زندگی خوب و نرمافزارهایش
15 اردیبهشت 1403
بدون یک فلسفۀ خوب، ما فقط پاسخهایی سطحی و سخیف برای مسائل زندگی پیشفرض میگیریم. مثلاً، ملاک و معیار زندگیِ خوب داشتن امکانات بهتر و مصرف کردن بیشتر است؛ زندگیِ خوب زندگیِ مرفّه و تجملی است. اما مگر زندگی جنبۀ نرمافزاری ندارد؟ اگر دارد، آیا نباید به همان میزان که به سختافزارهای زندگی بها میدهیم، به نرمافزار زندگی نیز اهتمام داشته باشیم؟ اگر بخواهیم این استعارۀ نرمافزار را ادامه دهیم، باید بگوئیم که در عمل به چند اپلیکیشن نیاز داریم که روی ذهنمان نصب کنیم. چند اپلیکیشن؟ اریک وینر میگوید چهاردهتا. هر کدام را از یکی از فرزانگان برجستۀ تاریخ میگیریم.
[ برای خواندن متن کامل این معرفی کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]
داستان یک روستا
14 فروردین 1403
راوی قصه یک خانوادۀ کشاورز است. راوی گاهی زن خانواده، گاهی مرد خانواده، و در فصلی پسر خانواده است. اما شخصیت مهم قصه مرد جوانی است به نام «براردو»، که مثل بقیه بیدلوجرأت نیست. در زندگی مردم روستا، زمین و آب حرف اول و آخر است. اول زمین و آب، بعد خدا و سیاست و بقیۀ چیزها؛ آن هم در جایی که کشاورزی بهزور خرج بخور و نمیر آدم را میدهد. بعد این وسط مردم شهر و اهل قدرت، هر روز با یک بهانهای، مالیاتی ببندند به ناف اهل روستا تا یکجوری تیغشان بزنند. اوضاع وخیم و وخیمتر میشود. آیا مردم اعتراض میکنند؟
[ برای خواندن متن کامل این معرفی کتاب، بر روی تصویر کلیک کنید. ]
سپر فلسفه برای محافظت از معنای زندگی
5 فروردین 1403
برینکمن، روانشناسی دانمارکی، در ایستگاهها ده ایدۀ فلسفی را معرفی میکند. برخی از این ایدهها از فیلسوفان دورۀ باستان وام گرفته شدهاند و برخی هم از اندیشمندان دورۀ مدرن و معاصر. اما قرار است همگی به بهتر زیستن در جهانِ نو به ما کمک کنند، نقطههایی پیش روی ما بنهند که به آنها اتکا کنیم، و زندگی معناداری داشته باشیم. برینکمن این ده ایده را از زبان فیلسوفان طرح و برای معنا دادن به زندگی تفسیر میکند. این ایدهها در قالب موضوعات زیر شکل گرفتهاند: «خوبی برای خودش»، «شرافت»، «عهد»، «خود»، «حقیقت»، «مسئولیت»، «عشق»، «بخشودن»، «آزادی»، و «مرگ.»
و اما بالأخره پدیدارشناسی هم
14 اسفند 1402
دَن زَهَوی عالمانه و هنرمندانه کتابی نگاشته که نمیتوان چیزی نثارش کرد جز حداکثر تحسین و حتی اعجاب. او با تسلطی کمنظیر و شگفتانگیز مباحث متنوع و گستردۀ پدیدارشناسی را در چارچوبی مختصر اما دقیق جای داده، مطالب پیچیده را ساده و روشن توضیح داده، اختلافات روبنایی را کمرنگ و بر اشتراکات مبنایی تمرکز و تأکید کرده است. این کتاب کار خوانندگان را برای شناخت پدیدارشناسی بسیار راحت کرده و، در مقابل، کار نویسندگان را برای معرفی این فلسفه بسیار دشوار ساخته است، طوری که این سؤال به ذهن متبادر میشود که چگونه میتوان کتابی بهتر از این نگاشت؟
[ برای خواندن متن کامل این مطلب، روی تصویر کلیک کنید. ]
یک زن آزادیبخش
9 بهمن 1402
"الیزابت فینچ" دربارۀ الیزابت فینچ است؛ زنی تحصیلکرده و فرهیخته، تنها و رواقیمشرب، نویسنده و مدرس دانشگاه، و متخصص تاریخ و فرهنگ. در سیر داستان بهطور کامل با او آشنا نمیشویم. او تا انتها در سایهروشن میماند. هیچگاه بهطور کامل در روشنایی قرار نمیگیرد تا او را واضح ببینیم و کامل بشناسیم. حتی برای شخصیتهای داستان، اعم از دوستان و اقوام، هم مکشوف نمیشود. البته در سیر داستان قدمبهقدم با او بیشتر آشنا میشویم، اما هر چقدر بیشتر میشناسیمش، وجوه ناشناختهاش نیز بیشتر میشوند. عجیب است؟ نه، اصلاً. مگر در واقعیت همینطور نیست؟
هزارتوی ما جهانسومیها
12 دی 1402
اکتاویو پاز برای یک فرصت مطالعاتی به آمریکا رفت و از آن منظر به کشورش اندیشید. حاصل تأملاتش کتابی شد که در ردیف مشهورترین آثار قرن بیستم قرار گرفت. هزارتوی تنهایی مجموعهای است از نُه جستار جذاب که معطوف به مکزیکاند. پاز در این جستارها فرهنگ، تمدن، هنر، ادبیات، زبان، ایدئولوژی، سیاست و زندگی مکزیک را میکاود. به عبارت دیگر، او میخواهد چهرۀ مکزیک را ترسیم کند و برای این منظور باید آن را بهطور جامع نقش بزند تا پاسخ این پرسشها معلوم شود: مکزیکی کیست؟ چگونه میاندیشد؟ سبک زندگیاش چیست؟ جایگاهش در جهان کنونی کجاست؟
آیا این کتاب نویدبخش است؟
17 آذر 1402
من نسبت به کتابهایی که دربارۀ وضع کلی بشریت خوشبیناند، بدبینام. و با همین نگاه خصمانه به سراغ کتاب برخمان رفتم. میخواستم دیدگاهش را نقد، بل رد کنم. حتی عنوان نقدم را هم انتخاب کرده بودم: « آیا برخمان درست میگوید؟» پیشاپیش پاسخ منفی را بر میز کوبیده بودم. میخواستم کتاب را بخوانم تا شواهدِ مؤید نقد و نظر خودم را جمع کنم. خلاصه اینکه میخواستم بند از بندش باز کنم. اما... ولی بندبندش پیشداوری، پیشفرضها و حتی نگاهم را تغییر دادند. و من – اعتراف میکنم – زود تسلیم شدم. تصورات من غلط از آب درآمد. حق با او بود. برخمان درست میگوید.
[ برای خواندن متن کامل، روی تصویر کلیلک کنید. ]
آیا این است انسان؟
15 آبان 1402
مثل روز روشن بود که کتابی فوقالعاده خوب است. برای همین حتی پس از خرید هم کلی براندازش میکنم. آه که چقدر خوب نوشته شده! بَه که چقدر خوب ترجمه و ویرایش شده! وَه که چقدر خوب چاپ شده! «بنازیم دستی که انگور چید / مریزاد پایی که در هم فشرد.» این اثر پریمو لِوی مشهورتر از آن است که نیازی به معرفی داشته باشد. اهل بخیه با آن آشنا هستند، زیرا در بسیاری از کتابها به آن ارجاع میدهند یا آن را شاهد میگیرند. اگر این نیز انسان است کتابیست که آوازهاش از نویسندهاش فراتر میرود.