قیامت می‌کنی ای سعدی دوران

فصل اول را شروع کردم. صفحۀ اول. خط اول. کلمه... کلمۀ اول را... حرف‌حرف کتاب را جانم جرعه‌جرعه سرمی‌کشید و می‌نوشید. لذت را که نمی‌شود توصیف کرد. لذت ادراکِ مستقیم و بی‌حرف‌وحدیث است. چگونه توصیفش کنم؟ همانند جرعه‌ای آب گوارا برای تشنه‌ای که اگر تشنه نباشی درک نمی‌کنی در کام کشیدن آب چه لذتی دارد. همچون لقمه‌ای برای گرسنه‌ای. مثل چاره‌ای برای بی‌چاره‌ای. بسان راهی برای گمشده‌ای. مانند درمانی برای درد. برای من حالی خوب بود برای بدحالی که با شربتی شیرین درد و عطش را با هم فرومی‌نشاند. و من عطش داشتم؛ عطش واژه‌های خوب فارسی...