آن دَم که اِنّیو موریکونه (1928-2020)، با آن سر و وضع فاخر ایتالیایی، با حرکتی ملایم، چوب کوچکش را به حرکت درمیآوَرَد و رهبری ارکستری را شروع میکند که سمفونیاش را خودش نوشته، و ویلونیست متبحر آرشه را بر تن تارها میکشد و موسیقی کی مای (chi mai) را میآغازد، روح انسان نیمخیز میشود، و پس از چند ثانیه همۀ جان انسان عروج میکند و بعد با هر ضربۀ سازهای کوبهای یک گام به ملکوت آسمان نزدیکتر میشود. (چه کسی میگوید روح وجود ندارد؟!) بله؛ در آن لحظات، انسان دوست دارد که همۀ کاروبارش را رها کند و برود موسیقیدان شود و سمفونی بنویسد و ارواح بشری را به لرزه درآورد. چرا؟ از بس که مؤثر است. بر واژۀ «مؤثر» تأکید میکنم.
مشکل اینجاست که موسیقیدان شدن و سمفونی خفن نوشتن کار بسیار سختی است و سالهای بسیار زمان میبرد. ولی در عوض، راههای آسانتری هم هست. باور کنید یا نه، بعضی از کتابها نیز همین حکم را دارند، از جمله همین کتاب وضعیت آخر. واقعاً بعد از خواندنش یا حتی در حین خواندنش، آدم هوس میکند همۀ کار و بارش را رها کند و برود روانشناس شود و به انسانهای پریشان و پژمرده کمک کند. بله، این کتاب اینقدر مؤثر است.
این شدت و قدرت تأثیر از آنجا ناشی میشود که کتاب الگویی ساده و روشن معرفی میکند که به طرز عجیبی کاربردی است. این کاربرد دوسویه است: هم برای خودیاری عالی است و هم برای یاری به دیگران. هم شخص را به خودآگاهی میرساند و هم به او دانایی و توانایی کمک به دیگران میدهد. این کتاب ما را متوجه تکثر ذهنی-روانی و تضادهای درونی انسان میکند؛ آنگاه به ما میآموزد که چگونه روان آشفتۀ خود و دیگران را مهار و مدیریت کنیم. به تعبیر دیگر، این کتاب دانش و مهارتی به خواننده میدهد که با استفاده از آن هم میتواند به رواندرمانی خود بپردازد، هم در زندگی و در ارتباط با دیگران دست به کنشگری درست و اخلاقی بزند، و هم رواندرمانگر دیگران باشد. لذا این اثر مناسب برای کسانی است که به هر نوعی و به هر دلیلی، طرفِ مشاورۀ دیگران هستند، چه رسمی و چه غیررسمی.
با وجود این، ارزش والای کتابْ خوب دانسته نشده است؛ زیرا آنقدر پرفروش بوده که فرهیختگان را به این گمان انداخته که از نوع روانشناسی زرد و بازاری است. واقعیت کاملاً برعکس است. این کتاب به یکی از حوزههای کاملاً تخصصی روانشناسی تعلق دارد: «تحلیل رفتار متقابل»؛ که با مخفف TA نیز شناخته میشود. منتهی این اثرِ طراز اول از این مزیت برخودار است که از جهت تئوریک پیچیدگی زیادی ندارد. تئوری مبنایی کتاب پیچیده نیست و در شیوۀ ارائۀ آن نیز سادگی رعایت شده است. جنبۀ کاربردی قوی آن نیز بر جذابیتش افزوده است. نویسنده علاوه بر ارائۀ الگوی یادشده، آن را در خصوص مهمترین مسائل نیز پیاده کرده است: ازدواج، زندگی مشترک، تربیت فرزند، روابط بین فردی و حتی اجتماعی، اخلاق، دین، و حتی سیاست. در شیوۀ طرح مباحث، برای همۀ مطالب مثالهای بسیاری ذکر میشود. این مثالها نهفقط برای ناهنجاریهای روانی، بلکه بیشتر مربوط به زندگی روزمره هستند. در واقع، نوعی تمریناند برای پختگی و فرزانگی. با این تمرینها میآموزیم که در ارتباط با شخص دیگر یا در جمع دیگران رفتاری خردمندانه، خلاقانه و سازنده داشته باشیم.
هرچند کتاب در اواخر دهۀ شصت میلادی قرن بیستم نوشته شده، اما همچنان تر و تازه و باطراوت است. نویسنده شکلگیری مکتب تحلیل رفتار متقابل، به طور عام، و تألیف این کتاب، به طور خاص، را پاسخی به نیازی ضروری در عرصۀ رواندرمانی میداند. معضل رایج این بود که دورههای درمانی رایج، از جمله روانکاوی متعارف، مشکلات و دردسرهای خاص خود را دارند؛ برای نمونه، طول مدت درمان، هزینههای بالا، نتایج مبهم یا نامشخص، و زبان گنگ و پیچیده. در مقابل، روش «تحلیل رفتار متقابل»، میخواست شیوهای درمانی عرضه میکند که هیچکدام از آن مشکلات را نداشته باشد. خوشبختانه، نتیجه بهتر و برتر از یک راهحل موقت از آب درآمد. «تحلیل رفتار متقابل» در بعد تئوریک جامع و در بعد عملی بسیار موفق از کار درآمد. شاید از همه مهمتر، روانشناسی را از برج عاج پایین آورده و به خانه و خیابان کشاند. البته این را هم باید بیفزاییم که – هرچند مجال بحث تخصصی نیست، اما به این اشاره بسنده میکنم – روش «تحلیل رفتار متقابل» را میتوان با بسیاری از دیگر مکاتب روانشناسی جمع کرد. اضافه بر این، حتی میتوان با ادیان، عرفان و فلسفهها نیز تلفیق کرد. برای نمونه، میتوان فلسفۀ رواقی را بهعنوان محتوای «بالغِ» درون در نظر گرفت. این نکته ارزش تفصیل دارد، اما در اینجا مجال این کار نیست. خوانندۀ آگاه و هوشمند خود این نکتۀ بسیار مهم و کلیدی را درمییابد. در هر صورت، منظور این است که همگان در هر سطحی و در هر زمینهای میتوانند از این روش بهرهبرداری کنند.
البته اصل این روش، بلکه این مکتب، ابداع اریک برن (1910-1970) است. اما متأسفانه آثار برن دشوار و پیچیده هستند. دوست و همکار وی، تامس هریس (1910-1995)، با هنرمندی بینظیری آن را در این کتاب به شیوهای ساده و شیرین عرضه کرده است، بهطوری که اریک برن دربارۀ این کتاب میگوید: «این کتاب اولین راهنمای عمومی برای تحلیل رفتار متقابل است. دکتر هریس در این کتاب اصول این مکتب را با ذکر مثالهایی ساده و فهمیدنی بهروشنی توصیف کرده و آن را بهطرزی ماهرانه و اندیشمندانه به ملاحظاتی گستردهتر، مانند ارزشهای اخلاقی، ارتباط داده است. یقین دارم بسیاری از مردم، در هر سنی که باشند، این کتاب را آموزنده و سودمند، و همچنین خواندنی و لذتبخش خواهند یافت».
نکتۀ دیگر اینکه عنوان اصلی کتاب که شهرت جهانی هم دارد، این است: «I’M OK – YOU’RE OK». اما چون این عبارت در زبان فارسی چندان مفهوم نیست، مترجم آن را عنوان فرعی کتاب قرار داده و عنوان اصلی را «وضعیت آخر» نام نهاده است. اصطلاح اخیر ناظر به آخرین و بهترین وضعیت ارتباطی از میان روابط چهارگانۀ انسانی است؛ روابطی که در فصل سوم کتاب معرفی و توضیح داده شدهاند.
ناگفته نماند که وضعیت آخر آنقدر مشهور و پرفروش است که احتمالاً بسیاری از خوانندگان این یادداشت آن را مطالعه کردهاند (هرچند باید بارها بازخوانی شود). ولی در هر صورت، اگر آن را نخواندهاید، لازم است که در اولین فرصت به آن هجوم ببرید. این از آن کتابهایی است که واجب است در زندگی و برای زندگی مطالعه کنید، دستکم برای بهرهبرداری شخصی. چراکه میتوان ادعا کرد که این اثر نهفقط حاوی انسانشناسی نظری عمیقی است، بلکه نوعی خودشناسی عملی هم در آن به چشم میخورد. از این رو، یک دور خواندنش، به صورت صادقانه و فروتنانه، معادل با یک گشتوگذار کامل در درون یا یک چکاپ کامل ذهنی و روانی است. پس دیگر منتظر چه هستید؟
وضعیت آخر (من خوب هستم – شما خوب هستید)
نویسنده: تامس ای. هریس
مترجم: اسماعیل فصیح
ناشر: نشر نو
سردبیر
سردبیر ماهدبوک