تابهحال شده که عمیقاً از زندگی ناامید شده باشید؟ یا اینکه بعد از فعالیتهای خستهکنندۀ روزانه بهشکلی ملالانگیز از خودتان بپرسید: «همۀ اینها برای چیه؟» وقتی همه روزی نخواهیم بود، پس زندگی چه معنایی دارد؟ شاید بتوان گفت در دفتر مسائل و دغدغههای جدی و عمیق زندگی، یکی از مهمترینها مسئلۀ معنای زندگی است. برای من که در همان صفحات نخستین جا خوش کرده است. اوضاع زمانی بدتر میشود که روزبهروز هم به معنای زندگی حمله میکنند. اما، به نظر من، در این میان، قویترین مدافع معنای زندگی فلسفه است. از فلسفه خوانشهایی صورت گرفته است که گویی مسئولیت محافظت از معنای زندگی را برعهده دارد. با اینکه مکاتب و مشربهای دیگری – از دین و عرفان گرفته تا برخی علوم مدرن یا حتی سرگرمیهای جدید – نیز با بیمعنایی کشتی گرفتهاند، اما پیروزیِ فلسفه در این میدان چشمگیرتر و حتی ارزشمندتر است. زیرا فقط فلسفه است که پرسش از معنای زندگی را بهرسمیت شناخته و به جنگ آن رفته است تا واکاویاش کند و پاسخش را بیابد. اما دیگر مکاتب و اندیشههای مدعی، این پرسش را بیشتر منحل کردهاند.
سوِند برینکمن از جمله پژوهشگران و استادان دانشگاه معاصر است که به بازخوانی فلسفه برای جبران فقدان معنای زندگی دست زدهاند. برینکمن استاد روانشناسی دانشگاه آلبورگ دانمارک است. اما چرا استاد روانشناسی؟! انتظار میرفت این نگاه به فلسفه و بازخوانیاش از کسی برآید که استاد فلسفه باشد نه روانشناسی. برینکمن، خود بهنحوی در مقدمۀ ایستگاهها به جواب این سؤال اشاره میکند. او بر این باور است که روانشناسی به ابزاریسازی امورِ زندگی و اخلاقی دامن زده و سبب گسترش آن شده است. از نظر او، ابزاریسازی مهمترین مانع برای رسیدن به معنای زندگی به شمار میآید. بهطور خاص، برینکمن در کتاب دیگرش محکم بایست بهعمد و طنز، برخی از ایدههای مشاوران خودیاری و روانشناسان را به چالش میکشد. با وجود این، کتاب اخیر بیشتر طرح مسئله و چالشی بود. ایستگاهها پاسخی به مسائل و چالشهای حوزۀ معنای زنگی است. برینکمن در این اثر به دنبال یافتن نقاطی باارزش است که در زندگی محل اتکا باشند. او سعی کرده است بهجای روانشناسی، بیشتر از فلسفه الهام بگیرد تا مسئلۀ معنای زندگی را هم تحلیل کند و هم پاسخ دهد.
برینکمن در ایستگاهها ده ایدۀ فلسفی را معرفی میکند. برخی از این ایدهها از فیلسوفان دورۀ باستان وام گرفته شدهاند و برخی هم از اندیشمندان دورۀ مدرن و معاصر. اما قرار است همگی به بهتر زیستن در جهانِ نو به ما کمک کنند، نقطههایی پیش روی ما بنهند که به آنها اتکا کنیم، و زندگی معناداری داشته باشیم. برینکمن این ده ایده را از زبان فیلسوفان طرح و برای معنا دادن به زندگی تفسیر میکند. این ایدهها در قالب موضوعات زیر شکل گرفتهاند:
«خوبی برای خودش»، «شرافت»، «عهد»، «خود»، «حقیقت»، «مسئولیت»، «عشق»، «بخشودن»، «آزادی»، و «مرگ». البته مقدمهای پیش از اینها میآورد که هستۀ بسیاری از مطالبش است. این مقدمه، نگاه غیرابزارگرایانه به زندگی و اخلاقیات را توضیح میدهد تا معناداری زندگی را در این پرتو روشن سازد.
نخستین ایده، که در حکم ایدهای اصلی است، به این برمیگردد که خوبی چیست و چرا باید خوب باشیم. این ایدۀ محوری از نکتهای الهام گرفته شده که ارسطو در مقدمۀ اخلاق نیکوماخوس به آن میپردازد. ارسطو معنای هر دانش، فن، عمل و یا انتخابی را در گرو غایت آن میداند. غایت همۀ اینها یک خیر است. اما خیرِ اعلا و خوبیِ مطلق، غایتی است که ما آن را برای خودش بخواهیم. برینکمن از این نکتۀ ارسطو نتیجه میگیرد که «اگر کاری را به خاطر خودش انجام میدهیم، آن کار همان خوبی مطلق است.» بر این اساس، برای داشتن زندگی معنادار باید خوب باشیم؛ نه به این خاطر که نفعی به حالمان دارد، بلکه از این جهت که خوب بودن ارزش ذاتی دارد. به تعبیری، چون خوبی خوب است، خوبی کنیم؛ نه اینکه برای رسیدن به چیزهای دیگر خوبی کنیم.
دومین ایده دربارۀ شرافت است. کانت، الهامبخش این ایده است. او میگوید: «هر چیزی یا ارزش دارد یا شرافت». ارزش ممکن است بازاری (سنجش با پول) باشد یا تجملی (نیازها و امیال و ترجیحات مد روز یا مدرن). شرافت از مهمترین فضایلی است که به داشتن یک زندگی معنادار کمک میکند.
سومین ایده از زبان نیچه بیان میشود. او معتقد است که فقط انسان است که معنای قول دادن را درک میکند و میتواند عهد و پیمان ببندد؛ چراکه در میان موجودات فقط اوست که امروز و فردا را میفهمد و میانشان ربط میدهد. به همین دلیل است که نیچه عهد بستن را ویژۀ انسان میداند.
ایدۀ چهارم، ایدهای اگزیستانسیالیستی تلقی میشود که کیرکگور نمایندۀ آن است. در این ایده، «خود» بهعنوان اصل و اساس انسانیت، نه یک سوژه و نه یک ابژه، بلکه در رابطه با خودش و یا چیزی غیر از خودش قرار مییابد یا حتی شکل میگیرد. بنابراین «خود» همانی نیست که از پیش تحقق یافته است. «خود» ربط برقرار کردن با خود یا دیگری است. به همین دلیل، شعار «خودت باش» توصیهای تهی و پوچ خواهد بود، و از اینروست که برینکمن با این شعارِ روانشناسان یا مربیان خودیاری سخت مخالفت میکند.
صداقت، محل اتکایی است که داشتنش -فارغ از در نظر گفتن هر چیزی- مسیر معنای زندگی را هموار میکند. این فضیلت، موضوع ایدۀ پنجم از کتاب است. از هانا آرنت بهعنوان نظریهپرداز اصلی این بخش سخن به میان میآید. او میگوید: «حتی اگر هیچ حقیقتی وجود نداشته باشد، باز هم انسان میتواند صادق باشد.»
ایدۀ ششم را بحث مسئولیت پوشش میدهد. برینکمن در این بخش به نکات لوگستروپ -فیلسوف هموطنش- اشاره میکند. لوگستروپ با نگاهی فلسفی و پدیدارشناسانه به رابطۀ ما با دیگری و تأثیرش در زندگیمان پرداخته است.
در بخش هفتم به یک واقعیت میرسیم؛ واقعیتی بهشدت پیچیده که بهغیر از خود فرد، چیزی واقعی وجود دارد. آیریس مرداک این واقعیت را عشق مینامد. با این تعریف از عشق، برینکمن راهی هموار برای نشان دادن معنای زندگی مییابد؛ چرا که طبق این تعریف، عشق زندگی را از ابزارها و ابزاریسازی دور میکند.
در بخشهای هشت و نه، به ترتیب، از بخشودن و آزادی سخن به میان میآید. این دو نیز ایدههایی در اختیارمان میگذارند که بامعنا زندگی کنیم.
ایستگاهها با مرگاندیشی پایان میپذیرد. برینکمن کاملاً بهجا این موضوع را حسنختام کتابش قرار داده است. دلیلش این است که معنا وقتی به چنگ میآید که پایانی داشته باشد. یک جمله بدون داشتن نقطۀ پایان، معنایی ندارد. زندگی هم مانند جمله است. از اینرو، مرگآگاهی ما را در راستای تحلیل معنای زندگی یاری میرساند؛ کوششی که نویسنده در انتهای این کتاب به آن اهتمام ورزیده است.
همۀ مطالب کتاب مفید و خواندنی است. چهبسا بیشتر خواندنی است. چون خیلی زیاد و فشردهاند و بسیاریشان را باید بیشتر خواند. در پایان، لازم میدانم دو نکته را یادآور شوم: اولی دربارۀ مطالب کتاب و دومی در خصوص عنوان «ایستگاهها»؛ اولی ناظر به متن است و دومی ناظر به ترجمه. نکتۀ اول این است که مطالب بهشدت موجزاند. برای فهم بهتر و بیشتر مراجعه به، یا دستکم آشنایی با، منابع مباحث طرحشده لازم و ضروری است. بهویژه، مطالعۀ بخشهای اول و چهارم بدون شناختی از کتابهای اصلی ارسطو و کیرکگور دردسرآفرین خواهد بود. نکتۀ دوم این است که واژۀ «ایستگاه» بیشتر به محل توقف دلالت دارد. این در حالی است که نویسنده منظورش محلهایی است قابلاتکا برای داشتن یک زندگی معنادار. عنوان اصلی هم «Standpoints» است، بهمعنای دیدگاهها؛ نظرگاههایی که از آنجا زندگی معنادار میشود.
ایستگاهها (ده ایدۀ کهن برای زندگی در جهانی نو)
نویسنده: سوند برینکمن
مترجم: علیرضا صالحی
ناشر: انتشارات ترجمان علوم انسانی