در قسمت پیشین این نوشتار بر مباحث ویرایشی متمرکز شدیم. همچنین، دلایلی آوردیم برای ضرورت مطالعۀ متنهای بهدردبخور و پدرمادردار. بعد از طی مرحلۀ اول، در خود، توان خوبی در مباحث کاربردی زبان احساس میکنیم. این توان که تا حدودی بالفعل شده، وسوسهمان میکند دست به قلم ببریم. گاهی هم فریب میخوریم یا گولمان میزنند که برای نوشتن به یک زبان آموختن مباحث ویرایشی کافی است. حتماً شما هم اینطرف و آنطرف نوشتههای شکیلی را دیدهاید که از درون پوچ و تهیاند؛ سروشکل خوبی دارند اما خواندشان ملالت را در حلقتان فرو میکند. این نوشتههای بیجان نمونهای خوب از نابسندگی مباحث ویرایشی برای نویسندگی است.
نکتۀ مهم تصحیح یک پیشفرض جاگیرشده در اذهان است. معمولاً تصور افراد از نویسندگی این است که باید به مرحلهای برسند که مانند نویسندگان بزرگ بنویسند، و سپس نوشتۀ آنها ویراستاری و چاپ شود. مردم هم مانند کاغذ زر آن را از هم بقاپند. این تصور کاملاً نادرست است. بزرگان هم بیچارهها چنین نبودند. به صورت کلی نوشتن یعنی بازنویسی. مدام باید نوشته را ورز داد و حک و اصلاح کرد. مهارت بالاتر در نویسندگی نه در نوشتن ابتدایی که در بازنویسی بهتر است. گاهی متنهای درخشان از نویسندگان حسابی، دهها بار صیقل خورده است.
همچنین، بازنویسی مشق نوشتن هم هست. برای مشق نوشتن راهکارهای متنوع و متکثری وجود دارد. کتابهای فراوانی هم در این موضوع هست. مشق نوشتن مانند تمرین تفکر است که عرض عریضی دارد؛ انواع و اقسام گوناگون و راههای متعددی نیز برای آن مطرح کردهاند. یک روش مجرّب و توصیهشده، یک راهکار مشخص، مشت پُرکن، مفید، ساده و با نتیجۀ مشخص برای مشق نوشتن همین کلنجار رفتن با جملات در بازنویسی متنها است. وقتی میرویم سراغ بازنویسی نوشتۀ خود یا دیگری، گمان ما این است که نوشتۀ پیشِ روی ما تجسم و تجسد خوبی نیست از آنچه میخواستیم بگوییم یا میخواستند بگویند. در واقع، مدام به قدوبالای نوشته نگاه میکنیم تا ببینیم کجایش را تغییر بدهیم بهتر میشود. باز یعنی به محتوا و پیرنگ و زمینه و کلیت ماجرا چندان کاری نداریم و آمدهایم و آمادهایم که به جان جملات بیفتیم.
میدانیم که نوشتۀ خوب نوشتهای است که جملاتش خوب باشد، هرچند در ناحیۀ کلیت و ساختار ضعفها و نقصهایی داشته باشد. رمانهای مشهور و کتابهای معروفی هستند که از نظر ساختار کلی مردود و رفوزهاند، ولی جملات و اجزاء مناسبشان آنها را به سطح آثار ادبی دستاول برکشیده است. در مقابل هم آثاری هست که ساختاری ممتاز دارند، ولی اجزا و جملات ضعیف آنها باعث شده به چشم نیایند. اگر بخواهیم از تاریخ اندیشه مثال بزنیم «پدیدارشناسی روح» هگل نمونۀ مناسبی است. این کتاب به لحاظ ساختار و پیرنگ کلی شاخص است، ولی جملات و نحوۀ نوشتارش آن را به رتبۀ فروتری هل داده است.
در تمرین جملهسازی میخواهیم روی جملات متمرکز بشویم. یعنی فارغ از محتوا، نویسنده و موضوع و هر مشخصۀ دیگر اثر، فقط روی جملات اثر ریز میشویم و میببینیم مزیت یا ضعف جملات در چیست. برای آموختن طبیعتاً برّوبرّ به جملات نگاهکردن کافی نیست. باید با جملات سروکله بزنید. قلم بهدست بگیرید و جملات را بازنویسی کنید. ببینید آیا میتوانید جملهای از متن را بهتر از آنچه هست بازنویسی کنید. البته که اگر متنمان حسابی باشد و نوشتۀ نویسندهای حسابی، این کار دشوار است. در این نوع متنها حتی اگر در یک کتاب یک جمله هم دشت کنیم کارستانی است. اگر هم در برابر تحدی متن تسلیم بودید، سر به فلک بسایید. این واقعاً از زمرۀ باختهایی است که چیزی از ارزش شما نمیکاهد. مثلاً به جملات آغازین رمان «صدسال تنهایی» با ترجمۀ بهمن فرزانه بنگرید:
«سالها سال بعد، هنگامی که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا در مقابل سربازانی که قرار بود تیربارانش کنند ایستاده بود، بعدازظهر دوردستی را به یاد آورد که پدرش او را به کشف یخ برده بود.»
این جمله از زیباترین آغازها در ادبیات داستانی است. در برابر این جمله جا دارد همۀ توش و توان خود را بگذارید و ببینید به هر ضرب و زوری شده میتوانید در آن دستی ببرید و بهترش کنید. به گریزها دقت کنید: از حال به آینده و از آینده به گذشته. اکنون، لحظۀ مرگ و شروع زندگی، همه، یکجا و با هم. به موسیقی و طنین جمله گوش دهید. البته از این دست جملات باید حالاحالاها بیاموزیم و کف کنیم و کیفش را ببریم. فعلاً به این نمونهها به عنوان شکست در برابر یک تحدی نظر کنید (1). البته طبیعتاً طول میکشد که بتوانیم لحن کلام و نوع نوشتار را هم در بازنویسی لحاظ کنیم.
خوب که با متنهای دیگران ور رفتید، بروید سروقت نوشتههای قبلیتان. حتماً دستخالی برنمیگردید. اندوختۀ شما تا اینجا شاخکهای زبانیتان را نسبت به متنهای خودتان هم حساس کرده است. در مواردی شاخ درمیآورید که چرا آنطور نوشته بودید و در مواردی هم نیشتان باز می شود و خوشحالید که چقدر خوب نوشته بودید.
در بازنویسی به طور مشخص باید چند مورد را لحاظ کنید. اول اینکه جملات را هرچه بیشتر به زبان طبیعی نزدیکتر کنید. برای اینکه خوب بفهمید زبان غیرطبیعی چیست باید موقعیتهایی را به یاد بیاورید که از مدار زبان طبیعی خارج میشوید و با اوقات دیگر مقایسه کنید که معمولاً زبان را به صورت طبیعی به کار میگیریم. مثلاً زمانی را به یاد بیاورید یا فرض کنید که برای هواخوری و قدمزدن به خیابانی رفتهاید. از بخت بد، بیهوا، دوربینی در مقابل شما سبز شده. پرسشهای مصاحبهکننده هم واقعاً هشلهف است. شما هم هول میکنید و در لحظه، تمام کسانی را که امکان عقلی دارند در ازمنۀ تاریخی نظارهگر شما باشند بهصف نشسته، با نظم و ترتیب یکجا نشسته، مقابل خود در نظر میآورید. عصا قورتداده و جدی شروع میکنید یک پاسخ غرّا به سوال بیربط مجری بدهید. تمام جملاتتان خارج از مدار و محور زبان طبیعی است. این نکتۀ مهمی است که وقتی قلم به دست میگیریم مراقب باشیم لفظ قلم ننویسیم.
طبیعت زبان فارسی، مؤلفههای متعدد ریز و درشتی دارد که یکی از مهمترین آنها کوتاه بودن جملات است. اقتضای ساختار گرامری زبان فارسی کوتاهی جملات است. جملات بلند در فارسی بدخوانا و ناخوانا هستند. فاصلۀ بین نهاد و گزاره زیاد باشد مطلب از دست خواننده درمیرود. تا جایی که جا دارد باید جملات را کوتاه کرد. این جملات بلندی که امروزه مثل قارچ در زبان فارسی سبز شدهاند و به صورت انبوه و گلخانهای هم تکثیر میشوند حاصل وفاداری مترجمان ناکاربلد به زبان مبدأ و بههیچ گرفتن مقتضیات زبان مقصد است. درست در نقطۀ مقابل زبان فارسی، زبان انگلیسی به جملات بلند مجال میدهد. در انگلیسی فعل همراه و نزدیک فاعل میآید و دیگر طبیعی است که بعد از ارکان جمله، عوارض جمله ردیف شوند و نتیجه یک جملۀ بلند یا بسیار بلند باشد. فهم چنین جملاتی حتی برای غیرانگلیسیزبانها هم سخت نیست. به بیان دیگر در زبان انگلیسی چون فعل در ابتدا میآید تعدد جملات و اتصال آنها به وسیلۀ موصولات جزء طبیعت این زبان است و به ابهام و دشواری نمیانجامد. حالا همین مسئله در فارسی طور دیگری است. در فارسی چون فعل در پایان جمله میآید، طولانیشدن جمله به ابهام و پیچیدگی منتهی میشود.
دستهگلِ دیگرِ مترجمان مسالۀ گرتهبرداری است. بسیاری از عبارتهای رایج در فارسی امروز بهاصطلاح گرتهبرداری است؛ یعنی ترجمهای است از اصطلاحات زبان دیگر که ورود آنها به زبان فارسی با این ترجمۀ تحتالفظی درست نیست. مثلاً بسیاری از کاربردهای واژۀ «قابلِ…» این گونه هستند: قابل توجه، قابل بررسی، قابل ترکیب، قابل انحلال و … که تمام اینها ترجمۀ تحتاللفظی از اصطلاحی همراه با able انگلیسی هستند؛ برای نمونه «Considerable». این اصطلاحات باید متناسب با اقتضای زبان فارسی و بافت جمله ترجمه شوند نه اینکه عیناً و تحتاللفظی درون ترجمه چپانده شوند. مثلاً به جای نکتۀ قابلتوجه و جمعیت قابلتوجه، بهتر است بگوییم نکتۀ مهم و جمعیت زیاد. کتاب «غلط ننویسیم» مرحوم ابوالحسن نجفی منبعی خوب برای در امان ماندن از غلطهای رنگووارنگی است که امروزه در زبان فارسی جا خوش کردهاند. کتابی دایرةالمعارفگونه و خوشخوان که چشمانمان را تیز میکند تا از چندفرسخی هم بتوانیم این میهمانان بیبرکت ناخواندۀ ناشستهرویِ نشسته بر خوان زبان فارسی را بهچهره بشناسیم.
این دو نکته در ضمن به ما گوشزد میکنند که متنهای ترجمهشده گزینۀ خوبی برای تمرین نوشتن و بازنویسی و جملهسازی است؛ نیز برای تمرین مباحث دستوری و ویرایشی هم خوبند. بسیاری از ترجمهها به دلیل ناآشنایی مترجمان و ویراستاران تخصصی با زیر و بم زبان مقصد نیاز به ویرایش جدی دارند. ترجمهها پر است از حفظ ساختارهای زبان مبدأ. چیزی که بلای جان زبان مقصد است. یک تمرین عملی خوب وررفتن با یک متن ترجمه شده است. ببینید با هر جان کندنی که هست میتوانید جملات ترجمه را بیآنکه به محتوا آسیبی وارد آید به طبیعت زبان مقصد نزدیکتر کنید. یک نکتۀ طلایی و پیشبرنده در این زمینه نهراسیدن از متن است. یک ویژگی مترجمان و ویراستاران خوب این است که از متن نمیترسند. هرجا لازم باشد در دستکاری متن تردیدی به خود راه نمیدهند. هرجا که زبان اقتضاء کند، پروایی از بالا و پایین کردن متن، شکستن و پیوستن جملات، و پس و پیش کردن اجزای زبانی ندارند.
پیشتر بیان شد که این یادداشتها وامدار کتاب «بهتر بنویسیم» مرحوم رضا بابایی هستند. از خواندن چندین و چندبارۀ این کتاب هم غفلت نکنید. مزیت کتاب آن استاد فقید این است که تمام آنچه را گفته شد یکجا دارد؛ طبیعتاً با بیان و قلمی خوشتر و تفصیلیتر. متن کتاب در ضمن آموزش نکات نظری، دستمایۀ تمرین هم هست و راه تمرین کردن را هم میآموزاند (2). خلاصه همهجوره راست کار قلمبهدستها است.
پینوشتها:
(1) به گواهی همین بندها از ترجمۀ آقای بهمن فرزانه، میتوان گفت بهترین ترجمۀ «صد سال تنهایی» همین ترجمه است. صدالبته منظور نسخۀ سانسورشده نیست!
(2) «بهتر بنویسیم»، رضا بابایی، نشر دانشگاه ادیان و مذاهب قم.