یکی از سختترین مدلهای پژوهش در علوم انسانی، حوزۀ عواطف و احساسات جامعه است. دشوار بودن آن هم برمیگردد به این نکته که عموماً افراد جامعه خوش ندارند کسی احساسات آنها را عامل مهم تغییرات اجتماعی و تاریخی بداند. علت هم واضح است؛ چه کسی میخواهد این حقیقت را بپذیرد که آنچه در سرنوشت جوامع بیش از همه دخیل بوده است، به مجموعهای پیچیده از ویژگیهای درونی و روانی انسانها بازمیگردد. فهم این حقیقت بسیاری از افراد جامعه را میترساند. در واقع، حتی زمانی که با مسائلی ترسناکتر مانند جنگ و قتل و انقلاب روبهرو میشویم، سعی میکنیم ریشههای آن را در جایی بیرون از خودمان جستجو کنیم. پذیرفتن این مسئله چندان راحت نیست که تغییرات سیاسی و اجتماعی جوامع بشری آنچنان هم که به نظر میآیند بر اساس پشتوانۀ منطقی و عقلی نیستند و احساسات و عواطف بشری، این حقیقتی که همگی تلاش دارند نشان بدهند بر آن تسلط دارند و به عبارتی انسانی مدرن شدهاند، تا چه اندازه قدرتمند است.
بهراستی چه چیزی جز عواطف چهارگانه – خشم، غم، شادی و ترس – قدمتی این چنین طولانی در تاریخ بشریت داشته است؟ در حقیقت عواطف جمعی و فردی بهعنوان یک واقعیت اجتماعی همیشه قابلمشاهده بودهاند، اما فقط سه دهه است که بهعنوان یک رویکرد اجتماعی مهم در میان متفکران این حوزه جدی گرفته شده است و مدت چندان زیادی نیست که جامعهشناسان به اهمیت وجود چنین رویکردی آگاه شدهاند. این رویکرد پژوهشی جدید در غرب توانسته است توجه جامعۀ علوم انسانی را به خود جلب کند و با کمک دانش بینارشتهای یعنی روانشناسی و زیستشناسی نگرش جدیدی ایجاد کند. با وجود این، آنچنان که باید در ایران مورد توجه قرار نگرفته است. به همین دلیل ترجمه و انتشار چنین کتابی را باید به فال نیک گرفت و آن را خواند و به آن اندیشید. بهخصوص از این منظر که در مقدمۀ خوب و مبسوط آن به قلم دکتر نعمتالله فاضلی علاوه بر اینکه خواننده یک آشنایی جامع و کامل از این حوزه به دست میآورد، همچنین راهنمای مقدماتی خوبی برای پژوهشگرانِ دغدغهمند علومانسانی به حساب میآید؛ پژوهشگرانی که عموماً در تلاشاند تا ریشههای تغییرات تاریخی ایران را بیابند.
همانطور که ایشان هم در مقدمه اشاره کردهاند، توجه به این حوزه خصوصاً از این جهت حائز اهمیت است که مردم ایران بسیار تحت تأثیر عواطف و احساسات هستند. به این علت که اگر تاریخچۀ تحولات ایران را از نظر بگذرانیم، نوعی ادراک خاص احساسی از پدیدهها را مشاهده خواهیم کرد که از نظر ایشان در طول تاریخ دچار نوعی گسست، یعنی «گسست از رمزگان احساسی پیشامعاصر و دورۀ معاصر» شده است. توصیفی را هم که از این گسست دارد نوعی «مدرنیتۀ عاطفی» میداند. این تئوری که آنچه ایران در طول تاریخ از سر گذرانده است تا چه میزان ریشه در عواطف چهارگانۀ یادشده دارد نیازمند این است که ابتدا بدانیم جامعهشناسانی مانند جاناتان اچ.ترنر دربارۀ چیستی این عواطف چه میگویند، روش آنها چیست، از چه منطق فکری برخوردارند و به طور کلی حرفشان چیست. بهعنوان مثال، وقتی تِرنر از نقش عواطف در شکلگیری نهادها سخن میگوید، یا دربارۀ چگونگی ساخت ایدئولوژی توسط آنها استدلال میکند، نیاز است که با نحوۀ کارکرد عواطف آشنا باشیم تا بدانیم چرا ترنر، این جامعهشناس بزرگ معتقد است این عواطفاند که ایدئولوژی را میسازند.
اگرچه این کتاب از نظر نویسنده بیشتر به رسالهای کوچک میماند، اما به اندازۀ کافی به ما کمک میکند تا بدانیم دغدغۀ او چیست و چرا این حوزه را مهم میداند. از این منظر ارزش این اثر خواندنی برای ما مشخصاً به اهمیت جایگاه چنین رویکردی در ایران امروز مربوط میشود. نهفقط متخصصین و محققین علومانسانی، بلکه مخاطبان عام نیز بهتر است کمی با این رویکرد آشنا شوند. به طور کلی، این کتاب سعی دارد به ما بگوید عواطف و احساسات بشری چه تأثیر خوب و بدی بر جامعه میگذارند. در مقابل نیز به این مسئله مهم میپردازد که عواطف چگونه در جامعه بازتولید میشوند. برای نمونه، خشمِ جمعی چیست و ظهور پدیدۀ تروریسم در دنیا چه علتی دارد؟ آسیبهای جمعی و فردی چگونه در جوامع شدت پیدا میکنند و معمولاً در چه جوامعی احتمال رخ دادنشان بیشتر است؟
البته این نکته را نیز بهتر است بدانیم که پیچیدهتر شدن جوامع و تعدد مسائل مختلف به این معنا نیست که علومانسانی نیروی خود را در زمینۀ شناخت و حل مسئله از دست داده و تصور کنیم این ضعف علومانسانی است که مسائل به کلی از بین نمیروند؛ بلکه در واقع نشاندهندۀ این حقیقت است که جوامع به واسطۀ پیشرفت در حوزۀ علومانسانی آگاهی بیشتری از مسائل پیدا کردهاند. به عبارت دیگر، هرچه تحقیقات بیشتری صورت میگیرد و هرچه زوایای بیشتری از مسائل اجتماعی مشخص میشود، به همان میزان آگاهی بیشتری تولید میشود. اگر پیش از این احساسات صرفاً در حوزۀ روانشناسی کاربرد داشت، اما امروزه شناخت عواطف با رویکرد جامعهشناسی جنبههای عمیقتر و تاریکتری از جوامع بشری را روشن کرده است که در نهایت به مسئلهای برای اندیشیدن و تحقیق تبدیل شده است. به همین دلیل، اگر متخصصان این حوزه رویکردها و تحقیقاتی از این دست را نادیده بگیرند و همگام با عالمان این حوزه پیش نروند، در ازای از دست دادن مزایای دانش مدرن و بهروزشده، در فهم مسئلۀ جامعه خود نیز ناکام باقی خواهند ماند.
مسئلۀ عواطف در جوامع
نویسنده: جاناتان اچ. ترنر
مترجم: محمدرضا حسنی
ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی
سلام
معرفي كوتاه و گويايي بود و خواندن كتاب را در برنامه قرار خواهم داد.
با تشكر
سلام
سپاس از توجه شما