پل ریکور (1913-2005) فیلسوفی تماماً مدرن و کاملاً دین‌دار است. او اگرچه مسیحی پروتستان بود، اما با پاپ ژان پل دوم (1920-2005) هم ملاقات داشت و تابستانی را با او گذراند؛ پاپی که خود نیز یک فیلسوف پدیدارشناس بود. همین جنبۀ قوی دینی باعث شده که ریکور درست شناخته نشود. او البته در ایران مشهور است. وی را به‌عنوان یک هرمنوتیسین، اگزیستانسیالیست، پدیدارشناس و منتقد ادبی می‌شناسند. به‌طور کلی، ریکور از حوزه‌های مختلفی اثر پذیرفته و بر حوزه‌های بسیار متنوعی اثر گذاشته است. اما این امر فقط یک طرف چهرۀ اوست؛ زیرا او یک الهی‌دان تمام‌عیار هم هست و همۀ وصف‌های سابقش ذیل الهیاتش قرار می‌گیرند؛ برای مثال، شکل‌گیری هرمنوتیک فلسفی او در ارتباط مستمر با شیوه‌های سنتی تفسیر کتاب مقدس به‌وجود آمد.

البته دربارۀ کتاب مقدس جداگانه هم کتاب نوشته و حتی قائل به نوعی تفکر انجیلی بود و در این زمینه نیز اثر مستقلی نگاشت. صاحب‌نظران می‌گویند یک پنجم آثارش دربارۀ دین است و خداوند حضوری همیشگی در زبان فلسفی‌اش دارد. او که در سطحی ممتاز از فلسفه جای می‌گیرد، نشان داد که الهیات کاملاً زنده است و استفاده از آن در حوزه‌های گوناگون، تفکر فلسفی را سست نمی‌کند. خود نیز هیچ ابایی از این تأثیرپذیری نداشت. ریکور، در یکی از آثار پایانی عمر، به‌صراحت نوشت که یکی از نقش‌های اصلی خود را در زندگی این می‌دانست: «مخاطب همیشگی پیام مسیحیت». از این‌رو، هموطنش، ژیل دلوز (1925-1995)، به طعنه دربارۀ او می‌گفت که اگر خدا به همان صورتی که ریکور می‌گوید وجود داشته باشد، همۀ مسائل فلسفی حل می‌شود و دیگر بحثی باقی نمی‌ماند! گویا بعضی یا شاید بیشتر فیلسوفان دوست دارند به هر قیمتی شده فقط بحث کنند. گویی بحثِ صرف و پرسشِ محض غایت نهایی خردمندی است.

البته باید به این مطلب اذعان کنیم که ریکور از آن دسته متفکرانی است که مد روز نبوده و نیست. از این‌رو، در نگاه اول جذاب به نظر نمی‌رسد. اما با امعان نظر، جذابیت خاصش آشکار می‌شود، زیرا آثار و آرائش زودگذر نبوده و نیست. او از جمله اندیشمندانی است که در این دورانِ تکثر و پیچیدگی از جزء‌نگری و ساده‌اندیشی احتراز کرده و تفکری کل‌اندیش و پیچیده‌نگر عرضه کرده است؛ همان چیزی که دقیقاً و کاملاً برای یک متفکر امروزی ضرورت دارد.

با وجود این، اندیشه‌های بدیع ریکور، در ایران، حتی برای اهل فلسفه نیز چندان آشنا نیستند؛ چراکه تعداد اندکی از آثارش به فارسی ترجمه شده‌اند. با وجود این، حتی اگر این مسئله هم نبود، باز هم شناخت اندیشه‌های ریکور آسان نبود، به سه دلیل: 1) نوشته‌های ریکور بسیار زیاد است (که البته برای اندیشمندی که 92 سال عمر کرده باشد، عجیب نیست.)؛ 2) دامنۀ موضوعات و مسائلی که ریکور به آن‌ها پرداخته بسیار گسترده است (از فلسفه گرفته تا سیاست و روانکاوی و دین و ادبیات)؛ 3) نوشته‌های ریکور سخت و نثرش پیچیده است. این هم نمونه‌ای از نثرش: «منحل ساختن اسطوره به‌منزلۀ امری تبیین‌کننده، شیوۀ ضروری بازسازی آن به‌منزلۀ نماد است. بر این اساس، زمانِ بازسازیْ تفاوتی با زمان نقد ندارد؛ ما از همه‌نظر فرزندان نقد هستیم، و بر آن‌ایم که از نقد به‌وسیلۀ خود نقد فراتر برویم، با نقدی که دیگر تقلیل‌دهنده نیست، بلکه بازسازنده است.»

با لحاظ این دلایل سه‌گانه، حتی در دسترس بودن آثار ریکور نیز مشکلات خاص خود را ایجاد می‌کند. با توجه به این امر، کتابی جامع که بتواند مغز اندیشه‌های ریکور را ساده و سرراست و مختصر بیان کند، حقیقتاً غنیمت کمی نیست. کارل سیمز چنین اثر ذی‌قیمتی نگاشته است. او مهم‌ترین و اصلی‌ترین اندیشه‌های ریکور را، در کتابی جمع‌وجور، در فصولی با این عناوین بررسی کرده است: «خیر و شر»، «هرمنوتیک»، «روان‌کاوی»، «استعاره»، «روایت»، «اخلاق»، «سیاست و عدالت». کتاب مقدمه و مؤخرۀ روشنگری نیز دارد. کسانی که ریکور خوانده یا نخوانده‌اند، و کسانی که ریکور می‌خوانند یا نمی‌خواهند بخوانند، همگی، از این کتابِ عالی بهره‌ها خواهند برد.

به‌طور خاص، فلسفۀ ریکور به‌گونه‌ای است که باعث می‌شود برای ما ایرانیان بسیار مفید، و چه‌بسا ضروری، باشد. این امر به دلیل سه ویژگی است. ویژگی اول این است ریکور متفکری مخالف‌خوان نیست. برخلاف تفکر رایج که با عالم و آدم مخالفت و دشمنی می‌کند، او همه‌جا در پی همدلی است؛ به‌قول خودش «همدلی مخفیانه». ریکور حتی در دورترین و متفاوت‌ترین نظریات هم این «همدلی مخفیانه» را نشان می‌دهد. برای نمونه، وی در دیدگاه‌های ضددینی فروید مایه‌هایی غنی برای الهیات خود می‌بیند و از آن بهره می‌برد، به‌طوری که به دِین خود به فروید اذعان می‌کند. به‌تبع ویژگی اول، ریکور متفکری ویران‌گر نیست، بلکه سازنده است. او می‌خواهد بسازد. از این‌رو، تمام تلاش خود را می‌کند که هیچ‌چیز را نفی یا ویران نکند، بلکه آن را مایه و مصالح کار خود قرار دهد و بنای خود را بر آن استوار سازد. به‌عنوان مثال، این‌گونه از “امر بی‌معنا” دفاع می‌کند و آن را به‌رسمیت می‌شناسد: «خصلت بارز زبانِ زنده نیروی آن برای عقب راندنِ مدامِ جبهۀ امرِ بی‌معنا است. احتمالاً هیچ کلماتی وجود ندارند که چنان با یکدیگر ناسازگار باشند که هیچ شاعری نتواند میان آن‌ها پل بزند، انگار توانِ آفریدنِ معانی بافتاری جدید به‌راستی بی‌حدومرز است. توصیفاتی که “بی‌معنا” می‌نمایند، می‌توانند بر بافتاری دور از انتظار معنادار شوند. هیچ سخنگویی هرگز تمام امکانات معانی ضمنی کلمات را به پایان نمی‌رسانَد.»

ویژگی سوم این‌که ریکور فیلسوف زندگی است. هدف غایی ریکور از همۀ بحث‌ها و نظریات این است که بهترین شکلِ زندگیِ درخورِ انسان را کشف کند و نشان دهد. لذا مقصود نهایی‌اش از همۀ بحث‌ها زندگی است؛ مثلاً هرمنوتیک در نهایت به این کار می‌آید که خود زندگی را هم می‌توان خواند و تفسیر کرد. همچنین، بر اساس مباحث استعاره و روایت، هدف اخلاقی ما این است که کاری کنیم تا داستان زندگی‌مان داستان خوبی شود و ارزش روایت کردن داشته باشد. «پاسخ به پرسش “چه کسی؟” حکایت کردن داستانِ یک زندگی است. داستانِ حکایت‌شدهْ از عملِ “چه کسی” حکایت می‌کند. و بنابراین، هویت این “چه کسی” باید هویتِ روایی باشد. همان‌طور که تحلیل ادبیِ زندگی‌نامۀ خودنوشت نشان می‌دهد، داستان زندگی به‌واسطۀ همۀ داستان‌های حقیقی یا خیالی‌ای که سوژه از خودش حکایت می‌کند، پیکربندیِ دوبارۀ خود را از سر می‌گیرد. این پیکربندیِ دوباره، زندگی را به بافته‌ای از تاروپود داستان‌های حکایت‌شده تبدیل می‌کند.» دربارۀ رابطۀ میان روایت و زندگی می‌افزاید: «دورِ سالمی میان روایت و زندگی وجود دارد – روایت از زندگی تقلید می‌کند و می‌توانیم از روایتْ زندگی بیاموزیم – و در طول این مسیر، فهم‌مان از زندگی دائماً افزایش می‌یابد. روایت‌ها نمونۀ مُدل انسانی یا پدیدارشناسانۀ زمان‌اند، نه مُدل زمان به‌مثابۀ مجموعه‌ای از نقاط.»

نکتۀ آخر این‌که گشودگی نظری ریکور به روی همۀ امور و ایده‌ها باعث شده که چیزهایی را آشکار کند که کمتر متفکری آن‌ها را لحاظ کرده است. این معرفی را با ذکر نکته‌ای در همین زمینه به پایان می‌برم.

ریکور در باب ارزش و اهمیت ترس در تعلیم و تربیت این نکته را گوشزد می‌کند: «طرح تعلیم و تربیتی که منع و مجازات، و از این‌رو، ترس را کنار بگذارد، نه‌فقط موهوم، بلکه مضر است. ترس و اطاعت درس‌های بسیاری به ما می‌آموزند – از جملۀ این درس‌ها آن آزادی‌ای است که ترس راهی به آن ندارد.» علت این امر چیست؟ «چون ما در جهانی ناکامل زندگی می‌کنیم. از آن‌جا که انسان هیچ‌گاه به‌قدر کفایت عشق نمی‌ورزد، پایان دادن به ترس از این‌که کسی به ما عشق نورزد ممکن نیست. فقط عشق کامل ترس را بیرون می‌راند.»

پل ریکور

نویسنده: کارل سیمز

مترجم: محمدحسین خسروی

ناشر: نشر کرگدن