کتاب باید طوفانی باشد

کتاب خیلی خوب چگونه کتابی است؟ به نظرم چنین کتابی باید آن‌قدر جذاب باشد که در سخت‌ترین و بدترین شرایط کتاب‌خوانی هم آدم را مجبور کند که بخواندش. کتاب هنری نکرده اگر که بتوانیم در سکوت و خلوت منزل، لمیده بر کاناپه، آن را بخوانیم؛ هنر کتاب این است که بیرون از منزل، در شلوغی و هیاهو نیز نتوانیم آن را نخوانیم. چنین چیزی را بارها با همۀ وجودم تجربه کرده‌ام. می‌خواهم یکی از آنها را تعریف می‌کنم که مربوط می‌شود به طولانی‌ترین و جذاب‌ترین رمانی که در نوروز خواندم.


سبک‌بار مردم سبک‌تر روند

دربارۀ معنای زندگی فراوان گفته‌اند و نوشته‌اند. بعد ازین هم همین‌طور خواهد بود. فهرست مسائل معنای زندگی خود کتابی پربرگ می‌شود. از این میان نکته‌ای خاص مدنظر این یادداشت است:ربط معنای زندگی با استعارۀ زندگی. رابرت سولومون (1942-2007) در کتاب بسیار خوبش، پرسش‌های بزرگ، به نکته‌ای جالب اشاره می‌کند. او می‌گوید معنای زندگی بیش از این‌که یک نظریه باشد، در واقع نوعی استعاره است. البته این استعاره مهم و کاربردی است؛ زیرا بر اساس همان استعاره ارزش‌های زندگی را تعریف می‌کنیم. لذا کسی که می‌خواهد زندگی آگاهانه‌ای داشته باشد، باید استعارۀ زندگی‌اش را آگاهانه انتخاب کند.


آتش به قلم می‌زند این سوز نبودت

رضا بابایی بهترین نویسنده‌ای است که می‌شناختم. هیچ‌کس را نمی‌شناسم که درست‌تر، دقیق‌تر و خوب‌تر از او بنویسد. آن‌قدر نوشته‌هایش خوب تراش خورده بود که – اجازه دهید صادقانه اعتراف کنم – آنها را مهندسی معکوس می‌کردم. بند از بند جملاتش باز می‌کردم. حتی واژه‌هایش را نیز می‌کندم. دل‌ و رودۀ متن‌هایش را بیرون می‌کشیدم و روی میز می‌ریختم و آنها را کالبدشکافی می‌کردم...


بدآموزی یک خودآموز

> این کتاب جنجالی تا این لحظه به چاپ هفتم رسیده است. بسیاری با شور و شعف آن را خریده‌اند به این امید که چیزی بیاموزند. مسئله این است که خوانندگان این کتاب گمان می‌کنند با مطالعۀ این کتابِ چهارصد صفحه‌ای با حقیقت دیکتاتوری آشنا می‌شوند. اصلاً این‌طور نیست. این کتاب جالب و سرگرم‌کننده به خواننده شناختی جدی، مبنایی و فلسفی در موضوع دیکتاتوری ارائه نمی‌کند. به عبارت دیگر، هرچند عنوان کتاب ادعا می‌کند که این اثر خودآموز است، در واقع باید آن را بیشتر نوعی بدآموزی به شمار آورد.


دیگران رفتند و ما هم بررهیم

میان مکاتب معنوی فصول مشترک کم نیست. میان رویکردهای غیرمعنوی به زندگی هم زمینه‌های مشترک هست. آن‌چه نادر است نقاط مشترک میان این دو دسته است. مرگ‌اندیشی یکی از آن‌هاست. از قضا این یکی از آن مطالبی است که در کتاب‌های خیلی خوب یافت می‌شود. اما مرگ‌اندیشی یعنی چه؟


مهم‌ترین کتاب پایان قرن

اگر نمی‌دانید، بدانید؛ ناشران برخی از کتاب‌های خیلی خوب‌شان را در پایان سال منتشر می‌کنند. البته برای بعضی مناسبت‌های مهم نیز چنین می‌کنند؛ برای مثال نمایشگاه کتاب. ولی خوشبختانه، امسال و سال بعد، از نمایشگاه کتاب و کباب و فلافل و آب‌میوه و ساپورت و عینک آفتابی خبری نیست. به همین دلیل، در پایان سال کتاب‌های خفن بیشتری منتشر شد. البته کتاب‌های سبک و سخیف هم کم نبودند. این تراکم کتاب‌ها کار خریداران را سخت می‌کند. همچنین ارزش کتاب‌ها لابه‌لای شلوغی‌ها کم‌رنگ می‌شود.
در این میان برای کنجکاوان علاقمند این مسئله پیش می‌آید که بهترین و مهم‌ترین کتاب‌ها کدامند؟ البته هر کسی نظر و سلیقۀ خاص خود را دارد. من نیز نظری دارم. به نظرم، در این یک ماه اخیر، بهترین و مهم‌ترین کتاب‌ها در کار نیست. فقط یک کتاب به‌تنهایی در چنین جایگاهی می‌ایستد...


در کام خرچنگ

اگر اهل فیلم باشید، به احتمال زیاد فیلم فانتزی و مشهور وودی آلن، نیمه‌شب در پاریس، را دیده‌اید. اگر هم ندیده‌اید، حتماً این فیلم اگزیستانسیالیستی را ببینید. در سکانسی از فیلم شخصیت اصلی داستان نیمه‌شب قدم‌زنان وارد کافه‌ای در پاریس می‌شود و قهوه‌اش را با ارنست همینگوی می‌نوشد! من هم این نوع قهوه‌خوری فانتزی را تجربه کردم. نه، ببخشید؛ من با طرف چای خوردم.


شیطان در بوستان

سعدی مربی اخلاق است. معمولاً از بحث‌های نظری، در عین آگاهی، طفره می‌رود. از دلایل این مشی باید در جایی دیگر سخن گفت. کوتاه این که این بحث‌ها به کار دغدغۀ او که اخلاق است نمی‌آید. سعدی در بحث شیطان در هیچ‌کدام از صفوف دعواهای علمی نمی‌گنجد. البته به نگاه عرفی هم درنمی‌افتد. او رندانه با زبان طنز از منظر قرآن به شیطان می‌نگرد. قرآن می‌گوید که نباید شیطان را خیلی بزرگ کرد. شیطان را در گناه‌کاری انسان‌ها تبرئه می‌کند و برای او مدخلیت تام و تمامی قائل نیست. حتی در یقه‌کشی انسان و شیطان طرف دومی را می‌گیرد.


به‌درود رفیق

اغتشاش. اغتشاش. بله؛ اغتشاش. دعوا هم بود. ولی دعوا دربارۀ تاپالۀ اسب بود. این چیزها، از میان فضولات دیگر حیوانات، خوراک بهتر و مغذی‌تری بود؛ زیرا لا‌به‌لای‌اش دانه‌های درست گندم یافت می‌شد. البته که حاضر بودند خود اسب‌های مرده و متعفن را هم بخوردند، اما چیزی نمی‌یافتند. اصلاً مگر اسبی مانده بود؟ بله؛ اسب‌های دولتی معدودی این‌جا و آن‌جا پرسه می‌زدند، ولی کسی جرأت نداشت به آنها نزدیک شود؛ مگر این‌که از جانش سیر شده باشد. از چیز دیگری که نمی‌شد سیر شد. آخر مگر چقدر تاپالۀ اسب گیر آدم می‌آمد با وجود آن همه گرسنه و قحطی‌زده؟!


منظومه در میان بدایه و نهایه

موضوع این یادداشت نسبت‌سنجی میان شرح منظومه و دو کتاب بدایة الحکمة و نهایة الحکمة است. نتیجۀ بحث این خواهد بود که، از جهت آموزش مقدماتی سنت فلسفۀ اسلامی، شرح منظومه بر دو اثر دیگر به طور کلی ترجیح دارد. تفصیل بحث، برشمردن و توضیح وجوه این رجحان است.