ذهن روسی در نظام شوروی
20 اردیبهشت 1400
ایدئولوژیپردازان طبقۀ حاکم عبارتهای ثابتی را که از بر کردهاند با رغبت و مهارت تکرار میکنند، زیرا موقعیت خود را مدیون مهارتی میدانند که در ارائۀ تزهای رسمی به خرج میدهند و نیز جلوه و نمود آنها. مشکل میشود گفت که اعتقاد دارند یا نه. این زبان مشترکی است که اعضای طبقۀ حاکم روسیه با آن حرف میزنند و تفهیم و تفاهم میکنند. کار از این حرفها گذشته است که مثلاً ببینیم این بهترین آموزه برای رسیدن آنها به هدفشان است یا نه، و اصولاً مانع پیشرفت مادی یا آموزششان است یا محرک آن. بله، کار از این حرفها گذشته...
● متن کامل این بریده از کتاب را در صفحۀ اختصاصی مطلب بخوانید.
قابوسنامه
14 اردیبهشت 1400
اگر خواهی که مادام دلتنگ نباشی، قانع باش و حسود مباش تا همیشه وقتِ تو خوش بود که اصل غمناکی حسد است.
استاد من رحمهالله گفتی که: مرد باید که پیش تاثیر فلک، دایم گردن کشیده دارد و دهان باز کرده تا اگر از فلک قفائی رسد، بهگردن گیرد و اگر لقمهای رسد بهدهان بگیرد، چنانکه خدایتعالی یاد کرد: «فخذ ما آتیتک و کن من الشاکرین».
و چون این طریق بر دست گرفتی و قناعت پیشه کردی، تن آزادِ تو بندهٔ کس نباشد، طمع را در دل خود جای مده...
● متن کامل این بریده و بریدۀ دیگری از این کتاب را در این مطلب بخوانید.
حقایق (متنی از قرن پنجم یا ششم هجری قمری)
8 اردیبهشت 1400
در خبر میآید از پیغمبر صلعم: قرآن را میخوان تا هرچند که تو را از معصیتها بازدارد. چون بازندارد، چنان است که نمیخوانی و اگرچه هر روزی ختمی میکنی. این از بهر آن آوردم تا به قرآن خواندنِ کسی که بسیار میخواند مغرور نشوی و او را پارسا نخوانی. نشان آن کس که به قرآن کار میکند [دوری از] دو چیز است: یکی حبّ دنیا است و دیگری حبّ جاه و شرف. این خبر سخت معروف است که: «حب الدنیا رأس کل خطیئة» دوستی دنیا سر همهٔ معصیتها است. اگر کسی را یک سخن از شریعت بس نکند، اگر همۀ علم با وی بگویی هم بس نکند، اما آن کس که سخنشنو است و پند پذیرد، بداند که چون دوستی دنیا سر همهٔ گناهان است، دنیا را نخست در دل سرد باید کرد.
> بریدههای دیگری از این کتاب را هم میتوانید در این مطلب بخوانید.
تمدن و ملالتهای آن
3 اردیبهشت 1400
نمیتوان پیشرفتهای تمدن را بیارزش دانست. ولی ممکن است کسی بپرسد: «مگر این لذت مثبت یا به طور واضح، افزایش احساس سعادت نیست که آدمی بتواند صدای فرزندش را که صدها کیلومتر از او فاصله دارد، هر چند بار بخواهد بشنود. یا در کوتاهترین زمان ممکن، باخبر شود که دوستی سفری طولانی و سخت را بهخوبی گذرانده و به مقصد رسیده است؟ آیا کاهش چشمگیر مرگ و میر کودکان و کاهش خطر بیماریهای عفونی زائو یا افزایش فوقالعادۀ عمر متوسط انسان متمدن، که علم پزشکی آن را ممکن کرده است، ارزشی ندارد؟» و باز هم میتوان ردیفی طویل به این اعمال مفید اضافه کرد که آنها را مدیون عصر دشنامخوردۀ پیشرفتهای علمی و فنی هستیم.
اما در اینجا صدای منتقدی بدبین را میشنویم که به ما هشدار میدهد که غالب این رضایتها از نوع همان «لذتهای کمارزش»اند که در لطیفهای از آنها تمجید میشود: «اگر کسی در یک شب سرد زمستان پای برهنهاش را از زیر لحاف بیرون آورد و باز به زیر لحاف ببرد، احساس لذت میکند».
اگر راهآهن وجود نمیداشت که فاصلهها را کوتاه کند، آن فرزند هم شهر پدریاش را ترک نمیکرد و برای شنیدن صدای او نیازی به تلفن نبود. اگر امکان سفر کشتی بر اقیانوس فراهم نشده بود، آن دوست به سفر نمیرفت و نیازی به تلگراف نداشتیم تا نگرانی خود را فرو بنشانیم. کاهش دادن مرگ و میر کودکان چه فایدهای دارد، وقتی درست همین امر باعث احتیاط فوقالعادۀ ما در تولید نسل شود، بهطوریکه نسبت به زمانی که بهداشت هنوز مسلط نشده بود در مجموع کمتر فرزند پیدا میکنیم و در عین حال برای زندگی جنسیمان در زناشویی شرایطی سخت بهوجود آورده و احتمالاً برخلاف بقای انسب عمل کردهایم. و سرانجام هنگامی که زندگانی چنان سخت، ناشاد و پررنج باشد که بتوان به مرگ به عنوان ناجی خوشامد گفت، عمر طولانی به چه کار میآید؟
طغیان تودهها
28 فروردین 1400
در نتیجۀ واقعیات جدید اجتماعی، برای اولینبار تاریخ اروپا به تصمیمات «انسان عادی» بستگی یافته. آدم عادی که تاکنون رهبری میشده، بر آن مصمم است که در عالم حکومت کند. این تصمیم – تصمیم بر اینکه در صف اول اجتماع وارد شود – بهخودی خود در وی پیدا شده. در حالی که نوع جدید آدمی که وی نمایش میدهد، هنوز به درجۀ بلوغ نرسیده. اگر ساختمان این «نوع جدید انسانی» را نسبت به عکسالعملی که در زندگی اجتماعی خواهد داشت مطالعه کنیم، چنین میبینیم که 1) وی دارای این ایقان سادۀ بلاتردید است که زندگی را آسان، غنی و بدون محدودیتهای تقدیری میشمارد. به همین جهت، هر موجود منفرد متوسطی دارای یک حس تسلط و پیروزی است، که وی را بر آن میدارد که 2) وجود خود را چنان که هست تأیید کند و تملکات روحی و اخلاقی خود را خوب و کامل اعلام نماید. این «رضایت نفس» او را بدانجا میکشاند که در جوار خویشتن هیچ مرجع قدرت دیگری را نشناسد، به هیچ چیز و هیچکس گوش نسپارد، در عقاید خود شک راه ندهد و اصلاً وجود بیگانۀ دیگری را منکر شود. «حس باطنی کمال قدرت» انسان عادی امروز را لاینقطع بدان تحریک میکند که وزنۀ سنگین خود را به دیگران بنمایاند. وی چنان عمل میکند که گویی در عالم فقط او و همگنان او وجود دارند. و 3) بدون ملاحظه و تعمق و مطالعۀ قبلی در هر امری مداخله میکند تا مزخرفاتی را که خود قبول دارد، بر کرسی بنشاند.
مخلوقی که امروز در همه جا جای خود را باز میکند و بیفرهنگی باطنی خود را بر مسند مینشاند، در واقع «بچۀ لوس» تاریخ بشریت است. «بچۀ لوس» وارثی است که فقط «وارث» است و لاغیر. میراث وی امروز تمدن است با تمام مزایای آن – راحتی، اطمینان و غیره. فقط در زندگی آسودهیی که این تمدن در جهان ایجاد کرده است، این نوع انسان میتواند نمو کند. او یکی از خلقتهای ناموزون بیشماری است که در نتیجۀ وفور بیش از حد مصالح انسانی به وجود آمده.
An Introduction to Existentialism
12 فروردین 1400
«یکی از برجستهترین ویژگیهای انسان قرن بیستم افزایش اشتغال و اهتمامش به مسئلۀ روابط انسانی است. علت این امر رویگردانی از خدا بود. به همان میزان که انسانها از خدا روی برگرداندهاند، به «دیگری» روی آوردهاند. علوم رفتاری هنوز در مرحلۀ کودکی خود هستند، اما تا همین حالا هم در برنامۀ تحصیلی نهادهای آموزشی غربی جایگاهی بالاتر از الهیات را احراز کردهاند. شخصی که خود را تحصیلکرده میداند ممکن است بابت جهل مطلق دربارۀ قدیس آگوستین یا قدیس توماس متأسف باشد، اما معمولاً از این بابت شرمنده نیست. در مقابل، کسی که هیچ شناختی از مارکس یا فروید نداشته باشد، بهوضوح در رتبۀ عوام بیسواد قرار میگیرد.»
ادامۀ بریدۀ این کتاب را با کلیک روی عنوان مطلب بخوانید.
Les Opinions et les croyances
26 اسفند 1399
«مطبوعات و کتابها تأثیر زیادی در شکلگیری باورها دارند. البته این تأثیر کمتر از اثرگذاری سخنرانیهاست. کتابهایی که خوانده نمیشوند، کمتر از روزنامهها اثرگذارند. با وجود این، گاهی همین کتابهای نخوانده آنقدر اثرگذارند که حتی منجر به قتلعام هزاران انسان میشوند؛ برای مثال کتابهای ژان ژاک روسو که تورات رهبران دوران انقلاب بودند، و کتاب کلبۀ عمو تُم که در آمریکا به جنگِ خونینِ جدایی دامن زد. کتابهایی دیگر همچون رابینسون کروزوئه و داستانهای ژول ورن باورهای جوانان را تحت تأثیر قرار دادند. این تأثیر به حدی بود که باعث شد بسیار از آنان بر اساس همان کتابها شغل و حرفۀ زندگیشان را انتخاب کنند.»
ادامۀ بریدۀ این کتاب را با کلیک روی عنوان مطلب بخوانید.
«دوستت دارم»
13 اسفند 1399
«دوستت دارم» همیشه معنای واحدی ندارد. این امر باید دربارۀ ماهیت درهمبرهم عشق، چیزی را حالیمان کند. این جمله بار اول همیشه نوعی غافلگیری، تجاوز و عمل تهاجمی است. ولی به محض اینکه گفتیم «دوستت دارم»، بهراحتی میتوانیم تکرارش کنیم. نمیتوان تصور کرد که نباید بارها و بارها و بارها تکرارش کرد. اصلاً اگر کسی برای مدتی آن را به زبان نیاورد، یحتمل همین نگفتنش بحرانی به بار آورد...