نامه‌های ون‌گوگ

چندصد نامۀ ون گوگ (1853-1890) عمدتاً به برادرش تئو و چند نفر دیگر از جاهای مختلف؛ لندن، پاریس، هلند، بلژیک و تیمارستان. از 19 سالگی تا زمان مرگ در 37 سالگی که آخرین نامه را در کنار او در زمان خودکشی‌اش یافتند. ون گوگ وضعیت فاجعه‌بار معیشت و عذاب‌های روحی‌اش را بازگو می‌کند که او را به نقاشی سوق دادند، زیرا نجات و خوشبختی را در نقاشی می‌دید که او را به هماهنگی با طبیعت می‌کشید. در این نامه‌ها جهان‌بینی ون گوگ و دیدگاه‌هایش دربارۀ نقاشی و زندگی با وضوح و حتی بلاغت ادبی خارق‌العاده‌ای بیان شده‌اند. کتاب مقدمات و ملحقات مفیدی هم در باب ون گوگ دارد.


زندگی روزمره در دورۀ انقلاب فرانسه

گاهی ارتفاع موهای آرایش‌شدۀ زنان به 90 سانتی‌متر می‌رسید و نشستن داخل کالسکه را دشوار می‌ساخت. زنان برای جلوگیری از خراب شدن موها مجبور می‌شدند دوزانو بر کف کالسکه بنشینند یا در طی سفر با کالسکه، سر خود را از پنجره بیرون نگه دارند یا به پهلو بخوابند. برای ممانعت از فروپاشی این مجتمع عظیم باید دور آن پارچۀ توری بپیچند. نقل است زمانی که در کاخ یک مهمانی شبانه برگزار می‌شد، مجتمعی که ملکه ماری آنتوانت بالای سرش درست کرده بود، آن‌قدر بلند بود که ابتدا آن را از روی سرش پیاده کردند تا بتواند وارد تالار ضیافت شود.

[ برای خواندن متن کامل این بریده کتاب، روی تصویر کلیک کنید. ]


حرف‌های نقاش دربارۀ همه‌چیز

● لطفاً خیال نکنید که پیکاسو فقط برای نقاشان و طراحان سخن دارد و حرف‌هایش به درد دوست‌داران خودش می‌خورد؛ چون در این‌صورت مجبور می‌شوم وسط خیالات واهی‌تان بپرم و اعلام کنم که اشتباه می‌کنید. پیکاسو برای تمام کسانی که میل و توان «خلق» دارند، حرف دارد. او خوب می‌داند که برای خلق یک زیبایی باید چطور نگاه کرد، چطور آن را تبدیل به عملی ذهنی کرد و حتی چطور باید تقلید کرد که از آن به خلق زیبایی رسید...