قابوس‌نامه

نویسنده: عنصرالمعالی کیکاووس بن قابوس

آداب میهمانی

چون میهمانان در خانهٔ تو آیند هر کسی را پیش‌باز همی رو و تَقرُّبی همی‌کن اندر‌خور ایشان و تیمارِ هر کسی به‌سزا همی‌دار.
اگر وقتِ میوه بود پیش از نان خوردن، میوه‌های تر و خشک پیش ایشان نِه تا بخورند و یک‌زمان توقف کن آن‌گاه مردمان را به نان بر و تو منشین تا آن‌گاه که مهمانانت بگویند، چون یک‌بار بگویند: «بنشین و با ما مساعدت کن»، تو گوی: «شاید بنشینم؟ بگذاریت تا خدمت کنم.» و چون یک‌بار دیگر تکرار کنند، بنشین و با ایشان نان خور اما فرودِ همه‌کس نشین مگر مهمانی سخت بزرگ بود که نشستن ممکن نباشد.
و عذر مخواه از مهمان که عذر خواستن، طبع بازاریان بود، هر ساعت مگوی که: «ای فلان، نان نیک بخور، هیچ نمی‌خوری، به جان تو که شرم نداری، من خود سزای تو چیزی نتوانستم کردن، ان‌شاءالله بار دیگر عذر این بازخواهم»، که این نه سخنان محتشمان باشد، لفظِ کسی بُود که به سال‌ها مهمانی یک‌بار کند از جمله بازاریان؛ که از چنین گفتار، مردم خود شرم‌زده گردد و نان نتواند خوردن و نیم‌سیر از نان برخیزد.
پس چون این همه که گفتم کرده باشی خود را بر مهمانان حقی مشناس، ایشان را بر خویشتن حق واجب دان. پس از مردم منت پذیر و تازه‌روی باش و پیوسته تازه‌روی و خنده‌ناک باش اما بیهوده‌خنده‌ مباش که بیهوده خندیدن، دوم دیوانگی است چنان‌که کم خندیدن دوم سیاست است و خویشتن‌داری است.
و چون مهمان بخواهد رفتن، یک‌بار و دوبار خواهش کن و تواضع نمای، مگذار که برود، بار سوم در وی میاویز، به تلطف به‌ راهش بکن تا برود و اگر چاکران تو خطایی کنند از ایشان درگذار و پیشِ مهمان، روی ترش مکن و با ایشان جنگ مکن که این نیک است و آن نه نیک است. اگر چیزی تو را ناپسندیده آید بار دیگر مَفَرمای کردن و این یک‌بار صبر کن و اگر مهمان تو هزار محال بگوید یا بکند از وی بردار و حرمت وی بزرگ دار.

اصل غمناکی حسد است.

اگر خواهی که مادام دل‌تنگ نباشی، قانع باش و حسود مباش تا همیشه وقتِ تو خوش بود که اصل غمناکی حسد است.
استاد من رحمه‌الله گفتی که: مرد باید که پیش تاثیر فلک، دایم گردن کشیده دارد و دهان باز کرده تا اگر از فلک قفائی رسد، به‌گردن گیرد و اگر لقمه‌ای رسد به‌دهان بگیرد، چنان‌که خدای‌تعالی یاد کرد: «فخذ ما آتیتک و کن من‌ الشاکرین».
و چون این طریق بر دست گرفتی و قناعت پیشه کردی، تن آزادِ تو بندهٔ کس نباشد، طمع را در دل خود جای مده.
بر آن جمله که تو را اتفاق افتاده است به نیک و بد راضی باش و بدان که آدمی هر طایفه‌ای که هست، همه بندهٔ یک خداوندند و همه فرزندِ آدم‌اند.
یکی کمتر از یکی از سببِ نیاز و طمع است، چون مردم طمع از دل بیرون کند و قناعت را پیشه کند، از همه خلق بی‌نیاز است.
پس محتشم‌تر کسی آن بود که او را در جهان به کس نیاز نباشد و خوارتر و فرومایه‌تر کسی باشد که طامع و نیازمند است که از جهتِ طمع و نیاز مرد خویشتن را بنده‌ی چون خویشتنی کند.