3 اردیبهشت 1400
تمدن و ملالتهای آن
نمیتوان پیشرفتهای تمدن را بیارزش دانست. ولی ممکن است کسی بپرسد: «مگر این لذت مثبت یا به طور واضح، افزایش احساس سعادت نیست که آدمی بتواند صدای فرزندش را که صدها کیلومتر از او فاصله دارد، هر چند بار بخواهد بشنود. یا در کوتاهترین زمان ممکن، باخبر شود که دوستی سفری طولانی و سخت را بهخوبی گذرانده و به مقصد رسیده است؟ آیا کاهش چشمگیر مرگ و میر کودکان و کاهش خطر بیماریهای عفونی زائو یا افزایش فوقالعادۀ عمر متوسط انسان متمدن، که علم پزشکی آن را ممکن کرده است، ارزشی ندارد؟» و باز هم میتوان ردیفی طویل به این اعمال مفید اضافه کرد که آنها را مدیون عصر دشنامخوردۀ پیشرفتهای علمی و فنی هستیم.
اما در اینجا صدای منتقدی بدبین را میشنویم که به ما هشدار میدهد که غالب این رضایتها از نوع همان «لذتهای کمارزش»اند که در لطیفهای از آنها تمجید میشود: «اگر کسی در یک شب سرد زمستان پای برهنهاش را از زیر لحاف بیرون آورد و باز به زیر لحاف ببرد، احساس لذت میکند».
اگر راهآهن وجود نمیداشت که فاصلهها را کوتاه کند، آن فرزند هم شهر پدریاش را ترک نمیکرد و برای شنیدن صدای او نیازی به تلفن نبود. اگر امکان سفر کشتی بر اقیانوس فراهم نشده بود، آن دوست به سفر نمیرفت و نیازی به تلگراف نداشتیم تا نگرانی خود را فرو بنشانیم. کاهش دادن مرگ و میر کودکان چه فایدهای دارد، وقتی درست همین امر باعث احتیاط فوقالعادۀ ما در تولید نسل شود، بهطوریکه نسبت به زمانی که بهداشت هنوز مسلط نشده بود در مجموع کمتر فرزند پیدا میکنیم و در عین حال برای زندگی جنسیمان در زناشویی شرایطی سخت بهوجود آورده و احتمالاً برخلاف بقای انسب عمل کردهایم. و سرانجام هنگامی که زندگانی چنان سخت، ناشاد و پررنج باشد که بتوان به مرگ به عنوان ناجی خوشامد گفت، عمر طولانی به چه کار میآید؟