تضاد دولت و ملت (نظریۀ تاریخ و سیاست در ایران)

نویسنده: محمدعلی همایون کاتوزیان

مترجم: علیرضا طیّب

ناشر: نشر نی

تلاش برای صورت‌بندی نظریه‌ای عمومی دربارۀ انقلاب‌های ایران، از نظر روش‌شناختی، با این واقعیت ساده توجیه می‌شود که هیچ نظریۀ واحدی نمی‌تواند در همۀ زمان‌ها و مکان‌ها صادق باشد. وانگهی، هنوز نظریۀ کارآمدی دربارۀ انقلاب‌های اروپا در دست نداریم، هرچند عناصر چنین نظریه‌ای را هم در تحلیل‌های جامعه‌شناختی و هم در بررسی‌های گستردۀ تاریخی می‌توان سراغ گرفت. اما جدای از بحث روش‌شناختی، دلیل اصلی و جامعه‌شناختیِ توجیه‌کنندۀ این تلاش آن است که انقلاب‌های ایران به هیچ‌یک از انقلاب‌های قدیمی یا معاصر اروپا شباهت کامل نداشته‌اند.

اگر در مورد همۀ قیام‌ها و انقلاب‌های اروپا تنها یک حکم بتوان صادر کرد این است که آن‌ها قیام بخشی از جامعه در برابر بقیۀ جامعه، یعنی بر ضد بخشی بوده‌اند که طبقات اجتماعی مرفّه‌تر و قدرتمندتر را تشکیل می‌داده و از همین رو، دولتِ وقت نمایندۀ راستین آن بوده است. انقلاب‌های اروپایی از دوران باستان تا قرن بیستم همگی در این ویژگی مشترک بوده‌اند.

دلیل این امر روشن، و خود واقعیت، بازگوکنندۀ آن است. جوامع اروپایی از طبقات اجتماعیِ ماهوی و خودمختاری تشکیل شده بودند که دولت‌های اروپایی به آن‌ها تکیه داشتند. از دوران باستان – از زمان یونانی‌ها و رومی‌ها – دولت‌های اروپایی پای‌بند قانون یعنی پای‌بند سنّت، رفتارنامه یا قراردادی بوده‌اند که نقض آن دشوار و تغییر آن مشکل بوده است. طبقات اجتماعیِ ماهوی و خودمختار، دولتی متکی به آن‌ها، و قانون و سنّتی ظاهراً غیرقابل نقض، خاستگاه‌های توسعۀ بلندمدت در اروپا را تشکیل می‌دادند.

توسعه فقط نیازمند فراگیری و نوآوری نیست، بلکه به‌ویژه به انباشت و نگهداری ثروت، حقوق و امتیازات، یا دانش و علوم هم نیاز دارد. تورگو و آدام اسمیت بر این باور بودند که علت توسعۀ صنعتی، آن اندازه که به پس‌انداز و سرمایه‌گذاری، و امکان‌پذیر ساختن کاربست آن بازمی‌گردد، به پیشرفت فنی بازنمی‌گردد.

جوامع اروپایی جوامعی بلندمدت بودند. وقوع دگرگونی‌های بزرگ، خواه زوال فئودالیسم، پیدایش سرمایه‌داری، و ظهور دولت لیبرال، خواه مردودشمردن فیزیک ارسطویی و هیئت بطلمیوسی، اندیشۀ سیاسی یونانی-رومی، یا استیلای کلیسای کاتولیک، همگی نیازمند گذشت مدت‌زمانی طولانی و انجام تلاشی قابل ملاحظه بود. ولی وقتی سرانجام این دگرگونی‌ها عملی می‌شد، دیگر نمی‌شد اوضاع تغییریافته را به وضع سابق بازگرداند؛ و چارچوب اجتماعی تازه، قانونی تازه، و علمی تازه، حتی مذهبی تازه استقرار می‌یافت که از نو، دگرگون‌ساختن و حتی اصلاح آن در گرو تلاش و سپری‌شدن مدت‌زمانی طولانی بود.

جامعۀ بلندمدت دقیقاً از آن‌رو که قانون و سنتِ حاکم بر آن و نهادهای مرتبط با آن به‌خاطر پیش‌بینی‌پذیرساختن نسبیِ آینده، میزان معینی از امنیت را تضمین می‌کند انباشت درازمدت را فراهم می‌سازد. در همین حال و به همان دلیل، انجام تغییرات بزرگ در کوتاه‌مدت در آن بسیار دشوار است. در جامعۀ بلندمدت، انقلابْ رخدادی نادر و فوق‌العاده است، ولی وقتی در جامعه یا در علم روی می‌دهد، اثراتی بلندمدت و دیرپا به‌جا می‌گذارد.

ایران جامعه‌ای کوتاه‌مدت بود. حتی در حال حاضر هم چنین است. برای نمونه، هر ساختمان محکم و بی‌عیب و نقصی را همین که سی یا حتی بیست سال از عمرش می‌گذرد، کلنگی می‌خواند. از همین رو، خود من ایران را جامعۀ کلنگی هم خوانده‌ام. ویژگی‌های تاریخی اصلیِ این جامعه، دقیقاً نقطۀ مقابل ویژگی‌های جوامع بلندمدت اروپایی بوده است…. در چنین جامعه‌ای، این نه طبقات اجتماعی بلکه دولت بود که ماهوی و اصل شناخته می‌شد، و طبقات اجتماعی هرچه بلندپایه‌تر بودند به دولت وابسته‌تر بودند. و اگرچه هم ثروت و هم امتیازات، و نیز دانش، علوم و تکنولوژی گاه در سطوحی بسیار بالا وجود داشت، ولی آن اندازه دوام نمی‌آورد که به کار توسعۀ بلندمدت بیاید. و هرچند تلاش‌های دیرپایی برای انباشت آن‌ها صورت می‌گرفت ولی در عمل، چندان انباشت بلندمدتی حاصل نمی‌شد. هیچ قانونی وجود نداشت، یعنی از هیچ رفتارنامه یا سنّت بلندمدتی که بر روابط میان دولت و جامعه یا بر مناسبات درون خود جامعه حاکم باشد نشانی نبود. در عمل، در کوتاه‌مدت هر تغییری امکان‌پذیر بود و از همین‌رو، در بلندمدت دگرگونی ماندگار چندانی ممکن نبود. در واقع، حتی سخن‌گفتن از درازمدت در معنایی که از تاریخ و جامعۀ اروپا حاصل می‌شود دشوار است. تاریخْ رشته‌ای از کوتاه‌مدت‌ها بود که هریک طی چرخه‌ای کوتاه در پی دیگری می‌آمد. برای نمونه، در هر لحظه از زمان، کسانی بودند که از قدرت، امتیازات و دارایی چشمگیری بهره داشتند، ولی عملاً قطعی بود که نوه‌ها و حتی شاید فرزندان آن‌ها از ذره‌ای از آن قدرت، امتیازات و دارایی‌ها بهره نخواهند برد، مگر آن‌که خود آن فرزندان و نوه‌ها می‌توانستند در کوتاه‌مدت به توفیقی دست یابند.

نتیجه آن‌که کارکرد، معنا، علل و پیامدهای انقلاب‌ها در ایران، متفاوت با اروپا بود. انقلاب‌های ایران قیام طبقات اجتماعی محروم در برابر طبقات اجتماعی ممتازی نبود که مهار دولت را در دست داشتند، آن هم برای دگرگون‌ساختن قانون و چارچوب اجتماعی موجود؛ بلکه قیام بر ضد فرمانروایانی بود که غیر از میل و ارادۀ خودشان پای‌بند هیچ قانونی نبودند و جامعه آن‌ها را بیدادگر می‌دانست.

بیاید با خودمون صادق باشیم! از خودمون بپرسیم که از خوندن یک کتاب خوب چقدر مطلب گیرمون میاد؟ کل چیزی که بعد از مطالعۀ کامل یک کتاب خوب یاد می‌گیریم چقدره؟ به نظرم یک کف دست مطلب بیشتر نیست. یعنی، اگر دربارۀ اون کتاب از ما توضیح بخوان، بعیده بیشتر از یک صفحه حرفی برای گفتن داشته باشیم. پس، نتیجۀ یک کتاب خوب یک صفحه بیشتر نیست. خب، یک صفحۀ خوب از یک کتاب خیلی خوب از این که دیگه کمتر نیست. بنابراین نباید چنین صفحاتی رو دست‌کم بگیریم. ارزش یک صفحۀ خوب از یک کتاب خیلی خوب به اندازۀ یک کتابِ کامله. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم که از این نوع صفحات شکار کنیم و بذاریم این‌جا. این جور صفحات به‌نوعی راه میان‌بر به حساب میان؛ زود و یک‌راست ما رو می‌رسونن به اصل مطلب. پس بفرمائید از این طرف!