«مکزیکیِ ملول شیفتۀ جشن‌ها و اجتماعات عمومی است و از هر فرصتی برای دور هم جمع شدن و به هر بهانه‌ای از جشن‌ها و آیین‌ها برای بازایستاندن جریان زمان و یادبود انسان‌ها و رویدادها استفاده می‌کند. ما مردمانی آیین‌وند هستیم، و این ویژگی هم‌زمان خیال‌ورزی‌ها و احساسات ما را، که به یک اندازه پرشور و مستعد هستند، غنی می‌سازد. هنرِ جشن کمابیش در همۀ جاهای دیگر از رونق افتاده است، اما در مکزیک چنین نیست. مکان‌های اندکی در جهان وجود دارند که بتوان در آن‌ها در نمایش باشکوهی همانند جشن‌های بزرگ دینی ما… شرکت جست.»

اگر به‌جای «مکزیکی» بگذاریم «ایرانی»، آیا درستی مطلب خدشه‌دار می‌شود؟  این عبارت چطور؟ «هر تماسی با مردم مکزیک، هرقدر کوتاه، نشان می‌دهد که باورها و سنت‌های دیرینه همچنان در زیر فرم‌های غربی به حیات خود ادامه می‌دهند.» جذابیت کتاب در همین است: نقد حال ماست.

اکتاویو پاز (1914-1998)، شاعر و سیاست‌مدار مکزیکی و برندۀ نوبل ادبیات سال 1990، در دهۀ چهل قرن بیستم، برای یک فرصت مطالعاتی، به آمریکا رفت. در آن‌جا از نزدیک آن کشور پیشرفته را لمس کرد؛ نیز در همان‌جا از دور کشور خودش را نگریست، زیرا بر این باور است که روشنفکر مکزیکی باید از مکزیک فاصله بگیرد تا اندیشه‌هایش عقلانی و استدلال‌هایش انتقادی باشد. در مقابل، اگر غرق و غوطه‌ور در محیط اطرافش باشد، به‌ویژه اگر درگیر سیاست روزمره باشد، کل جریان تفکر او به کج‌راهه می‌رود.

حاصل این تأملات دامنه‌دار به‌صورت یک کتاب، در سال 1950، منتشر شد که بعدها نه‌فقط یکی از بهترین کتاب‌های پاز شد، بلکه در ردیف مشهورترین آثار قرن بیستم نیز قرار گرفت. هزارتوی تنهایی مجموعه‌ای است از نُه جستار که همگی معطوف به مکزیک‌اند. پاز در این جستارها فرهنگ، تمدن، هنر، ادبیات، زبان، ایدئولوژی، سیاست و زندگی مکزیک را تجزیه و تحلیل می‌کند. به عبارت دیگر، او می‌خواهد چهرۀ مکزیک را ترسیم کند و برای این منظور باید آن را به‌طور جامع نقش بزند تا پاسخ این پرسش‌ها معلوم شود: مکزیکی کیست؟ چگونه می‌اندیشد؟ سبک زندگی‌اش چیست؟ جایگاهش در جهان کنونی کجاست؟

اکتاویو پاز در مقام ناظری تیزبین و متفکری ژرف‌اندیش فرد، جامعه و فرهنگ مکزیک را می‌کاود، از تاریکی به روشنی می‌آورد تا مکزیکی را به خودش بشناساند و با خودش روبه‌رو آشنا سازد. و این کار راحتی نیست، زیرا خودشناسی دشوار است و خودشناسی ملّی دشوارتر؛ به‌شواری یک مبارزۀ سهمگین. پاز این کار را به‌زیبایی انجام می‌دهد. چراکه نثر زیبا و شاعرانۀ پاز در سراسر جستارها حضور دارد، حتی آن‌جا که قلمش فلسفی می‌شود.

پاز به واقعیت مکزیک می‌پردازد تا به آرمان‌هایش. به همین دلیل، از تاریخ مکزیک هم غافل نمی‌ماند و سه‌چهار فصل را به تاریخ کشورش اختصاص می‌دهد. وضعیت روشنفکران معاصرش و مکزیک روزگارش نیز هر کدام یک جستار مستقل‌اند. مقالۀ پایانی، دیالکتیک تنهایی، است که پیش از این به‌صورت مجزا به قلم مترجمان زبردست چندبار ترجمه شده است. در این مقالۀ بسیار مشهور، کتاب به نقطۀ اوج خودش می‌‌رسد و پاز با عمقی کم‌نظیر تنهایی وجودی را می‌کاود و ارتباطش را با دیگر مسائل، همچون عشق و مرگ، آشکار می‌کند. اما رد تنهایی در سراسر مباحث کشیده شده است، طوری که مضمون محوری این کتاب همین است. عنوانش هم این را نشان می‌دهد. از نظر پاز انسان مکزیکی هزارتویی است که در انتهای آن تنهایی اوست؛ احساس عمیق تنهایی. و همین تنهایی اندیشه و زندگی مکزیکی را در باب مرگ و زندگی و جشن و هویت و… شکل می‌دهد.

او خاطرنشان می‌کند که تنهایی وجه مشترک همۀ انسان‌هاست، اما این تنهایی در اعماق فرد جای دارد و انسان برای درک و فهم آن باید به درون هستی شخصی خودش نقب بزند. این‌گونه است که خودشناسی به انسان‌شناسی و شناخت جزیی به شناخت کلی منجر می‌شود. «تقدیر هر انسان تقدیر خود انسان است. ازاین‌رو، هرگونه تلاش ما به‌عنوان مردم مکزیک برای رفع تعارض‌های‌مان ناگزیر از داشتن اعتبار جهانی است، وگرنه از همان آغاز بی‌ثمر خواهد بود.» اما فقط این نیست. فایدۀ این کتاب بیش از آموختن مطالبی در باب تنهایی اگزیستانسیال انسان است. این کتاب نقد حال جمعی و ملی ماست؛ ما جهان‌سومی‌ها.

به‌طور کلی، انسان پیچیده است و جامعۀ انسانی پیچیده‌تر، حتی اگر بدوی باشند. هیچ چیز ساده و سرراستی در انسان و جامعۀ انسانی وجود ندارد. به همین دلیل، هیچ شناختی از آن‌ها ساده نیست. حال اگر این انسان‌ها و جوامع جهان‌سومی باشند و با مدرنیتۀ جهان‌اول اصطکاک پیدا کنند، آن پیچیدگی مضاعف می‌شود. آن وقت فهم و شناختنش کار هر کسی نیست. دشواری یافتن راه‌حل برای مسائل و برون‌رفت از مشکلات که دیگر نیازی به گفتن ندارد.

از طرف دیگر، ما بیهوده می‌کوشیم که خودمان را به ضرب و زور کاملاً مدرن جا بزنیم یا ذیل مدرنیته قرار دهیم. در نتیجه، ما برای شناخت خود به آثار و افکار اندیشمندان غربِ مدرن روی آورده و می‌آوریم. اما اگر شباهت ما با آن‌ها ناقص باشد، آن‌چه به دست می‌آوریم کج‌ومعوج است. در عوض، خوب است نظریات متفکران ملت‌های جهان‌سومی را بیشتر به‌جد بگیریم. دردها و مشکلات ما به آن‌ها شبیه‌تر و نزدیک‌تر است تا دردها و مشکلات جهان‌اولی‌ها. و اگر دردهای ما شبیه به هم باشد، احتمالاً درمان‌مان نیز هم. به‌قول پاز: «خودآفرینی ما که مقتضای واقعیت‌های ملی‌مان است با خودآفرینی دیگران که مقتضای واقعیت‌هایی مشابه است، تفاوتی ندارد. گذشته ما را همچون دیگر ساکنان زمین یتیم رها کرده است و ما برای ساختن آیندۀ مشترک‌مان ناگزیر از پیوستن به یکدیگر هستیم. تاریخ جهان به وظیفۀ تک‌تک افراد تبدیل شده و هزارتوی ما هزارتوی تمامی انسان‌هاست.» نظریات متفکران ملت‌های جهان‌سومی از جهت عمق و دقت هم چیزی کم ندارند. مسئله بر سر نوع محتواست و نه سطح مطلب.

برعکس، خودمدرن‌پنداری منشأ بدفهمی نظری و ناکامی عملی می‌شود. ما باید خودمان را همان‌گونه که هستیم، ببینیم و بشناسیم و تعریف کنیم. ما انسان و جامعه‌ای دوگانه و مرزی و حتی گاه پارادوکسیکال هستیم: سنتی-مدرن، اسطوره‌ای-عقلانی، مذهبی-سکولار، دنیوی-اخروی و… . مسائل ما بریده از تاریخ و جغرافیا و فرهنگ‌مان نیستند. آن‌ها از دل وضعیت کلی ما زاده می‌شوند؛ وضعیتی که با وضعیت غرب مدرن تفاوت زیادی دارد. برای مثال، اگر ابعاد پیشامدرن و اسطوره‌ای طرز فکر و سبک زندگی خود را نمی‌بینیم، پس اساساً خود را درست نمی‌شناسیم.

این درحالی‌ست که بعضی از روشنفکران ما صریح و بی‌پروا می‌گویند و می‌نویسند که ما یا باید مدرن شویم یا از بین برویم. این حرف رسماً حکم نابودی ما را در بر دارد. اولاً، این دوراهیِ ساده و کاذب چیست که با «یا این یا آن» همه چیز را به دو گزینۀ انتزاعی فرو می‌کاهد؟ ثانیاً، مگر مدرن شدن یک انتخاب ساده، راحت و کاملاً ارادی و اختیاری است که به‌صرف خواستن محقق شود. نه؛ در این‌جا، خواستن توانستن نیست. دست و پای ما با شرایط و امکان‌ها اگر نه بسته، ولی محدود شده است. ما باید در محدودۀ امکانات واقعی‌مان دنبال راه‌حل باشیم. راه‌حل‌های غیرممکن هنری نیستند. اصلاً به چه دردی می‌خورند؟ اگر بناست چیزی فراتر از شعار و ادعا مطرح کنیم، باید با توجه همه‌جانبه به وضعیت امورمان باشد. وانگهی، کسی که نمی‌تواند خود را درست و دقیق بشناسد، چگونه می‌تواند شناخت خوبی از غرب مدرن داشته باشد؟ بگذریم. با نقل یک خاطره از پاز تمام کنم.

 

به یاد دارم چندین سال پیش از دهدار روستایی در نزدیکی میتلا پرسیدم: «درآمد سازمان اداری روستا چقدر است؟»

در پاسخ گفت: «در حدود 3000 پزو در سال. ما بسیار فقیر هستیم. اما فرماندار و دولت فدرال همیشه به ما کمک می‌کنند تا مخارج‌مان را تأمین کنیم.»

«و این 3000 پزو صرف چه کاری می‌شود؟»

«بیشتر خرج جشن‌ها می‌شود، سینیور. ما روستای کوچکی هستیم، اما دو قدیس حامی داریم.»

هزارتوی تنهایی (زندگی و شیوۀ اندیشه‌ورزی در مکزیک)

نویسنده: اوکتاویو پاز

مترجمان:پیروزه شهباز، فرشته محمدی‌زاده، مازیار نعیمی

ناشر: انتشارات لوح فکر