کتابگردها

کتاب آن‌قدر گران شده که حالا دیگر واقعاً ارزش دزدیدن دارد. من هم با کمال میل حاضرم دست به چنین جنایتی بزنم. ولی چیزی که مانعم می‌شود، یکی ترس بی‌نهایت است و دیگری ناآشنایی مطلق با تکنولوژی ضدسرقت نوین. کسی که جمهوری افلاطون و سیاست ارسطو و مدینۀ فاضلۀ فارابی را می‌خواند چگونه می‌تواند از سازوکار دستگاه‌های ضدسرقت کتاب‌فروشی‌ها سر دربیاورد؟! اساساً امروزه سرقت از کتاب‌فروشی‌های مدرن محال است؛ زیرا کسانی که انگیزۀ سرقت دارند، ذره‌ای عرضۀ این کار را ندارند، و آنان که می‌توانند بدزدند، انگیزه‌ای برای کش رفتن دو جلد کتاب ندارند. همه‌اش هم تقصیر تکنولوژی است.


ادبیات، سدی در برابر ابتذال

بر اساس ریاکاری مهوّع و مزوّرانۀ صداوسیما، زنان و مردان حتی بعد از ازدواج هم مریم مقدس و عیسی مسیح اند. در برابر این نفاق چندشناک، سریال‌های شبکۀ خانگی از آن طرف بوم افتاده‌اند؛ تا توانسته‌اند لابه‌لای صحنه‌ها مطالب و نشانه‌های جنسی کار گذاشته‌اند. نتیجه به همان اندازه مهوّع است. حرف‌ها به‌قدری رکیک و مبتذل است که حتی یک نوجوان مؤدب هم از شنیدن آن‌ها دچار نارسایی می‌شود. جذب هر مخاطب به هر قیمتی. وگرنه نزدیک شدن هنر به واقعیت این‌گونه رخ نمی‌دهد. هنر حتی در تقرّب به واقعیت روزمره نیز با تمام جلال و جبروت و فخامت خود حاضر می‌شود، به‌ویژه ادبیات.


پرسه‌های سرنوشت‌ساز

خانم آنگی پِگ زنی خانه‌دار در شهر کوچک اِسِکس انگلستان بود. روزی به یک کتاب‌فروشی رفت و به طور تصادفی کتابی فلسفی برداشت. نگاهی انداخت؛ خوشش آمد و آن را خرید. همین‌که شروع کرد مجذوب و مسحور آن کتاب شد و شبِ همان روز تا صبح مشغول خواندنش بود. کتاب به او نشان داد که چرا رابطه‌اش با زندگی قطع شده و حالا چگونه می‌تواند دوباره به زندگی برگردد. کتاب آن‌قدر مؤثر بود که صبح نشده آنگی تصمیمش را گرفت. کارهای سخیف و تکراری و بی‌‌معنا را کنار گذاشت. به دانشگاه رفت و در رشتۀ فلسفه ثبت‌نام کرد.


چگونه بفهمیم و نقد کنیم؟

ارتقای سطح تفکر شخص در گرو ارتقای دو چیز است: فهم و نقد. این‌ها دو روی یک سکه یا دو خط موازیِ متصل به یکدیگرند که شانه‌به‌شانۀ هم پیش می‌روند. اگر کسی بخواهد سیر عمودی داشته باشد، باید از این نردبان بالا برود. البته همۀ اهالی عرصۀ اندیشه به یک معنا اهل فهم و نقد هستند. ولی روشن است که غالباً یا درجا می‌زنند یا، از آن بهتر، به قهقرا می‌روند. چرا؟ چون فهم و نقدشان واقعی، جدی و مفید نیست. آنان مطالبِ موافق را می‌فهمند و نظریاتِ مخالف را نقد می‌کنند. چه شاهکاری! ولی این‌ها آن فهم و نقدی نیستند که شخص را ارتقاء می‌دهند.


چگونه بهتر بنویسیم؟ – قسمت چهارم

در یادداشت اول، راه و چاه بهتر شدن نوشته را به لحاظ مواد صوری گفتیم. در یادداشت دوم، با محوریت جمله و تمرین جمله‌سازی می‌خواستیم قلم‌مان را قوت ببخشیم. در یادداشت سوم، از سعدی آموختیم، به‌جا، درست و به‌اندازه گفتن و نوشتن را. در ضمن، بیان کردیم که چه چیزهایی از قدما به کار بهبود نوشتار و گفتارمان می‌آید. اینک در این یادداشت با تمرکز بر معاصرین می‌خواهیم نشان دهیم که اینان چه خوب از پیشینه‌ها آموخته‌اند و چه درست این میراث را به نحو صحیح به ما رسانده‌اند. طبیعتاً باید از اینان هم میراث‌داری را بیاموزیم و هم بکوشیم میراث‌بران از واسطه‌هایی چون ما چیزکی گیرشان بیاید.


من می‌روم به‌سراغ سخن عاشق

من می‌خواهم با تو پرحرفی کنم. نمی‌بینی برایت نقل‌قولی طولانی فرستادم؟ من از درون مقهور این اندیشه و احساس بودم که اگر پرچانگی کنم، احتمال حرف‌زدن‌ات و بیشتر حرف‌زدن‌ات بیشتر می‌شود. اما جرأت ندارم درخواستم را مستقیماً بگویم؛ حرف‌های دیگران را بهانه می‌کنم. چرا دربارۀ من کنکاش نمی‌کنی؟ اندکی مثل من نشانه‌خوانی کن! می‌خواهم با آن جمله این مطلب را برسانم که تو مرا داری؛ به من بسنده کن؛ دیگر چه می‌خواهی؟ (بله، من همین‌قدر ابله‌ام.) ولی می‌دانم؛ من لابه‌لای خرده‌ریزه‌های ذهنت گم‌ام. در بیرون هم مرا کنار خرده‌چیزهای خیابانی می‌بینی. با پاسخ‌هایت به من تیپا می‌زنی، و من تحقیرشده می‌روم به سراغ سخن عاشق.


جاودانگی مکتوب

اوائل بهار سال 1897 بود که برای اولین‌بار چخوف را در یک کلینیک تخصصی بیماری سل بستری کردند. چند شبِ پیش، در رستورانِ شیک «هرمیتاژ» موقع شام یک‌باره خونریزی شدیدی کرده بود. وضعیت ریه‌هایش خوب نبود و به همین دلیل ملاقات افراد متفرقه برای او ممنوع اعلام شد. دوستان و آشنایان به این اکتفا کردند که برای او دسته‌های گل، بطری‌های شامپاین و بسته‌های خاویار بفرستند. اما یک روز پیرمردی بر آستانۀ درِ بیمارستان ظاهر شد. پالتویی ضخیم از پوست خرس به تن داشت و شال‌گردنی هم دور خود پیچیده بود. بیشتر فرورفته در ریشی انبوه.


فلسفه‌ای برای شبکه‌های اجتماعی

فلسفۀ قاره‌ای، این فلسفۀ فوق‌نظریِ پیچ‌درپیچ، کاربردی‌ترین فلسفه در ایران است. یک کتاب فلسفۀ قاره‌ای بخوانید و یک عمر راحت باشید؛ اگرچه خواندن همان یک کتاب، یک عمر زمان می‌برد! البته اگر بنا باشد که آن را خوب بفهمید؛ که صدالبته چنین بنایی در کار نیست. چراکه هیچ‌کس نمی‌فهمد که شما فهمیده‌اید یا نفهمیده‌اید؛ زیرا هیچ‌کس این فلسفه را نفهمیده است و لذا نفهمیدن دیگران را هم نمی‌فهمد. خوبی این فلسفه همین است. هیچ‌کس حاضر نیست آن را بفهمد و، از آن مهم‌تر، هیچ‌کس حاضر نیست بگوید من این موضوع یا این مسئله را نفهمیدم. هر چقدر هم نامفهوم‌تر باشد، بیشتر ادای فهمیدن درمی‌آورند. لذا هر چقدر بیشتر آن را نفهمید، دیگران بیشتر باور می‌کنند که آن را فهمیده‌اید. همین امر کار آدم را راحت‌تر می‌کند.


دو نوع کتاب: خارپشت و روباه

آیزایا برلین تعریف می‌کند که چند روز مانده به شروع جنگ جهانی دوم، در یکی از مهمانی‌های اشرافی، لُردِ آکسفورد به او گفت که در یکی از شعرهای شاعر کلاسیک یونان باستان، آرخیلوخوس، چنین سطری هست: «روباه خیلی چیزها می‌داند، اما خارپشت یک چیز بزرگ می‌داند.» این جمله، مثل آذرخش، تمام پهنۀ اندیشه را برای ذهن برلین روشن کرد. در پرتو این روشنگری توانست نویسندگان و اندیشمندان و فیلسوفان و حتی هنرمندان را به دو دسته تقسیم کند: کسانی که روباه‌اند و آنان که خارپشت. متفکر روباه‌گونه به جزئیات ظریف و زیاد زندگی انسان توجه می‌کند و متفکر خارپشت‌وار به دنبال نظریه‌ای فراگیر است که همۀ هستی و زندگی انسان را پوشش دهد. در این یادداشت می‌خواهم این دیدگاه را به کتاب‌ها تعمیم دهم...


ولنتاین و زشت‌رویان

من حقیقتاً تعجب می‌کنم کسی که خوشکل نیست با چه رویی عاشق می‌شود! عشق مختص زیبارویان است. بقیه حداکثر اجازه دارند آدم‌های دل‌سوز و مهربانی باشند و به حیوانات خوبی کنند. سینا هم، برخلاف اسمش که قشنگ و دل‌نشین است، اصلاً به دل آدم نمی‌نشیند. مانده‌ام چطور این اسم را برای این موجود قبیح انتخاب کرده‌اند و بر اساس کدام قسمت از وجودش او را نام‌گذاری کرده‌اند! به هر حال باید یک حداقل مناسبتی میان اسم و مسمّی در کار باشد. صریح‌تر بگویم: ویژگی ذاتی و ظاهری سینا کراهتِ منظر است. بله؛ فرموده‌اند «زیبایی باید در چشمان تو باشد و نه در چیزی که به آن می‌نگری»، اما معشوقِ سینا حتی اگر در هر کدام از چشم‌هایش یک تانکر زیبایی خالی می‌کرد، باز هم محال بود سینا را کریه نبیند. چهره‌اش طوری بود که باید به طور کامل اوراق می‌شد و طرح خلقت دوباره روی آن صورت می‌گرفت...