12 اسفند 1400
کتابی به عظمتِ انسان
هیتلر، با نقض پیمان عدم تجاوز به شوروی، در 1941 به آن کشور حمله کرد. چهار سال بعد، جنگ با شکست آلمان به پایان رسید. در آن نبردِ بزرگ تقریباً 27 میلیون شهروند شوروری کشته شدند. یک سوم کشتهشدگان نظامیان و مابقی غیرنظامیان بودند. و در کل، 25 درصد مردم شوروی کشته یا زخمی شدند. ولی این حرفها فقط آمار است؛ کلی و انتزاعی. این حرفهای کمّی هیچ چیزی از «کیفیت» رویدادها را منعکس نمیکنند. زخمی شدن یعنی چه؟ چگونه کشته میشدند؟ اصلاً کسانی که آن جنگ مخوف را تجربه کردند، چه حسی داشتند و چه احساساتی را از سر گذراندند؟ پاسخ را کجا میتوان یافت؟ در کتابهای سوتلانا الکسیویچ.
3 اسفند 1400
کتابی بس بسیار مؤثر
آن دَم که اِنّیو موریکونه (1928-2020)، با آن سر و وضع فاخر ایتالیایی، با حرکتی ملایم، چوب کوچکش را به حرکت درمیآوَرَد و رهبری ارکستری را شروع میکند که سمفونیاش را خودش نوشته، و ویلونیست متبحر آرشه را بر تن تارها میکشد و موسیقی کی مای (chi mai) را میآغازد، روح انسان نیمخیز میشود، و پس از چند ثانیه همۀ جان انسان عروج میکند و بعد با هر ضربۀ سازهای کوبهای یک گام به ملکوت آسمان نزدیکتر میشود. (چه کسی میگوید روح وجود ندارد؟!) بله؛ در آن لحظات، انسان دوست دارد که همۀ کاروبارش را رها کند و برود موسیقیدان شود و سمفونی بنویسد و ارواح بشری را به لرزه درآورد. چرا؟ از بس که مؤثر است. بر واژۀ «مؤثر» تأکید میکنم...
14 بهمن 1400
معنی کتاب خوب
آیا روزی در زندگیتان بوده که با خودتان گفته باشید: «کاش چیزی یا کسی بود که برایم ساده و گویا و قابلفهم، بدون اینکه گیجم کند و به من احساس خرفت بودن دهد، از وادی هنرهای تجسمی، از ایسمهای آن، از تاریخ آن، از هنرمندان آن و از زیباییشناسی برایم حرف میزد»؟ اگر برای یکبار هم چنین خواستهای از ذهنتان عبور کرده باشد پس میتوانم به شما مژده دهم که بله! آن چیز و آن کس وجود دارد: «معنی هنر» همان چیز است و «هربرت رید» و «نجف دریابندری» همان کسانی که به خوبی این کار را انجام دادهاند.
6 بهمن 1400
سخنها در باب امر ناگفتنی
اگر از من میخواستند که فهرستی ارائه کنم از مهمترین کتابهایی که در این اواخر به فارسی ترجمه شدهاند، این کتاب را در رأس آنها قرار میدادم. این کتاب از آن نوع آثار بسیار جدی است و باید بسیار جدی گرفته شود. من میخواهم در اینجا فقط به همین جدیت بپردازم تا علاقمندان به سراغش بروند. به عبارت دیگر، قصد ندارم محتوا و دیدگاههای کتاب را بررسی کنم، بلکه فقط اهمیت مسئله را گوشزد میکنم. البته در معرفی کتابها رویّه این است که مشخص کنند کتاب چه میگوید. اما وضعیت بسته و برهوتی ما به گونهای است که حتی نمیتوان دربارۀ سکشوالیته آغازگر بحثی جدی و متأملانه بود؛ زیرا چنین بحثی نیاز دارد که افراد مشارکتکننده دانشی زمینهای در اینباره داشته باشند؛ و این دقیقاً همان چیزی است که تقریباً کسی از آن برخوردار نیست. همین بیدانشی و بیخبری باعث ایجاد سوءتفاهم میشود. البته به احتمال زیاد همگان تصور میکنند که دانشی درخور و چشمگیر در این زمینه دارند. اما زهی خواب و خیال خام! چرا اینگونه است؟
23 دی 1400
آیا میتوان تکلیفِ زندگی و سیاست را یکسره مشخص کرد؟
شک داشتم کتاب را بخوانم. آخر، من کجا و فلسفۀ سیاسی کجا؟! آن هم فلسفۀ پیچیدۀ هانا آرنت. البته دوست داشتم کتابی از هانا آرنت بخوانم و با اندیشههایش آشنا شوم. اما بهاقتضای مسیری فلسفی که انتخاب کرده بودم، فرصت نشده بود سراغ او بروم. متأسفانه نه کتابهایش و نه حتی نظریاتش در رشتۀ فلسفه و سرفصلهای آموزشیِ دانشگاه، هیچ جایی ندارند. از طرفی میدانستم که حالا دیگر اندیشههای هانا آرنت جزو فرهنگ عمومی آکادمیک است. بنابراین آشنایی با اندیشههایش ضرورت دارد. اما به انجام رساندن این ضرورت چندان هم آسان نیست. گسترۀ مباحث و کثرت آثار و طول و تفصیلشان مجال و توانی میخواهد که کمتر کسی از آن برخوردار است. واقعاً در این زمینه باید کسی دست آدم را بگیرد. از این جهت، خانم جانسون راهنما و دستگیر بسیار خوبی است...
5 دی 1400
جنگ بزرگ، حماقت عظیم
علت اهمیت، بلکه ضرورت، شناخت جنگ جهانی اول چیست؟ پاسخ کوتاه من این است: این جنگ کلکسیونی کامل از حماقت و جهل و جنایت است بهعلاوۀ اعتمادبهنفس و خودفریبی و کمالپنداری؛ دایرةالمعارف همه نوع اشتباه آگاهانه و ناآگاهانه؛ مجموعهای عظیم از خریتی ژرف و پهناور که همه را در برگرفته بود. به همین دلیل، این جنگ نهفقط سیاست و جغرافیای جهان را زیرورو کرد، بلکه ذهن انسانها را نیز بههم ریخت. هنوز که هنوز است وقتی آدم حرفها و دیدگاهها و تصمیمات آن زمان را میخواند متحیر میشود و باور نمیکند که انسانها اینگونه تصورات و خیالاتی داشتند که با سادهترین منطق و عقلانیت هم جور درنمیآمدند.
17 آذر 1400
کدام بحث علمی؟ کدام بحث دینی؟
در معرفی کتاب قاعده این است که به محتوای آن بپردازند. برای این کتاب هم قاعدتاً باید چنین کنیم، بهویژه که مطالبش هم مهم است و هم مفید و جذاب. ولی میخواهم از قاعدۀ متعارف عدول کنم و در معرفی این اثر، جنبهای دیگر را آشکار کنم: «روش». روشی که نویسنده برای بررسی مسئلۀ رابطۀ میان علم و دین در پیش گرفته، به اندازۀ محتوای کتاب، برایم جالب و جذاب و آموزنده بود. علت این امر، رویهای است که بر فرهنگ آموزشی کشور ما حاکمیت دارد. بنابراین برای برجسته کردن روش کتاب، آن را با نمونۀ مشابه داخلی مقایسه میکنم. در پایان ویژگیهای کلی کتاب را هم برخواهم شمرد.
2 آذر 1400
مهمترین خبر دربارۀ خبر
امروزه همه چیز موضوع اخبار است و اخبار همه چیز را گزارش و تحلیل میکند. اما خود اخبار چه؟ خود اخبار نامرئی است. در این کتاب دوباتن بر این فضای نامرئی پرتوی قوی میافکند؛ یعنی خود اخبار تبدیل به موضوع بررسی شده است و سازوکارش مورد تجزیه و تحلیل فلسفی قرار میگیرد. به همین دلیل، این کتاب هم برای کسانی است که به سراغ اخبار میروند و هم برای کسانی که اخبار به سراغ آنها میآید. همچنین برای خبرگزاریها و دیگر خبرسازان و خبرپراکنان هم هست. خلاصه اینکه هر کسی به هر نحوی با اخبار سروکار دارد و هر نسبتی با آن داشته باشد، از خواندن این کتاب چیزهای خوب بسیاری میآموزد.
11 آبان 1400
درمان خشم با خرد فلسفی
این رسالۀ فوقالعاده خوب و خواندنی از سه بخش تشکیل شده است و به طور کلی به شش مطلب می پردازد: 1. نقل ماجراهای وحشتناکی که در طول تاریخ از خشم ناشی شده است؛ 2. توصیف حالتهای کریهی که بر اثرِ خشمگین شدن برای انسان رخ میدهد؛ 3. انتقاد از نگاه ارسطویی دربارۀ خشم؛ 4. بیهودگی خشم و پاسخ به پرسشهایی که ممکن است دربارۀ مفید بودن خشم مطرح شوند؛ 5. ارادی بودن خشم؛ 6. راهکارهایی برای از بین بردن خشم خود و دیگران.
2 آبان 1400
تاریخی که نمیتوانید حتی تخیل کنید
از میان نوشتههای متعدد سوزان سانتاگ (1933-2004) جملهای هست که وقتی خواندمش مثل بمب هیدروژنی در ذهنم منفجر شد. خانم سانتاگ این جمله را وسط بحثی بیربط پرتاب میکند؛ نه مقدمهای دارد و نه لوازمش بازگو میشود. هیچ توضیحی هم دربارهاش نمیدهد. یکباره لای پرانتز ظاهر میشود، و من هم خیلی خوشحالم که چنین جملهای گفته شده تا اتفاقی آن را بخوانم و جذب وجودم کنم. از لحظهای که خواندمش در میان مغزم حک شد و امیدوارم هیچگاه فراموشش نکنم و بعید میدانم که فراموش شود؛ که بعید میدانم کسی بخواندش و فراموشش کند. جمله این است...