رنه دکارت (1596-1650) پدر فلسفۀ مدرن است که پدر فلسفۀ مدرن را درآورده است. به همین دلیل، همۀ فلسفههای مدرن کمر به انهدام مبنایی فلسفهاش بستهاند. فیلسوفان پس از دکارت همه ضددکارتی هستند، حتی دکارتیان! لذا رابطۀ تفکر مدرن با فلسفۀ دکارت یک رابطۀ دوگانه است. با همۀ این اوصاف، مدرنیته از همان ابتدای کار با سوژۀ دکارتی گره خورد. مشکلات مدرنیته هم در همان نوع سوژه نهفته بود. به همین دلیل نقدهای مبنایی و فلسفی مدرنیته همان سوژه را نشانه میگرفتند. ولی هر چه بود و شد، سوژۀ دکارتی خوبیهای خودش را هم داشت و دارد. برای نمونه این سوژه واحد، مستقل، منسجم، قدرتمند، خودبنیاد، غنی، غیرمنفعل و دارای اراده مشخص است و به طور کلی در برابر کل جهان میایستد. این سوژه به طور جدی نقد فلسفی شد به امید اینکه چیزی بهتر جایگزین آن شود که معایب آن را نداشته باشد. نقدها موفق یا، به تعبیر دقیقتر، ویرانگر بود، اما جایگزینش خیلی هم بهتر از آن نبوده است. اما علاوه بر فلسفه، ساحتهای دیگر نیز هستی این سوژه را تهدید میکنند. در این میان، زندگی امروزی هم عملاً به جنگ آن رفته است. در خط مقدم این جبهه شبکههای اجتماعی قرار دارد.
فضای شبکههای اجتماعی منهدمکنندۀ آگاهیِ مطلوبِ سوژۀ دکارتی است. اساساً شبکههای اجتماعی اجازه نمیدهند که یک نظام معرفتی در آنها ارائه شود یا حتی مجموعهای از دانش در آنجا شکل بگیرد. آنچه میتواند ظهور کند فقط خردهاطلاعات و دادههای پراکنده است. میتوان اینطور هم تعبیر کرد که نوعی مصرفگرایی سوبژکتیو به وجود آمده: «این را بخوان (ببین) و فوری دور بریز و برو سراغ مطلب متفاوت و بیربط بعدی. غایتی در کار نیست و این روند را برای همیشه ادامه بده!» هیچ خبری از نظام یا انسجام در فهم و معرفت نیست.
خب، در عمل چه اتفاقی میافتد و نتیجۀ این وضع چیست؟ در یک کلمه، «ازهمپاشیدگی سوژه». هر سوژهای از درون متلاشی میشود و تبدیل به خردهسوژههای پراکندهای میشود که نهفقط منسجم نیستند، بلکه حتی ربط درستی نیز با هم ندارند. علاوه بر «فروپاشی آگاهی»، اراده هم از دست میرود. هیچ سوژهای نمیداند که دقیقاً چه میخواهد و یا چه باید بخواهد. لذا «تجمیع قوای اراده» در آن صورت نمیگیرد و نمیتواند اهداف کلان و بلندمدت را دنبال کند. شخص میماند و خردهچیزهایی که اینجا و آنجا ریخته شده و فقط با تکهارادههای کوچک خود همین چیزهای کوچک را میخواهد. چیزهایی مثل هدف یا معنای زندگی از اساس منتفی میشود. آنچه دنبال میشود مصرف این چیز کوچک در اینجا و اکنون است.
بیش از این توضیح ندهم و مطلب را خلاصه کنم: «سوژۀ شبکههای اجتماعی متکثر، وابسته، نامنسجم، سست، وارفته، معلق، منفعل، فقیر و بدون ارادۀ مشخص است که در برابر وضع موجود جهان استقامتی ندارد و لذا وامیدهد و در عالم گم میشود.» بله؛ سوژۀ دکارتی جای نقد دارد، اما باید از آن فراتر رفت و نه اینکه از آن تنزل کرد. بنابراین، اگر بنا باشد که میان سوژۀ دکارتی و شبکههای اجتماعی یکی را برگزینیم، بسیار بهتر است که دودستی به اولی بچسبیم.
اما گفتن این حرفها چه سودی دارد؟ عملاً هیچ. سوژههای شبکههای اجتماعی نمیتوانند این مطلب را متوجه شوند و آنها که متوجه میشوند پیشاپیش از بادِ سَموم شبکههای اجتماعی در امان ماندهاند. لذا از این فرصت استفاده میکنم و یک کتاب بسیار خوب و خواندنی را پیشنهاد میکنم: «قرائت تأملات دکارت» نوشته «هری مکفارلند برکن» با ترجمۀ شیوای دکتر شاپور اعتماد. این کتاب خوانشی نو، جالب و آموزنده از فلسفۀ دکارت است؛ به طور مشخص خوانشی خاص و کاملاً امروزی از کتاب «تأملات در فلسفۀ اولی». دکتر اعتماد کسی نیست که کتابی را بدون جهت کافی ترجمه کند. بنابراین، مسلم است که این کتاب خیلی به درد ما میخورد. بله؛ خیلی خوب، بلکه لازم، است که علاوه بر هگل و هایدگر، دکارت را هم بهتر و عمیقتر بفهمیم و بهرۀ خود را از آن ببریم. دکارت هنوز هم آموزنده است، و کسی که بدون فهم دقیق و درست اندیشههایش به سراغ، مثلاً، فلسفههای پستمدرن میرود، به ذهن خود و دیگران آسیب میزند. فلسفۀ دکارت اگرچه کمال غایی تفکر و خردورزی مدرن نیست، اما شرط لازم آن است.
قرائت تأملات دکارت
نویسنده: هری مکفارلند برکن
مترجم: شاپور اعتماد
ناشر: انتشارات هرمس و مؤسسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران
سردبیر
سردبیر ماهدبوک