اندر مصائب کتاب‌خوانی و درمانش

آدم در ابتدا می‌شنود که کتاب خوب است؛ که کتاب‌خوانی خوب است؛ که باید مرتب کتاب خواند و از این حرف‌ها و شعارها و تعارف‌ها. همۀ این‌ها درست؛ اما کتاب‌خوانی سختی‌هایی دارد آن سرش ناپیدا، هم از جهت کمّی و هم از جهت کیفی، هم از جهت نوع و هم از جهت تعداد. بله؛ کتاب و کتاب‌خوانی خیلی خوب است، اما حالا چه بخوانیم، چندتا بخوانیم، چگونه بخوانیم؟ این‌ها پرسش‌هایی است که متفاوت‌اند، ولی به هم ربط دارند. در این‌جا یک مسئلۀ عام را بررسی می‌کنم که پاسخی به هر سه پرسش باشد.


چگونه بهتر بنویسیم (2)

در قسمت اول «چگونه بهتر بنویسیم؟» بر اهمیت نکات ویرایشی در خوب‌نویسی تمرکز کردیم. در این قسمت به سراغ نکات محتوایی می‌رویم. موضوع اصلی در این‌جا تمرین جمله‌سازی است. اگر جمله‌های نوشتۀ ما خوب باشند، به احتمال زیاد، کل متن هم خوب از آب درمی‌آید. اما نوشتن جملۀ خوب چندان آسان نیست. یکی به دلیل پیش‌فرض‌های غلطی است که در ذهن و زبان ما حک شده‌اند؛ و دیگر این‌که برای نوشتن یک جملۀ خوب ظرایف متعددی را باید لحاظ کرد. در این نوشتار به هر دو جنبه می‌پردازیم و نکاتی کاربردی را یادآوری می‌کنیم.


اندر احوالات غربت‌نشینی

کتابی که عصارۀ روح را می‌گیرد همان است که باید باشد. و با همۀ این تلخی‌ها که به جانم می‌نشیند – با تقلب از روی دست نادر ابراهیمی – فریاد می‌زنم:
«خدایا تا دَمِ موت از کتاب دورم مکن: از بوی کاغذ نو، از صدای ورق زدن برگ‌ها، از جلدهای محکم و صاف و سبک! خدایا! از آواز خوش موسیقی واژه‌های زیبای فارسی محرومم مکن، از کتاب‌های خوب، از کتاب‌های نادر ابراهیمی محرومم مکن! خدایا! در قلب زندۀ کتاب بمیرانم!»


چگونه بهتر بنویسیم (1)

من، خوشبختانه، دوستانی دارم که اهل قلم‌اند. به لطف آن‌ها و پررویی من، وقت و بی‌وقت گفت‌گوهای زیادی بر سر نوشتن و مخلفاتش داشته‌ایم. من سعی کردم مجموع نکات پراکنده‌ای را که آموخته‌ام در قالب چندین یادداشت قلمی کنم، طبیعتاً با حذف و اضافات و دخل و تصرفاتی. حاصل چیزی شده که در این یادداشت قسمت اولش را می‌خوانید.


هابرماس و مشروعیت سیاسی

بحران مشروعیت به این صورت شکل می‌گیرد که نیمی یا حتی بیش از نیمی از شهروندان عالماً عامداً در انتخابات شرکت نمی‌کنند. به‌علاوه، حتی آنها هم که رأی می‌دهند، نه مفهوم رأی خود را به‌درستی می‌فهمند و نه به تأثیر آن چندان اطمینان دارند. به عبارت دیگر، برای رأی خود شأن یا وزن زیادی قائل نیستند و آن را در تعیین نوع نمایندگان و دولت‌مردان سرنوشت‌ساز نمی‌بینند. با این شرایط، راه حل هابرماس برای مسئلۀ مشروعیت سیاسی چیست؟


هر کتابی به‌جز این

«هیچ دوستی به‌جز کوهستان» تا این لحظه به چاپ چهاردهم رسیده است. من هم – اعتراف می‌کنم – حسابی جوزده شدم و کتاب را خریدم به این امید که یک شاهکار ادبی را بخوانم. خریدم و خواندم و خوشم نیامد. به نظرم اصلاً کتاب خوبی نیست. جدا از نظر شخصی‌ام، این کتاب بسیار بسیار کمتر از چیزی است که تبلیغ می‌کنند. قصدم از نوشتن این یادداشت این است که افراد کمتری فریب شهرت این اثر ضعیف را بخورند. کتاب‌خوان‌های حرفه‌ای هم که اصلاً نباید نزدیک این‌گونه آثار میان‌مایه شوند.


سوژۀ انسانی در شبکه‌های اجتماعی

فضای شبکه‌های اجتماعی منهدم‌کنندۀ آگاهیِ مطلوبِ سوژۀ دکارتی است. اساساً شبکه‌های اجتماعی اجازه نمی‌دهند که یک نظام معرفتی در آن‌ها ارائه شود یا حتی مجموعه‌ای از دانش در آن‌جا شکل بگیرد. آن‌چه می‌تواند ظهور کند فقط خرده‌اطلاعات و داده‌های پراکنده است. می‌توان این‌طور هم تعبیر کرد که نوعی مصرف‌گرایی سوبژکتیو به وجود آمده: «این را بخوان (ببین) و فوری دور بریز و برو سراغ مطلب متفاوت و بی‌ربط بعدی. غایتی در کار نیست و این روند را برای همیشه ادامه بده!» هیچ خبری از نظام یا انسجام در فهم و معرفت نیست.


کافه تائوت

اگر بنا باشد خودم صورت‌حساب کافه را پرداخت کنم، آن‌گاه در انتخاب جنس، فقط به ستون وسط منو نگاه می‌کنم. به دیگر سخن، ارزان‌ترین نوشیدنیِ بعد از آب معدنی را سفارش می‌دهم. البته گاهی لاکچری‌طور می‌شوم و با انگشت اشاره‌ای روبه‌آسمان فقط همان را درخواست می‌کنم: «یک آب معدنی لطفاً»، و در دلم آرزو می‌کنم که ای کاش بطری‌ها، به‌جای نیم لیتر، پنجاه سی‌سی بودند. وقتی آدم را کشان‌کشان به کافه می‌برند و، از آن بدتر، او را مجبور می‌کنند خودش حساب کند، بدیهی‌ست که یک جرعه آب خوش هم از گلوی‌اش پایین نرود. مطمئن باشید کسی که قیافه و سرووضع درستی ندارد، هیچ‌گاه با اختیار خودش پا به آن دخمه‌هایی نمی‌گذارد که ظلماتِ شب اول قبر هستند.


چرا برای بار دوم “اتحادیۀ ابلهان” را خواندم؟

دقیقاً زمانی دوباره خواندمش که به آن نیاز داشتم. بازخوانی بعضی کتاب‌ها چیزی است شبیه به مسافرت به مکانی که قبلاً آن‌جا رفته‌ایم. واقعاً یک نیاز درونی است. این نیاز زمان خاصی ندارد و از اصول خاصی هم پیروی نمی‌کند. فقط حس می‌کنیم که «حالا دیگه وقتشه». در خصوص اتحادیه هم دقیقاً چنین حس‌ و حالتی داشتم. وقتش بود که دوباره به آن سر بزنم.


کتاب‌های سیاستمدارن غربی را خوب بخوانیم!

کسی که تا قبل از رئیس و وزیر و رئیس‌جمهور شدن حتی یک کف دست مطلب درست‌ودرمان ننوشته، دلیلی ندارد که خیال کنیم بعد از استعفا، بازنشستگی، اخراج و کلاً شوت شدن از پست‌های کلیدی، یک‌شبه نویسنده‌ای قهار خواهد شد. به‌طور کلی کارهای اجرایی دولتی حماقت‌هایی به‌بار می‌آورد که نظیر ندارد و متولیان آن کارها نیز ابلهانی هستند که لنگه ندارند. بنابراین نوشتن کتاب، حتی کتاب خاطرات شخصی هم، از آن قزمیت‌های فکری برنمی‌آید.