یلدای دردناک یا مرگ کتابی که دوستش داشتم

بالش و ملافه و پتو را به خشکشویی دادم، اما کتاب‌ها چه؟ بیشتر کتاب‌ها مثل دانه‌های پفک باد کرده بودند. علیل و ذلیل شده بودند. با چه مکافاتی خشک‌شان کردم! با پارچه آب‌شان را گرفتم و با دستمال کاغذی تمیزشان کردم. در آفتاب نگه‌شان داشتم تا درست شوند. نتیجۀ پانسمان و پرستاری هم حداکثر این شد که کتاب‌های نازنینم کج‌وکوله از آب درآمدند. بعد هر کدام را دوماه زیر پنجاه کتاب گذاشتم تا صاف شوند، اما نشد که نشد. برای همیشه معلول شدند. بعدها رفتم و المثنای آن‌ها را تهیه کردم. اما این حادثه تلفات جانی هم داشت. یکی از کتاب‌هایم مُرد. بله؛ مُرد.

[ برای خواندن متن کامل این یادداشت روی تصویر کلیک کنید. ]


آیا این است انسان؟

مثل روز روشن بود که کتابی فوق‌العاده خوب است. برای همین حتی پس از خرید هم کلی براندازش می‌کنم. آه که چقدر خوب نوشته شده! بَه که چقدر خوب ترجمه و ویرایش شده! وَه که چقدر خوب چاپ شده! «بنازیم دستی که انگور چید / مریزاد پایی که در هم فشرد.» این اثر پریمو لِوی مشهورتر از آن است که نیازی به معرفی داشته باشد. اهل بخیه با آن آشنا هستند، زیرا در بسیاری از کتاب‌ها به آن ارجاع می‌دهند یا آن را شاهد می‌گیرند. اگر این نیز انسان است کتابی‌ست که آوازه‌اش از نویسنده‌اش فراتر می‌رود.


کدام گراندهتل؟

روایتی بسیار مفصل، بسیار آموزنده، بسیار جذاب و پرجزئیات از تولد تا افول مکتب فرانکفورت با محوریت زندگی اصحابش؛ یعنی ماکس هورکهایمر، تئودور آدورنو، هربرت مارکوزه، اریش فروم، فردریش پولاک، فرانسیس نویمان و یورگن هابرماس. کسانی که این شخصیت‌ها با آن‌ها در ارتباط بوده‌اند نیز بررسی می‌شوند، مثل والتر بنیامین، برتولت برشت، توماس مان و بسیاری دیگر. نویسنده به‌ویژه زوایای تاریک و پستوهای زندگی خصوصی آن‌ها را کاویده است.لابه‌لای مباحث، نقدهایی متنوع به نظریات و عملکرد آن‌ها نیز جای داده شده، و نقاط مثبت و همچنان مفید هم از قلم نیفتاده است. همۀ این‌ها برای درک بهتر جهان تاریک و پیچیده‌ای است که در آن به‌سر می‌بریم. هر دو ترجمه خوب است.


تاریخ مردم قاجار

ما از تاریخ دوران قاجار چیز زیادی نمی‌دانیم. (از کدام تاریخ چیز زیادی می‌دانیم؟!) آن اندک چیزی هم که می‌دانیم مربوط به شاهان و درباریان و کارهای بد و بدترشان است. حتی اگر در باب دربار قاجار چیز بسیار زیادی می‌دانستیم، باز هم دربارۀ آن دوران چیز زیادی نمی‌دانستیم. چراکه حکومت، برخلاف امروز، بخش کوچکی از امور ایران را تشکیل می‌داد. آن‌چه در میان خود مردم می‌گذشت، بیشتر بود و متفاوت بود و جالب‌تر بود. این کتاب جزو اندک آثاری است که فقط بر همین بُعد تمرکز می‌کند. به عبارت دیگر، این کتاب تاریخِ مردمِ دوران قاجار است.

[ برای خواندن متن کامل این معرفی کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]


سروانتس

پاپ پیوس روسپیان را تخم شیطان می‌دانست. دوست داشت تمامی‌شان را بسوزاند. فرمانی تند و تیز صادر شد که زنان را تبعید می‌کرد: ظرف شش روز باید که رم را ترک می‌کردند. سپس پایتخت مقدس پاک و آرامش از نو برقرار می‌شد. اما به‌جای آرامش، آشوب به پا شد. تاجران یکسره به نومیدی و تردید افتادند. صرافان اعلام ورشکستگی کردند. مأموران گمرک اعلام کردند در صورت تبعید روسپیان، ورود کالای تجملی به چنان شدتی افت می‌کند، که در آینده خزانۀ دولت سالانه بیست هزار دوکا کمبودِ درآمد خواهد داشت، و شهر رم از سکنه خالی می‌شود.

[ برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]


استالین

باید با شخصیت، زندگی و عملکرد حاکمان دیکتاتور آشنا شویم تا هم انسان را بهتر بشناسیم و هم سیاست را بهتر بفهمیم. چراکه اولاً هر انسانی رگه‌ای از دیکتاتوری در جانش هست، و ثانیاً هیچ سیاستی هم خالی از دیکتاتوری نیست. ولی اگر قرار باشد فقط با یک دیکتاتور آشنا شویم، آن شخص کدام است؟ به نظرم استالین. حال اگر بنا باشد، فقط یک کتاب دربارۀ او بخوانیم، چه کتابی خواهد بود؟ به نظرم «استالین». هم استالین الگوی دیکتاتورهای بعدی شد، و هم «استالین» مرجعی برای نوشتن دربارۀ استالین. همچنین، این کتاب نشان می‌دهد که واقعیت چقدر می‌تواند جذاب، مبهوت‌کننده و ترسناک باشد.


در سنگر ‌آزادی

از نظر هایک، دولت نباید در عرصۀ عرضه و تقاضای بازار دخالت کند. این دخالت نه‌فقط در امور کلان، بلکه حتی در امور خُرد نیز تبعاتی ناگوار به دنبال دارد. کوچک‌ترین دخالت دولت در یکی از امور خُرد منجر می‌شود به دخالت‌های بزرگ و کلان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی. برای مثال، بیایید «شیر» را در نظر بگیریم.

[ متن کامل این بریده از کتاب را با کلیک بر روی تصویر بخوانید.]


ایران امروز در آینۀ دیروز

واضح است که برای مطالعۀ کتاب باید مکان مناسب را فراهم کرد. ولی زمان نیز به همان اندازه مؤثر است و مدخیلت دارد. منظورم از زمان فقط ساعت صبحگاهی یا لحظات شبانگاهی نیست. به نظرم زمانِ مهم‌تر دوره‌های زندگی فرد است یا سال‌های خاص یک جامعه. در این ایام که نعره و نالۀ همگان به آسمان رفته و همه از همه چیز و همه کس می‌نالند و شاکی‌اند، زمان مناسبی است برای بازدید از گذشته، خواندن تاریخ و مطالعۀ این کتاب. به‌علاوه، خواندن این کتاب را می‌توان بازدید از یکی از بناهای فرهنگی نامرئی ایران دانست. گشت‌وگذاری شگفت‌انگیز و مبهوت‌کننده از گذشته‌ای نه‌چندان دور؛ گذشته‌ای که از آن‌چه تصور می‌کنیم به اکنون ما نزدیک‌تر است.


ذهن روسی در نظام شوروی

ایدئولوژی‌پردازان طبقۀ حاکم عبارت‌های ثابتی را که از بر کرده‌اند با رغبت و مهارت تکرار می‌کنند، زیرا موقعیت خود را مدیون مهارتی می‌دانند که در ارائۀ تزهای رسمی به خرج می‌دهند و نیز جلوه و نمود آن‌ها. مشکل می‌شود گفت که اعتقاد دارند یا نه. این زبان مشترکی است که اعضای طبقۀ حاکم روسیه با آن حرف می‌زنند و تفهیم و تفاهم می‌کنند. کار از این حرف‌ها گذشته است که مثلاً ببینیم این بهترین آموزه برای رسیدن آن‌ها به هدف‌شان است یا نه، و اصولاً مانع پیشرفت مادی یا آموزش‌شان است یا محرک آن. بله، کار از این حرف‌ها گذشته...

● متن کامل این بریده از کتاب را در صفحۀ اختصاصی مطلب بخوانید.


تمدن و ملالت‌های آن

نمی‌توان پیشرفت‌های تمدن را بی‌ارزش دانست. ولی ممکن است کسی بپرسد: «مگر این لذت مثبت یا به طور واضح، افزایش احساس سعادت نیست که آدمی بتواند صدای فرزندش را که صدها کیلومتر از او فاصله دارد، هر چند بار بخواهد بشنود. یا در کوتاه‌ترین زمان ممکن، باخبر شود که دوستی سفری طولانی و سخت را به‌خوبی گذرانده و به مقصد رسیده است؟ آیا کاهش چشمگیر مرگ و میر کودکان و کاهش خطر بیماری‌های عفونی زائو یا افزایش فوق‌العادۀ عمر متوسط انسان متمدن، که علم پزشکی آن را ممکن کرده است، ارزشی ندارد؟» و باز هم می‌توان ردیفی طویل به این اعمال مفید اضافه کرد که آنها را مدیون عصر دشنام‌خوردۀ پیشرفت‌های علمی و فنی هستیم.
اما در اینجا صدای منتقدی بدبین را می‌شنویم که به ما هشدار می‌دهد که غالب این رضایت‌ها از نوع همان «لذت‌های کم‌ارزش»‌اند که در لطیفه‌ای از آنها تمجید می‌شود: «اگر کسی در یک شب سرد زمستان پای برهنه‌اش را از زیر لحاف بیرون آورد و باز به زیر لحاف ببرد، احساس لذت می‌کند».
اگر راه‌آهن وجود نمی‌داشت که فاصله‌ها را کوتاه کند، آن فرزند هم شهر پدری‌اش را ترک نمی‌کرد و برای شنیدن صدای او نیازی به تلفن نبود. اگر امکان سفر کشتی بر اقیانوس فراهم نشده بود، آن دوست به سفر نمی‌رفت و نیازی به تلگراف نداشتیم تا نگرانی خود را فرو بنشانیم. کاهش دادن مرگ و میر کودکان چه فایده‌ای دارد، وقتی درست همین امر باعث احتیاط فوق‌العادۀ ما در تولید نسل شود، به‌طوری‌که نسبت به زمانی که بهداشت هنوز مسلط نشده بود در مجموع کمتر فرزند پیدا می‌کنیم و در عین حال برای زندگی جنسی‌مان در زناشویی شرایطی سخت به‌وجود آورده و احتمالاً برخلاف بقای انسب عمل کرده‌ایم. و سرانجام هنگامی که زندگانی چنان سخت، ناشاد و پررنج باشد که بتوان به مرگ به عنوان ناجی خوشامد گفت، عمر طولانی به چه کار می‌آید؟