4 فروردین 1400
مهمترین کتاب پایان قرن
اگر نمیدانید، بدانید؛ ناشران برخی از کتابهای خیلی خوبشان را در پایان سال منتشر میکنند. البته برای بعضی مناسبتهای مهم نیز چنین میکنند؛ برای مثال نمایشگاه کتاب. ولی خوشبختانه، امسال و سال بعد، از نمایشگاه کتاب و کباب و فلافل و آبمیوه و ساپورت و عینک آفتابی خبری نیست. به همین دلیل، در پایان سال کتابهای خفن بیشتری منتشر شد. البته کتابهای سبک و سخیف هم کم نبودند. این تراکم کتابها کار خریداران را سخت میکند. همچنین ارزش کتابها لابهلای شلوغیها کمرنگ میشود.
در این میان برای کنجکاوان علاقمند این مسئله پیش میآید که بهترین و مهمترین کتابها کدامند؟ البته هر کسی نظر و سلیقۀ خاص خود را دارد. من نیز نظری دارم. به نظرم، در این یک ماه اخیر، بهترین و مهمترین کتابها در کار نیست. فقط یک کتاب بهتنهایی در چنین جایگاهی میایستد...
15 اسفند 1399
بهدرود رفیق
اغتشاش. اغتشاش. بله؛ اغتشاش. دعوا هم بود. ولی دعوا دربارۀ تاپالۀ اسب بود. این چیزها، از میان فضولات دیگر حیوانات، خوراک بهتر و مغذیتری بود؛ زیرا لابهلایاش دانههای درست گندم یافت میشد. البته که حاضر بودند خود اسبهای مرده و متعفن را هم بخوردند، اما چیزی نمییافتند. اصلاً مگر اسبی مانده بود؟ بله؛ اسبهای دولتی معدودی اینجا و آنجا پرسه میزدند، ولی کسی جرأت نداشت به آنها نزدیک شود؛ مگر اینکه از جانش سیر شده باشد. از چیز دیگری که نمیشد سیر شد. آخر مگر چقدر تاپالۀ اسب گیر آدم میآمد با وجود آن همه گرسنه و قحطیزده؟!
11 اسفند 1399
همۀ ما گتسبی هستیم
- اینجوری بهت بگم؛ چند سال پیش یه جا خوندم – دقیقاً نمیدونم کجا – که جملهجملۀ این اثر باعث میشه که جزو شاهکارهای ادبیات جهان باشه؛ چونکه چیزی که فیتزجرالد در یک جمله میگه بقیۀ در یک کتاب هم نمیتونن بگن.
این مکالمه ویار خواندنش را به جانم انداخت. درنگ نکردم. همان شب به نزدیکترین کتابفروشی رفتم...