همین اول کار بگویم که برای مطالعه این کتاب هیچ حق انتخابی نداشتم. به عبارت دیگر، از هیچکدام از آن دلایل نسبتاً باشکوه خبری نبود که باعث میشوند کتابی را از میان هزاران کتاب برگزینم. البته قرار هم نیست همیشه انتخابی در کار باشد؛ بهخصوص اگر بدون هیچ دغدغۀ مهمی دلمان بخواهد صرفاً کتاب بخوانیم و لذت ببریم. اما برای من همان یک علت بهظاهر جبری، کافی بود تا نظم و ترتیب فهرست کتابهایی که قرار بود بخوانم، در یک لحظه دود شود و به هوا رود. با این همه بهتر است بگویم ظاهراً چارهای هم نداشتم:«این بار، این قدرتِ سهمگین “ترس” بود که به جای من انتخاب میکرد».
ترس ریشۀ بسیاری از بدبختیهاست، و همزمان عاملی پیشگیرانه است که در فقداناش مصیبتهای بیشماری گریبان انسان را میگیرد. اما منظور من از ترس، بزدلی نیست. ترس میتواند نوعی شجاعت باشد؛ شجاعتِ انکار نکردن حقیقتی بزرگ و سهمگین که باعث میشود به چرایی و چیستیاش بیندیشیم. در اکثر موارد هراسهای آدمی عموماً به دلیل ناآگاهی یا درک نادرست از موضوع است. چراکه ذهن ما تلاش میکند دردها و رنجهایش را به دو صورت مدیریت کند تا سلامتی فرد به خطر نیفتد: اول اینکه مسئلۀ آزاردهنده را به دست فراموشی میسپارد؛ و دوم، آن مسئله را تحریف میکند و حتی در بسیاری از مواقع، مسئلۀ اصلی را کماهمیت میانگارد. به همین علت ترسی که از نادانی نشئت میگیرد، تنها راه چارهاش آگاه شدن است. این ترس، این هراس از واقعیتی اجتماعی و تاریخی با عنوان «جباریت» (Tyranny) سبب شد با این کتاب عمیق و پرچالش و البته هراسناک سفری را آغاز کنم که ناگهان پیش رویام نهاده شده بود و مجال مطالعۀ کتابهای دیگر را از من گرفت؛ اما باید این تروما را بهتر میشناختم. بله تروما؛ آن هم از نوع جمعی و تاریخیاش.
از همان صفحات آغازین کتاب یا شاید از همان مقدمه به این نتیجه رسیدم که بیدلیل نبوده جناب راجر بوشه چنین با دقت و تبحری که شایستۀ یک پژوهشگر است دربارۀ انواع استبداد در طول تاریخ تحقیق و پژوهشی مفصل انجام داده و آن را به کتاب تبدیل کرده است. فهمیدم ترسِ از جباران و حاکمان مستبد، دیرینهترین احساس سیاسی و اجتماعی است که انسان تجربه کرده است و این موضوع در نظرم به اهمیت مطالعۀ عمیق کتاب افزود. خلاصه کنم: مقدمۀ کتاب عالی بود.
اصلاً کسی چه میداند؛ شاید نویسنده نیز هراس ویژهای از تکرار مستبدان و دیکتاتورها در طول تاریخ جهان داشته است. البته او علت تحقیق و نگارش این کتاب را در همان ابتدا بیان کرده است. راجر بوشه به دنبال شرحی از تاریخ سیاست یا توصیف تاریخچۀ شکلگیری و تحول واژۀ جباریت نیست. او در واقع میخواهد به ما نشان دهد که «جباریت» یک پدیدۀ دیرپاست و برای فهم آن بهتر است از رویکرد نظری فلاسفۀ سیاسی کمک بگیریم؛ هرچند خود را به آن محدود نمیکند. وی خاطرنشان میکند که ما شاهد انتشار آثار بسیاری دربارۀ دموکراسی هستیم درحالیکه متفکران و فیلسوفان کمی دربارۀ جباریت، این معضل همیشگی تاریخ، کتاب نگاشتهاند. به همین دلیل باید به گذشته بازگشت و از دوران کهنِ تفکر فلسفی، یعنی افلاطون آغاز کرد؛ مدخلی آغازین برای ورود به مبحث جباریت که نشان میدهد انسانِ مدرن هنوز از همان وضعیت هراس و ناامیدیای در رنج است که انسانِ دوران باستان دربارهاش به تناوب سخن گفته، نظریهپردازی کرده و هشدار داده است.
وقتی سرفصلهای کتاب را دیدم با خودم گفتم این بار هم نویسنده قرار است مثل همیشه سلسلهای از تاریخ تفکر فلسفۀ غرب را برایم بازگو کند؛ و قرار نیست دربارۀ ترسهایم حرفی بزند. چه بسیارند کتابهایی که آثار افلاطون تا هانا آرنت و حتا متفکران معاصری مثل ژیژک را بارها با شیوهای یکسان نقد کردهاند و یا به رویکردشان پرداختهاند. اما اینبار با اثری مواجه شدم که در همان ابتدای کتاب به سرعت به اصل ماجرای جباریت پرداخت و این امر کمک کرد تا بتوانم پرسشها و ابهامات ذهنیام را بررسی کنم، آن هم بدون اتلاف وقت با پرداختن به حواشی نامربوطِ موضوع و البته تکراری که بارها با عناوین مشترک اما محتوای یکسان به چاپ رسیدهاند. به همین دلیل فکر میکنم این کتاب را بتوان اثری مهم نامید که در زمینۀ علوم سیاسی و فلسفۀ سیاسی با طرح پرسشی اساسی و بسیار مهم، آراء و نظراتی را که توجه چندانی به آنها نشده در ساختاری پیوسته و منسجم به صورت نظاممند ارائه داده است. شاید حتی بتوان ادعا کرد بهترین کتاب برای شناخت انواع استبداد با چهرهها و صورتهای متنوع و متفاوت است.
زبان کتاب بسیار ساده است. پس اگر مطالعۀ زیادی در آراء متفکران فلسفی و سیاسی نداشتهاید نباید از مطالعۀ این کتاب طفره بروید. به نظر میآید نویسنده بهخوبی به اهمیت این نکته پی برده است که جباران مهمترین بخش از ساکنین سرزمین سیاسی هر مملکتی هستند که نیاز به نقد و کاوشی عمیقتر دارند. به همین دلیل در نوشتن روشی را پیش گرفته است که مخاطبان بیشماری بتوانند با محتوای کتاب ارتباط بگیرند.
نویسنده در ده فصل به بررسی دقیق رویکرد کلیدی این متفکران پرداخته است: افلاطون، ارسطو، تاسیت، ماکیاوللی، مونتسکیو، توکویل، مارکس، فروید، وبر، فروم، نیومان و در نهایت آرنت. در پایانِ هیچکدام از این فصول زحمت خوانندگان بیسرانجام نخواهد ماند؛ به این علت که در هر فصل ابتدا شرح نسبتاً ساده و شفافی از نظریات عالمان سیاسی آورده شده است. در ادامه با آراء متفکران پیشین نیز تطبیقی مقایسهای انجام میدهد. علاوه بر اینها، یک بخش خوب و تحسینبرانگیز در پایان هر فصل با عنوان «نتیجه» وجود دارد که کمک میکند خواننده با اطمینان از اینکه مبحث را کاملاً متوجه شده است، مطالعۀ فصل بعد را با لذت بیشتری آغاز کند.
در حقیقت آنچه برای نویسنده مهم است، و برای خوانندگان این اثر نیز باید مهم باشد، فهم درست و دقیق مفهوم جباریت است. چراکه با وجود تغییرات ژرفی که در طول تاریخ از سر گذرانده است، اما بشریت هنوز از اندیشیدن به آن بیم دارد و همواره در تلاش است تا بتواند از پس شناختِ این هیولای بزرگ بهخوبی بربیابد. به گفتۀ راجر بوشه اگرچه «هیتلر، استالین، پینوشه، مائوتسه دونگ، و اخیراً صدام حسین… غولهای بدی هستند، اما به هر حال غول هستند». و این اعتراف بهخوبی نشان میدهد که چرا باید نظریههای جباریت را خواند؛ آن هم در اولین فرصت و پیش از اینکه فرصت انتخاب کتاب دیگری دست بدهد.
نظریههای جبّاریّت (از افلاتون تا آرنت)
نویسنده: راجر بوشه
مترجم: فریدون مجلسی
ناشر: انتشارات مروارید، 703 صفحه