11 فروردین 1401
آنگه که خود را یافتم
من خود را در قامت استاد دانشگاه جوان خوشآتیهای به خاطر میآورم که در جریان آخرین اطلاعات و پیشرفتهای جدید بود. اینک با شنیدن بسیاری از سخنرانیهای جدید سردرگم میشوم، البته نه به اندازۀ گوش دادن به سخنرانیهایی با موضوع تحریک مغناطیسی مغز. آنان به توضیح روشهای محرک و بازدارندۀ مراکز حیاتی در مغز میپردازند که بدون هیچ عوارضی، بدون استفاده از دارو، بسیار دقیقتر و مؤثرتر عمل میکند. آیا آیندۀ حوزۀ کاری من این بود؟ در سال 1957 که من رزیدنسی را شروع کردم، رواندرمانی هستۀ اصلی روانپزشکی محسوب میشد، اما اینک گفتگو دربارۀ رواندرمانی بسیار اندک است.
برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب بر روی تصویر کلیک کنید.
8 فروردین 1401
کاربرد مغز در زندگی!
پژوهشهای گستردۀ علمی-تجربی در باب سازوکارهای مغز به نتایجی مهم و مطمئن رسیده است. بسیاری از این نتایج پیامدهای عملی جدی دارند. به همین دلیل، دستکم باید با کاربردهای آن نظریات آشنا شد. کسانی که دغدغۀ زندگی خوب را دارند، نباید این یافتهها را نادیده بگیرند؛ چراکه میتوانند اثری جدی بر ارتقای کیفیت زندگی داشته باشند. در همین زمینه پیشنهاد میشود یکی از این دو کتاب عالی مطالعه شود. علیرغم تفاوتها، همپوشانی زیادی دارند و بیشتر مباحث مشترک است.
4 فروردین 1401
فلسفهای برای شبکههای اجتماعی
فلسفۀ قارهای، این فلسفۀ فوقنظریِ پیچدرپیچ، کاربردیترین فلسفه در ایران است. یک کتاب فلسفۀ قارهای بخوانید و یک عمر راحت باشید؛ اگرچه خواندن همان یک کتاب، یک عمر زمان میبرد! البته اگر بنا باشد که آن را خوب بفهمید؛ که صدالبته چنین بنایی در کار نیست. چراکه هیچکس نمیفهمد که شما فهمیدهاید یا نفهمیدهاید؛ زیرا هیچکس این فلسفه را نفهمیده است و لذا نفهمیدن دیگران را هم نمیفهمد. خوبی این فلسفه همین است. هیچکس حاضر نیست آن را بفهمد و، از آن مهمتر، هیچکس حاضر نیست بگوید من این موضوع یا این مسئله را نفهمیدم. هر چقدر هم نامفهومتر باشد، بیشتر ادای فهمیدن درمیآورند. لذا هر چقدر بیشتر آن را نفهمید، دیگران بیشتر باور میکنند که آن را فهمیدهاید. همین امر کار آدم را راحتتر میکند.
28 اسفند 1400
آثار و اندیشههای زیگموند فروید
مختصرترین، روشنترین، سادهترین و در عین حال جامعترین کتاب برای آشنایی با زندگی، آثار و اندیشههای فروید. جریان تغییر و تطور نظریات فروید و انتشار نوشتههایش به موازات سیر زندگیاش بررسی میشود. نویسنده با تسلطی کمنظیر – تسلطی که نتیجۀ چند دهه کار علمی و عملی است – علاوه بر همۀ کتابها و مقالات فروید، حتی 50 جلد نامههای او را هم کاویده است، زیرا روشنگری در باب برخی مسائل مبهم را میتوان در نامههایش جست. مقدمهای مفصل در باب روششناسی فهم فروید و پیوستی بلندبالا از همۀ اصطلاحات روانکاوی ارزش اثر را مضاعف کردهاند. اینها و دیگر ویژگیها این کتاب را در جایگاه مرجعی بیهمتا، هم برای متخصصان و هم علاقمندان غیرمتخصص، نشاندهاند.
24 اسفند 1400
قطعۀ گمشدۀ پازل ایران
آرتور کانولی (1807-1842) افسر انگلیسی پردلوجرأتی بود. او در مرکز آسیا، حولوحوش کوههای هیمالیا، مشغول به خدمت بود تا اینکه در یک ماجراجویی جیمزباندی خواست همکار اسیرش را از دست ازبکها نجات دهد. ولی برخلاف هموطن آیندهاش، خودش هم خِفت شد. امیر بخارا دستور داد او را در چاهی بیندازند که پر از مارمولک و حشرات بدجنس بود. دو ماه آزگار آنجا گرفتار بود و معلوم نیست که در آن مدت مارمولکها و حشرات او را میخوردند یا او آنها را میخورد؛ زیرا وقتی که او را بیرون کشیدند، هنوز نیمهجانی داشت. عاقبت امیر نصرالله بهادرخان (1827-1860) دستور داد او را سر ببرند و تمام. اما کانولی آنجا چه میکرد؟
21 اسفند 1400
انسانیت: تاریخ اخلاقی سده بیستم
به موجب برآوردهای یک آمریکایی، در جنگ جهانی دوم، بمباران منطقهای آلمان حدود 305 هزار غیرنظامی را کشته بود. ادارۀ آمار فدرال در ویسبادن بعد از جنگ تعداد غیرنظامیان کشتهشده را 593 هزار نفر اعلام کرد. اما باید به واقعیتی که در ورای این آمارها قرار دارد دقت کنیم. در ژوئیه سال ۱۹۴۳ بمباران هامبورگ آغاز شد. بریتانیا به کمک آمریکا حملۀ هوایی بسیار عظیمی به راه انداخت. آسمان شهر در شب ظرف چند دقیقه بدل به جهنم شد. بمبها بر شهر باریدن گرفت و آتشسوزی حاصل از آنها به طوفان عظیمی از آتش بدل شد. حرارت آن به ۸۰۰ درجه میرسید...
برای مطالعۀ متن کامل این بریده از کتاب، بر روی تصویر کلیک کنید.
15 اسفند 1400
دو نوع کتاب: خارپشت و روباه
آیزایا برلین تعریف میکند که چند روز مانده به شروع جنگ جهانی دوم، در یکی از مهمانیهای اشرافی، لُردِ آکسفورد به او گفت که در یکی از شعرهای شاعر کلاسیک یونان باستان، آرخیلوخوس، چنین سطری هست: «روباه خیلی چیزها میداند، اما خارپشت یک چیز بزرگ میداند.» این جمله، مثل آذرخش، تمام پهنۀ اندیشه را برای ذهن برلین روشن کرد. در پرتو این روشنگری توانست نویسندگان و اندیشمندان و فیلسوفان و حتی هنرمندان را به دو دسته تقسیم کند: کسانی که روباهاند و آنان که خارپشت. متفکر روباهگونه به جزئیات ظریف و زیاد زندگی انسان توجه میکند و متفکر خارپشتوار به دنبال نظریهای فراگیر است که همۀ هستی و زندگی انسان را پوشش دهد. در این یادداشت میخواهم این دیدگاه را به کتابها تعمیم دهم...
12 اسفند 1400
کتابی به عظمتِ انسان
هیتلر، با نقض پیمان عدم تجاوز به شوروی، در 1941 به آن کشور حمله کرد. چهار سال بعد، جنگ با شکست آلمان به پایان رسید. در آن نبردِ بزرگ تقریباً 27 میلیون شهروند شوروری کشته شدند. یک سوم کشتهشدگان نظامیان و مابقی غیرنظامیان بودند. و در کل، 25 درصد مردم شوروی کشته یا زخمی شدند. ولی این حرفها فقط آمار است؛ کلی و انتزاعی. این حرفهای کمّی هیچ چیزی از «کیفیت» رویدادها را منعکس نمیکنند. زخمی شدن یعنی چه؟ چگونه کشته میشدند؟ اصلاً کسانی که آن جنگ مخوف را تجربه کردند، چه حسی داشتند و چه احساساتی را از سر گذراندند؟ پاسخ را کجا میتوان یافت؟ در کتابهای سوتلانا الکسیویچ.