اخلاق و دین

دختر راسل به‌عنوان یک فرد خداناباور بزرگ شد، اما سپس مسیحی شد. او از این مطلب شکایت می‌کند که پدرش دین را منصفانه معرفی نکرد. تربیت دینی راسل بسیار منفی بود؛ این نوع تربیت مطالبات اخلاقی بسیار بالایی از فرد داشت و هنگامی که راسل در محقق کردن‌شان کم می‌آورد سرشار از عذاب وجدان می‌شد. اما دخترش در باور آوردن به وجود خدا به خرسندی رسید. والدین باید به این حق فرزندان‌شان احترام بگذارند که آن‌ها حق دارند دربارۀ دین شخصاً تصمیم بگیرند. راسل کوشید چنین کند و حتی هزینۀ دوره‌های آموزشی کشیش شدن همسر دخترش را پرداخت کرد.

+ برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب، روی تصویر کلیک کنید.


لودویگ ویتگنشتاین

ویتگنشتاین در آن‌جا تقریباً فقط کنسرو می‌خورد. کنسروها را تامی برایش می‌خرید، اما همیشه نگرانش بود. یک بار گفت: «غذای کنسروی یعنی مرگ.» و جواب تلخی شنید: «آدم‌ها زیادی زندگی می‌کنند.» یک روز که تامی دم کلبه آمد، صدای حرف‌زدن ویتگنشتاین به گوشش خورد. وقتی وارد کلبه شد، با تعجب دید «پروفسور» تنهاست. به او گفت: «فکر کردم کسی پیشتان است.» ویتگنشتاین جواب داد: «داشتم با یک دوست خیلی عزیز صحبت می‌کردم – با خودم.» پژواک این گفته را در یکی از روزنوشت‌های این دوره‌اش می‌توان شنید: «تقریباً همۀ نوشته‌هایم گفت‌وگوهای خصوصی با خودم است، حرف‌هایی که به خودم می‌زنم، حرف‌های دم‌گوشی.»

+ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب روی تصویر کلیک کنید.


فلسفۀ ماکس شلر (منطق دل)

انسان عصر جدید نمی‌تواند ارزش‌های بالاتر را طوری تجربه کند که هستی حقیقی او را غنی سازد؛ زیرا آن‌چنان غرق کار است که فرصتِ پُر نمودن خلأ هستی خویش را ندارد. برای این مقصود، لازم است تکالیفی را انجام بدهد تا انسانی فارغ از احساس منفی باشد. آن‌گاه، ارزش‌ها را با چنان حدّت عاشقانه‌ای تجربه می‌کند که برای همیشه مجذوب‌شان باقی می‌ماند. انسانی که قادر به مشاهدۀ عاشقانۀ ایده‌هاست، برخلاف انسان مدرن، بیمارِ کار نیست؛ بلکه روح و جسمی سالم دارد. امروز انسان ضعیف و ناتوان است؛ اما امکاناتی وجود دارد که اگر کشف کند، او نیز قادر به مشاهدۀ ارزش‌ها و غنی ساختن هستی خویش می‌شود.

+ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب، بر روی تصویر کلیک کنید.


تفسیر فرهنگ‌ها

برخی اندیشه‌ها با نیروی سهمگین در فضای فکری ناگهان پدیدار می‌شوند. این اندیشه‌ها به یک‌باره بسیاری از مسائل را حل می‌کنند، چندان که بشارت می‌دهند در آینده به همۀ مسائل بنیادی پاسخ خواهند گفت و همۀ قضایای مبهم را روشن خواهند ساخت. هر کس این اندیشه‌ها را راهگشای نوعی علم نوپدید و کانونی مفهومی در نظر می‌گیرد که نظام تحلیلی فراگیری را می‌توان حول آن بنا کرد. ولی پس از آن‌که این اندیشۀ نوپدید برای ما روشن شد و به بخشی از خزانۀ عمومی مفاهیم نظری ما تبدیل شد، چشمداشت‌های ما از کاربردهای عملی آن متوازن‌تر می‌شود و محبوبیت بیش‌ازاندازه‌اش فروکش می‌کند.

+ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب روی تصویر کلیک کنید.


امریکائی آرام

گرفتاری قهرمان داستان در این است که با توجه به وضع آشفتۀ آدمیان و با در نظر گرفتن خطاها و ریاها و دروغ‌ها، می‌خواهد تعهد قبول نکند و در همۀ احوال ناظر بی‌طرف باشد. می‌داند که چه بر حماقت بشر بخندد و چه بر آن گریه کند، به هر حال بهره‌ای جز پشیمانی نخواهد برد. اما به‌ناگاه، درست در زمانی که گمان می‌کرده است گوشه‌ای بی‌خطر و آرام و ایمن در قلب ناآرامی‌های روزگار یافته است، بی‌کس و تنها می‌ماند. پی می‌برد که هستی آدمی در مرز میان آرمان و واقعیت می‌گذرد و از تنش و کشاکش میان آن دو مایه می‌گیرد.

+ برای خواندن متن کامل این بریده از کتاب روی تصویر کلیک کنید.


ایران، برآمدن رضاخان

محمدعلی‌شاه با پدر علیل و محتاطش بسی تفاوت داشت. مردی مغرور و بوالهوس و خودکامه‌ای بی‌رحم بود. در سال‌های ولیعهدی خود در تبریز با ستمگری فرمان رانده بود و عادتِ رایزنی یا واگذاری قدرت نداشت. معتقد بود پدرش خبط کرد تسلیم مشروطه‌خواهان شد و به‌زعم او چنان‌چه زور و قهر بیشتر به کار رفته بود، جنبش مشروطه از هم می‌پاشید. حاضر نبود چیزی از قدرتش کاسته شود و معروف است که گفته: «ایجاد مجلس ایرادی ندارد به‌شرط آن‌که در امور دولت و سیاست دخالت نکند». از همان ابتدای سلطنتش هرچه از دستش برمی‌آمد برای انهدام مشروطیت کرد و یاران نیرومندی هم در اختیار داشت.

+ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب روی تصویر کلیک کنید.


پایان کیمیاگری

نقشی که پول در دوران عادی و، به‌ویژه، در دوران بحران ایفا می‌کند، نشان می‌دهد که میان دولت-ملت و پولی که در قلمرو آن در گردش است، پیوند نزدیکی برقرار است. داستانِ قابل‌توجه ترتیبات پولی در عراق در فاصلۀ میان جنگ‌های اول و دوم خلیج فارس رابطۀ پیچیدۀ میان پول و کشورها را نشان می‌دهد. این داستانِ غیرمعمولِ کشوری با دو واحد پول، یا شاید به عبارت دقیق‌تر چند واحد پول است: کشوری که به دو نیمه تقسیم شده که یکی از این نیمه‌ها یک دولت دارد و پولی که بد اداره شده است و دیگری که هیچ دولتی ندارد، ولی پولی باثبات دارد.

[ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]


انسان خردمند

یکی از قوانین سفت و سخت تاریخ این است که تجمل به ضرورت بدل خواهد شد و بذر الزامات جدیدی را خواهد کاشت. وقتی کسی به یک کالای تجملی خو بگیرد، آن را حق مسلّم خود خواهد دانست و از آن پس بنای زندگی را بر آن شیوه خواهد گذاشت. نهایتاً به جایی می‌رسد که دیگر نمی‌تواند بدون آن زندگی کند. داستان دام تجملات پیام مهمی با خود دارد. جستجوی بشر برای زندگی راحت‌تر نیروهای عظیمی را برای تغییر آزاد کرد که جهان را به شکلی دگرگون ساخت که هیچ‌کس پیش‌بینی و آرزویش را نکرده بود.

[ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]


مائده‌های زمینی و مائده‌های تازه

پرسیدم: «اما شما که با این‌همه باریک‌بینی حرف می‌زنید، آیا خودتان مخترع نیستید؟»
و او بی‌درنگ دوباره گفت: «آقا، بزرگ‌ترین افراد لزوماً مشهورترین آن‌ها نیستند. لطفاً بفرمایید ببینم کسانی چون پاستور، لاووازیه، یا پوشکین در برابر مخترع چرخ، سوزن، قرقره چه ارجی دارند؟ خوب دیدن، نکته این‌جاست. اما ما زندگی می‌کنیم بی‌آن‌که نگاه کنیم. مثلاً ببینید: اختراع جیب چه اختراع شگفت‌انگیزی است! هیچ درباره‌اش فکر کرده‌اید؟ با این حال، همۀ مردم از آن استفاده می‌کنند. به شما می‌گویم که کافی است به‌دقت مشاهده کنیم.»


اخگر زندگانی

ادیسون مخترعی بزرگ و تاجری برجسته بود، اما بری از عیب هم نبود و در طرفداری‌اش از صندلی الکتریکی هیچ شکوه و جلالی دیده نمی‌شود. خنده‌دار این‌جاست که یک‌بار فخر می‌فروخت که «افتخار می‌کنم که هرگز سلاحی برای کشتن اختراع نکرده‌ام»، و دیگر این‌که پشتیبان عدم‌خشونت نسبت به حیوانات بود. همچنین با توجه به این‌که نهایتاً سیستم جریان متناوب اختیار شد، تا حدی عجیب به نظر می‌رسد که ادیسون را به نام مردی عزیز می‌دارند که به ما نور و برق داده است. در عوض، تسلا که مخترع واقعی شبکۀ ملی برق بود، نابغه‌ای است که تا حد زیادی فراموش شده است.