخ نمیدهد. هنر حتی در تقرّب به واقعیت روزمره نیز با تمام جلال و جبروت و فخامت خود حاضر میشود، بهویژه ادبیات.