ویترین تازهها
داستان یک روستا
14 فروردین 1403
راوی قصه یک خانوادۀ کشاورز است. راوی گاهی زن خانواده، گاهی مرد خانواده، و در فصلی پسر خانواده است. اما شخصیت مهم قصه مرد جوانی است به نام «براردو»، که مثل بقیه بیدلوجرأت نیست. در زندگی مردم روستا، زمین و آب حرف اول و آخر است. اول زمین و آب، بعد خدا و سیاست و بقیۀ چیزها؛ آن هم در جایی که کشاورزی بهزور خرج بخور و نمیر آدم را میدهد. بعد این وسط مردم شهر و اهل قدرت، هر روز با یک بهانهای، مالیاتی ببندند به ناف اهل روستا تا یکجوری تیغشان بزنند. اوضاع وخیم و وخیمتر میشود. آیا مردم اعتراض میکنند؟
[ برای خواندن متن کامل این معرفی کتاب، بر روی تصویر کلیک کنید. ]
سپر فلسفه برای محافظت از معنای زندگی
5 فروردین 1403
برینکمن، روانشناسی دانمارکی، در ایستگاهها ده ایدۀ فلسفی را معرفی میکند. برخی از این ایدهها از فیلسوفان دورۀ باستان وام گرفته شدهاند و برخی هم از اندیشمندان دورۀ مدرن و معاصر. اما قرار است همگی به بهتر زیستن در جهانِ نو به ما کمک کنند، نقطههایی پیش روی ما بنهند که به آنها اتکا کنیم، و زندگی معناداری داشته باشیم. برینکمن این ده ایده را از زبان فیلسوفان طرح و برای معنا دادن به زندگی تفسیر میکند. این ایدهها در قالب موضوعات زیر شکل گرفتهاند: «خوبی برای خودش»، «شرافت»، «عهد»، «خود»، «حقیقت»، «مسئولیت»، «عشق»، «بخشودن»، «آزادی»، و «مرگ.»
و اما بالأخره پدیدارشناسی هم
14 اسفند 1402
دَن زَهَوی عالمانه و هنرمندانه کتابی نگاشته که نمیتوان چیزی نثارش کرد جز حداکثر تحسین و حتی اعجاب. او با تسلطی کمنظیر و شگفتانگیز مباحث متنوع و گستردۀ پدیدارشناسی را در چارچوبی مختصر اما دقیق جای داده، مطالب پیچیده را ساده و روشن توضیح داده، اختلافات روبنایی را کمرنگ و بر اشتراکات مبنایی تمرکز و تأکید کرده است. این کتاب کار خوانندگان را برای شناخت پدیدارشناسی بسیار راحت کرده و، در مقابل، کار نویسندگان را برای معرفی این فلسفه بسیار دشوار ساخته است، طوری که این سؤال به ذهن متبادر میشود که چگونه میتوان کتابی بهتر از این نگاشت؟
[ برای خواندن متن کامل این مطلب، روی تصویر کلیک کنید. ]
یک زن آزادیبخش
9 بهمن 1402
"الیزابت فینچ" دربارۀ الیزابت فینچ است؛ زنی تحصیلکرده و فرهیخته، تنها و رواقیمشرب، نویسنده و مدرس دانشگاه، و متخصص تاریخ و فرهنگ. در سیر داستان بهطور کامل با او آشنا نمیشویم. او تا انتها در سایهروشن میماند. هیچگاه بهطور کامل در روشنایی قرار نمیگیرد تا او را واضح ببینیم و کامل بشناسیم. حتی برای شخصیتهای داستان، اعم از دوستان و اقوام، هم مکشوف نمیشود. البته در سیر داستان قدمبهقدم با او بیشتر آشنا میشویم، اما هر چقدر بیشتر میشناسیمش، وجوه ناشناختهاش نیز بیشتر میشوند. عجیب است؟ نه، اصلاً. مگر در واقعیت همینطور نیست؟
کیمیایی برای عشق
25 بهمن 1402
چیزی گستاخ در درونم خواست به او بپرد و بپرسد شما چیستی که دریا و ساحل و آب و آفتابت اوست؟ دقیقاً چیستی؟ کرۀ زمین؟ که جلویش را گرفتم و گوشزد کردم که به تو ربطی ندارد، دخالت نکن. و در عوض، دستم را روی مشت چپش گذاشتم و گفتم «خوب بود. شعر قشنگی بود.»
خواهش میکنم ملامتم نکنید. علاوه بر یک کاسه قارچ سوخاری لذیذ، یک پیتزا سبزیجات به مساحت یک نان تافتون همراه با نوشابۀ رژیمی خانواده مهمانش بودم و وظیفۀ اخلاقیام ایجاب میکرد که دودستی چاپلوسیاش را بکنم. من هم کوتاهی نکردم. دست دومم را نیز روی مشتش گذاشتم تا بیشتر دلگرمش سازم.
[ برای خواندن متن کامل این یادداشت بر روی تصویر کلیک کنید. ]
یلدای دردناک یا مرگ کتابی که دوستش داشتم
30 آذر 1402
بالش و ملافه و پتو را به خشکشویی دادم، اما کتابها چه؟ بیشتر کتابها مثل دانههای پفک باد کرده بودند. علیل و ذلیل شده بودند. با چه مکافاتی خشکشان کردم! با پارچه آبشان را گرفتم و با دستمال کاغذی تمیزشان کردم. در آفتاب نگهشان داشتم تا درست شوند. نتیجۀ پانسمان و پرستاری هم حداکثر این شد که کتابهای نازنینم کجوکوله از آب درآمدند. بعد هر کدام را دوماه زیر پنجاه کتاب گذاشتم تا صاف شوند، اما نشد که نشد. برای همیشه معلول شدند. بعدها رفتم و المثنای آنها را تهیه کردم. اما این حادثه تلفات جانی هم داشت. یکی از کتابهایم مُرد. بله؛ مُرد.
[ برای خواندن متن کامل این یادداشت روی تصویر کلیک کنید. ]
زنده باد کتابهای ضدکلاهبرداری!
1 آبان 1402
آن لحظه به یاد کتابهای خوبی افتادم که در زمینۀ روانشناسی خوانده بودم. به اندازۀ یکیدو جلسه برای خریدن آنها پول داده بودم و با خواندنشان در برابر چنین کلاهبرداری عظیمی واکسینه شده بودم. همانجا یکباره نکتهای مهم برایم روشن شد: کسی که چیزی از روانشناسی نداند، نمیتواند از بازار مکارۀ مشاوران استفاده کند. کسی که میخواهد به سراغ آنها برود، باید خوب از روانشناسی سر دربیاورد. در غیر این صورت، همۀ هزینههای مالی و زمانی او به باد میرود، و چهبسا زندگیاش به فنا. بیشتر کارشناسان ادعائی حوزۀ روانشناسی و نیز سایر حوزهها، همچون اقتصاد و جامعه و فلسفه و همهچیز، آگاهانه یا ناآگاهانه، سرمان شیره میمالند.
[ با کلیک روی تصویر، متن کامل این یادداشت را بخوانید. ]
تب داغ کتابهای فلسفۀ زندگی
16 شهریور 1402
پیتر برگر نکتهای گفته که میخواهم بر اساس آن دربارۀ انفجار بازار کتابهای فلسفۀ زندگی سخن بگویم. او میگوید که اگر کسی اصول اخلاقی مقبول و متعارفی را نپذیرد، هیچ انتهایی برای صورتهای متنوعِ زیستنش نیست. و این هولناک است. آدمی بدون داشتن قطعیتها و مبانی اخلاقی، به هیچ تعالی و موفقیتی نمیرسد. زندگیِ چنین کسی صرفاً میشود تجربههایی بی مایه و پایه. همچنین، تمام این صور متنوع زیست که مدام متنوعتر هم میشوند نه تن به ارزشداوری خواهند داد و نه داوریپذیرند. بهعلاوه، قطعاً سود و منفعت این شیوههای مدام نوپدید، دندانگیر نیست، و الّا مدام چیز جدیدی رخ نمینمود.
[ با کلیک بر روی تصویر، متن کامل یادداشت را بخوانید. ]
چرا به دین محتاجیم
23 اسفند 1402
کتابی علمی و غیرالهیاتی در دفاع از دینداری. ظاهراً یافتههای علوم تجربی (زیستشناسی تکاملی، عصبشناسی، روانشناسی) ریشههای دینورزی، کارکرد آن و غایتش را تهدید میکنند. اما نویسنده نشان میدهد که ریشههای نیاز ما به دینداری بسیار عمیقاند، دین هنوز هم کارکردی موفق دارد، و غایتش همچنان موجّه است. برای مواجهه با رنجها، مشکلات و بیمعنایی، دین همچنان دردسترسترین و آزمودهشدهترین راه است، زندگی جمعی را بهسامان، و خشم و خشونت را مهار میکند، و نهفقط مانع لذت و شادی نیست، بلکه سازوکاری خاص برای خلقشان دارد. و هر جانشینی برای دین، در نهایت، بهصورت نوعی دین درمیآید با مناسکی گسترده و پیچیده.
اخلاق اصالت
1 بهمن 1402
یک اثر فلسفی کوتاه و عمیق، نقادانه و سازنده. این کتابِ پرنکته بر موضوع «اصالت» چنبره میزند و آن را همهجانبه بررسی میکند. از خلال آن، مدرنیته، از دو بُعد نرمافزاری و سختافزاری، نقادی میشود. تیلور هم شیفتگان مدرنیته را تخطئه میکند و هم مخالفانش را بر خطا میداند. حل مسئلۀ اصالت سنتز آن دو است. تیلور مزیتهای اصالت را میکاود، سپس مشکلاتش را برمیشمرد، و در نهایت روایتی بهتر از آن عرضه میکند که شأن اخلاق را نگه میدارد، از ذهنیانگاری در امان است، مقهور عقل ابزاری نمیشود، آزادی سوژۀ مدرن را به خطر نمیاندازد، و در عین حال اهمیت «دیگری» و ارزش جامعه هم از دست نمیرود.
ارتباطات گسترده و ملالتهای آن
10 آذر 1402
ارتباطات گستردۀ ناشی از شبکههای اجتماعی و گوشیهای هوشمند با وعدۀ آرمانهایی، همچون آزادی و آگاهی، جهان را به هیجان آورد. اینک آن خوشبینی اولیه خوابیده و معلوم شده که حذف واسطههای سنتی در ارتباطات فقط منجر به شکلگیری واسطههای جدیدتر و نهبهتر میشود که نتیجهاش در فرهنگ، سیاست و اقتصاد میشود: سطحی شدن، پوپولیسم، و مصرفگرایی کالاها و خدمات بنجل. ارتباطات گسترده نهفقط این ساحتهای کلان جمعی، بلکه اصل تعاملات انسانی و «خود» را نیز دگرگون و تخریب کردهاند. کتاب با بیم و امید، مسائل و راهحلهای پیشنهادی برای استفاده از نقاط مثبت این امرِ ناگزیر به پایان میرسد.
در باب مشاهده و ادراک
9 آبان 1402
مجموعهای از نُه جستار روایی و غیرروایی با چاشنی مناسبی از تجربههای شخصی و دُز خوبی از هنر، ادبیات، فلسفه و روانشناسی، برای شستن چشمها، جور دیگر دیدن، و ژرفتر فهمیدنِ تنهایی، اندوه، دلتنگی، بهرسمیت شناخته شدن، عشق، رضایت شغلی، غرابت انسان بودن، تجرد مردان، ملال، نوشتن و طنز. تأملات با فضا، حالوهوا و مکانهای مدرن گره خوردهاند: کافه، هتل، جاده، فرودگاه، باغوحش، قطار، هواپیما، شهر. وجه اشتراک همۀ مباحث توجه به جزئیات بسیار ریز، حاشیهای، نادیده، و در عینحال رایج این روزگار است. پیچیدگی بیان، نکات دقیق و نگاه عمیق بازخوانیِ متأملانه و نقادانۀ این کتاب جیبیِ جذاب را ضروری میسازد.
26 فروردین 1403
یکی از قوانین سفت و سخت تاریخ این است که تجمل به ضرورت بدل خواهد شد و بذر الزامات جدیدی را خواهد کاشت. وقتی کسی به یک کالای تجملی خو بگیرد، آن را حق مسلّم خود خواهد دانست و از آن پس بنای زندگی را بر آن شیوه خواهد گذاشت. نهایتاً به جایی میرسد که دیگر نمیتواند بدون آن زندگی کند. داستان دام تجملات پیام مهمی با خود دارد. جستجوی بشر برای زندگی راحتتر نیروهای عظیمی را برای تغییر آزاد کرد که جهان را به شکلی دگرگون ساخت که هیچکس پیشبینی و آرزویش را نکرده بود.
[ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]
16 بهمن 1402
تلاش برای صورتبندی نظریهای دربارۀ انقلابهای ایران اینگونه توجیه میشود که هیچ نظریۀ واحدی نمیتواند در همۀ زمانها و مکانها صادق باشد. بهعلاوه، انقلابهای ایران به هیچیک از انقلابهای قدیمی یا معاصر اروپا شباهت کامل نداشتهاند. اگر در مورد همۀ قیامها و انقلابهای اروپا تنها یک حکم بتوان صادر کرد این است که آنها قیام بخشی از جامعه بر ضد بخشی بودهاند که طبقات اجتماعی مرفّهتر و قدرتمندتر را تشکیل میداده و از همین رو، دولتِ وقت نمایندۀ راستین آن بوده است. انقلابهای اروپایی از دوران باستان تا قرن بیستم همگی در این ویژگی مشترک بودهاند. اما انقلابهای ایران اینگونه نبودهاند.
18 دی 1402
پرسیدم: «اما شما که با اینهمه باریکبینی حرف میزنید، آیا خودتان مخترع نیستید؟»
و او بیدرنگ دوباره گفت: «آقا، بزرگترین افراد لزوماً مشهورترین آنها نیستند. لطفاً بفرمایید ببینم کسانی چون پاستور، لاووازیه، یا پوشکین در برابر مخترع چرخ، سوزن، قرقره چه ارجی دارند؟ خوب دیدن، نکته اینجاست. اما ما زندگی میکنیم بیآنکه نگاه کنیم. مثلاً ببینید: اختراع جیب چه اختراع شگفتانگیزی است! هیچ دربارهاش فکر کردهاید؟ با این حال، همۀ مردم از آن استفاده میکنند. به شما میگویم که کافی است بهدقت مشاهده کنیم.»
3 آذر 1402
نکتۀ موذیانه دربارۀ همۀ این اشکال پرستش این است که ناآگاهانه هستند. تنظیمات کارخانهاند. نوعی از پرستشاند که کمکم تویش سُر میخورید، روزبهروز، بیشتر و بیشتر چیزهایی را که میبینید و جوری که ارزشها را میسنجید محدود میکنید، بیآنکه کاملاً آگاه باشید که دارید چنین کاری میکنید. و جهان جلوی این را نمیگیرد که بر اساس تنظیمات کارخانهایتان عمل کنید، چون جهانِ مردان و پول و قدرت بهخوبی با سوختِ ترس و نفرت و سرخوردگی و عطش و بندگیِ خود پیش میرود. فرهنگ فعلی ما این نیروها را یراق کرده تا ثروت و راحتی و آزادی شخصی بینهایت به همراه بیاورند.
[ برای خواندن متن کامل، روی تصویر کلیک کنید ]
چه خبر؟ | اخبار کتاب
بحرانِ بحران
5 اسفند 1402
پژوهشی جامعهشناختی با سویۀ فلسفی. مختصر اما پرمغز، کمحجم ولی پرچگال، و نسبتاً دشوار. مسئلۀ محوری بحران معنای زندگی در زیستجهان مدرنیته است. برای رسیدن به نتیجه، چگونگی شکلگیری معنا در زندگی فردی و اجتماعی، و ویژگیهای مثبت و منفی مدرنیته دقیق بررسی میشوند. معلوم میشود همیشه شرایط معناداری حامل امکانهای بحران معنا هم هستند. و بر این نکتۀ کلیدی تأکید میشود که ویژگی اصلی مدرنیته سکولاریسم نیست، بلکه پلورالیسم است که سکولاریسم یکی از گزینههای آن است. لذا مدرنیته حتی امکان معناهای متعالی و دینی را حمل میکند. نویسندگان راهحلهایی فردی و اجتماعی نیز برای بحران معنا ارائه میکنند. ترجمۀ دکتر مرشدی بهتر است.
غم و اندوه و ناکامی
26 آذر 1402
جمعۀ پاییزیِ 19 نوامبر 1971، زنی 51 ساله و بهستوهآمده از سردردهای درماننشدنی با قرص خودکشی کرد. مادر پتر هاندکه بود. دو ماه از این ماجرا نگذشته، هاندکۀ اندوهگین و زخمی و صاحبسبک در دو ماه زمستانی این کتاب بدیع جستارگونه-زندگینامهای را نگاشت که با پدربزرگ مادریاش آغاز و با مرگ مادرش به پایان میرسد. لابهلای ماجراها، از وضعیت جامعه و سبک زندگی سخت کشورش میگوید. او این تجربههای وجودی تلخ و جانکاه را با چنان نبوغی زبانیای میکاود که این اثر کوتاه و عمیق را باید بارها و متأملانه مطالعه کرد. ترجمۀ آقای غیاثی بهتر و درستتر است.
کدام میانسالی؟
25 آبان 1402
علاوه بر میانسالان، این کتاب خوشخوان برای جوانان و حتی کسانی که میانسالی را رد کردهاند نیز مفید است. نویسنده در پرتو دلهرۀ میانسالی، به این مسائل میپردازد: گذشته و آینده، جوانی، شغل، پوچی، پیری، مرگ، ترسها و آرزوها، شکستها و موفقیتها، حسرت زندگیهای انتخابنشده و فرصتهای ازدسترفته. او برای مواجهه با این چالشها، هم از فلسفۀ غرب بهره برده و هم از حکمت شرق. تأملات و تجربههای شخصی خود را هم روی دایره ریخته. نگاه ستیا آمیخته به امید و خوشبینی است؛ زیرا میگوید افراد میانسال فرصتهای بسیاری پیشِ رو دارند، نیز زمان زیادی. ترجمۀ نشر گمان درستتر و روانتر است.