13 اردیبهشت 1401
من میروم بهسراغ سخن عاشق
من میخواهم با تو پرحرفی کنم. نمیبینی برایت نقلقولی طولانی فرستادم؟ من از درون مقهور این اندیشه و احساس بودم که اگر پرچانگی کنم، احتمال حرفزدنات و بیشتر حرفزدنات بیشتر میشود. اما جرأت ندارم درخواستم را مستقیماً بگویم؛ حرفهای دیگران را بهانه میکنم. چرا دربارۀ من کنکاش نمیکنی؟ اندکی مثل من نشانهخوانی کن! میخواهم با آن جمله این مطلب را برسانم که تو مرا داری؛ به من بسنده کن؛ دیگر چه میخواهی؟ (بله، من همینقدر ابلهام.) ولی میدانم؛ من لابهلای خردهریزههای ذهنت گمام. در بیرون هم مرا کنار خردهچیزهای خیابانی میبینی. با پاسخهایت به من تیپا میزنی، و من تحقیرشده میروم به سراغ سخن عاشق.
25 فروردین 1401
جاودانگی مکتوب
اوائل بهار سال 1897 بود که برای اولینبار چخوف را در یک کلینیک تخصصی بیماری سل بستری کردند. چند شبِ پیش، در رستورانِ شیک «هرمیتاژ» موقع شام یکباره خونریزی شدیدی کرده بود. وضعیت ریههایش خوب نبود و به همین دلیل ملاقات افراد متفرقه برای او ممنوع اعلام شد. دوستان و آشنایان به این اکتفا کردند که برای او دستههای گل، بطریهای شامپاین و بستههای خاویار بفرستند. اما یک روز پیرمردی بر آستانۀ درِ بیمارستان ظاهر شد. پالتویی ضخیم از پوست خرس به تن داشت و شالگردنی هم دور خود پیچیده بود. بیشتر فرورفته در ریشی انبوه.
4 فروردین 1401
فلسفهای برای شبکههای اجتماعی
فلسفۀ قارهای، این فلسفۀ فوقنظریِ پیچدرپیچ، کاربردیترین فلسفه در ایران است. یک کتاب فلسفۀ قارهای بخوانید و یک عمر راحت باشید؛ اگرچه خواندن همان یک کتاب، یک عمر زمان میبرد! البته اگر بنا باشد که آن را خوب بفهمید؛ که صدالبته چنین بنایی در کار نیست. چراکه هیچکس نمیفهمد که شما فهمیدهاید یا نفهمیدهاید؛ زیرا هیچکس این فلسفه را نفهمیده است و لذا نفهمیدن دیگران را هم نمیفهمد. خوبی این فلسفه همین است. هیچکس حاضر نیست آن را بفهمد و، از آن مهمتر، هیچکس حاضر نیست بگوید من این موضوع یا این مسئله را نفهمیدم. هر چقدر هم نامفهومتر باشد، بیشتر ادای فهمیدن درمیآورند. لذا هر چقدر بیشتر آن را نفهمید، دیگران بیشتر باور میکنند که آن را فهمیدهاید. همین امر کار آدم را راحتتر میکند.
15 اسفند 1400
دو نوع کتاب: خارپشت و روباه
آیزایا برلین تعریف میکند که چند روز مانده به شروع جنگ جهانی دوم، در یکی از مهمانیهای اشرافی، لُردِ آکسفورد به او گفت که در یکی از شعرهای شاعر کلاسیک یونان باستان، آرخیلوخوس، چنین سطری هست: «روباه خیلی چیزها میداند، اما خارپشت یک چیز بزرگ میداند.» این جمله، مثل آذرخش، تمام پهنۀ اندیشه را برای ذهن برلین روشن کرد. در پرتو این روشنگری توانست نویسندگان و اندیشمندان و فیلسوفان و حتی هنرمندان را به دو دسته تقسیم کند: کسانی که روباهاند و آنان که خارپشت. متفکر روباهگونه به جزئیات ظریف و زیاد زندگی انسان توجه میکند و متفکر خارپشتوار به دنبال نظریهای فراگیر است که همۀ هستی و زندگی انسان را پوشش دهد. در این یادداشت میخواهم این دیدگاه را به کتابها تعمیم دهم...
24 بهمن 1400
ولنتاین و زشترویان
من حقیقتاً تعجب میکنم کسی که خوشکل نیست با چه رویی عاشق میشود! عشق مختص زیبارویان است. بقیه حداکثر اجازه دارند آدمهای دلسوز و مهربانی باشند و به حیوانات خوبی کنند. سینا هم، برخلاف اسمش که قشنگ و دلنشین است، اصلاً به دل آدم نمینشیند. ماندهام چطور این اسم را برای این موجود قبیح انتخاب کردهاند و بر اساس کدام قسمت از وجودش او را نامگذاری کردهاند! به هر حال باید یک حداقل مناسبتی میان اسم و مسمّی در کار باشد. صریحتر بگویم: ویژگی ذاتی و ظاهری سینا کراهتِ منظر است. بله؛ فرمودهاند «زیبایی باید در چشمان تو باشد و نه در چیزی که به آن مینگری»، اما معشوقِ سینا حتی اگر در هر کدام از چشمهایش یک تانکر زیبایی خالی میکرد، باز هم محال بود سینا را کریه نبیند. چهرهاش طوری بود که باید به طور کامل اوراق میشد و طرح خلقت دوباره روی آن صورت میگرفت...
17 دی 1400
من و ضمیر ناخودآگاهم؛ ماجرای یک خرید اینترنتی
فروید میگوید ضمیر ناخودآگاهِ همۀ انسانها سرشار از عقدههای خاکبرسری است. برخی منتقدان اظهار داشتهاند که وی چرت میگوید. در این میان، لااقل بخشی از ضمیر ناخودآگاه من ناشی از عقدههای کتابی است. به عبارت دیگر، انباشته از کتاب است و خودش گونهای کتابخانۀ تخصصی مغشوش به شمار میآید. هر وقت سروکلهاش پیدا میشود، مثل اینکه یک کتاب صوتی راه افتاده باشد، شروع میکند به جر و بحث فلسفی. آخرین مورد برمیگردد به آخرین باری که کتابی را به صورت اینترنتی خریدم. پیامدش دعوایی بود که بین ما درگرفت و حرفهای ناخوشایندی که بار هم کردیم...
29 آذر 1400
با یک کتاب بهار میشود
«در باب حکمت زندگی» را بهعنوان هدیه برای مهدی نخریدم. یکجور مأموریت ویژه بود. مأموریتی که ناشی از استراتژی منحصربهفرد مهدی برای کتابخوانی بود. چیزی که تابهحال نزد هیچکسی ندیدم و بعید میدانم حتی به ذهن کسی خطور کرده باشد. به همین دلیل، میخواهم این روش جالب را معرفی کنم.
23 آذر 1400
چرا کتابهای تفکر انتقادی بیفایده میشوند؟
در تفکر انتقادی، ملاک و معیار روحِ تفکر انتقادی است. اگر این روح نباشد، جسد تفکر انتقادی لاشهای مرده بیش نیست؛ که نهفقط فایدهای ندارد، بلکه مضر و مخرب هم هست. بدون روح تفکر انتقادی هر چه شخص روشهای بیشتری از تفکر انتقادی بیاموزد، نهفقط به تفکر انتقادی نزدیک نمیشود، بلکه بیشتر در جزمیت فرو میرود؛ همان چیزی که عملاً رخ میدهد و عموماً هم میبینیم. آدم متعصب با تفکر انتقادی متعصبتر میشود، زیرا از این به بعد مجهز به تکنیکهایی میشود که میتواند با قدرت بیشتری از باورهایش دفاع کند. تفکر انتقادی بهمثابۀ ابزاری برای حفظ وضع موجود و موضع مطلوب مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. تفکر انتقادی آنچنان را آنچنانتر میکند؛ احمق را احمقتر میکند و فیلسوف را فیسلوفتر. ببینیم چرا اینگونه است.
8 آذر 1400
راهنمای انتشار یک کتاب گرانسنگ
تنها پس از انقراض دایناسورها بود که انسانهای اولیه توانستند بر این کرۀ خاکبرسر زندگی کنند. گونۀ جدید هوموساپینس نیز فقط پس از انقراض کتابها ظاهر خواهد شد. خوشبختانه انسانهای امروزی با جدیت، کتابخوانی را کنار گذاشتهاند. با وجود این، هنوز هم میتوان با چاپ و نشر کتاب به زندگی شخصی خود رونق اقتصادی داد. برای این منظور شگردهای مختلفی هست. یکی از آنها چاپ کتابهایی است که برای نخواندن منتشر میشوند. این نوع کتابها باید به صورتی باشند که افراد کتابنخوان آنها را بخرند. در همین راستا، دستورالعمل این مطلب، تکنیکهای موفقیت را در این زمینه به علاقمندان معرفی میکند.
26 آبان 1400
22 نکته در باب کتاب و کتابخوانی
کسی که بخواهد بدون هیچ شناختی تلفن همراه یا خودروی سواری بخرد، خیلی بعید است که سرش کلاه نرود. کتاب نیز پدیدهای به همان پیچیدگی است. بنابراین اگر کسی کتاب را جدی گرفته است، باید چموخم حوزۀ کتاب را بشناسد، وگرنه به احتمال زیاد زباله به خوردش میدهند. شاید باور نکنید، ولی 99 درصد کتابهایی که منتشر میشود، آشغال کاغذی هستند. دیگر اینکه بعد از تهیۀ کتابهای خوب نوبت به خوب خواندنشان میرسد. در هفتۀ کتاب و کتابخوانی، بیستودو نکته را در این زمینه به خاطر بسپاریم.