برآمدن قاجار

تاریخ ایران پس از سقوط ساسانیان، تاریخی است مشحون از بی‌ثباتی سیاسی، زوال سازمان منظم اداری و آشفتگی اقتصادی همراه با رکود تجارت و افول حیات مدنی، گسترش نظام زندگی بدوی و بی‌ثباتی مالکیت ارضی. پس از خاتمۀ عصر بیداد اموی و پایان یافتن عصر عباسی و امارت‌نشین‌های استیلایی و استکفایی که در تاریخ ایران به نام سلسله‌های ایرانی شناخته شده‌اند و جفاکاری‌های‌شان بر این مردم کمتر از آل سفیان و عباس در ایران‌زمین نبود، دورۀ استیلای قبایل ترک و مغول و ترکمان و ایلخانان و... فرارسید؛ ده قرنی که سراسر غارت بود و کشتن و سوختن و بردن و ویرانی.


تضاد دولت و ملت

تلاش برای صورت‌بندی نظریه‌ای دربارۀ انقلاب‌های ایران این‌گونه توجیه می‌شود که هیچ نظریۀ واحدی نمی‌تواند در همۀ زمان‌ها و مکان‌ها صادق باشد. به‌علاوه، انقلاب‌های ایران به هیچ‌یک از انقلاب‌های قدیمی یا معاصر اروپا شباهت کامل نداشته‌اند. اگر در مورد همۀ قیام‌ها و انقلاب‌های اروپا تنها یک حکم بتوان صادر کرد این است که آن‌ها قیام بخشی از جامعه بر ضد بخشی بوده‌اند که طبقات اجتماعی مرفّه‌تر و قدرتمندتر را تشکیل می‌داده و از همین رو، دولتِ وقت نمایندۀ راستین آن بوده است. انقلاب‌های اروپایی از دوران باستان تا قرن بیستم همگی در این ویژگی مشترک بوده‌اند. اما انقلاب‌های ایران این‌گونه نبوده‌اند.


راهی به رهایی از بلاهت سیاسی

فصل‌های «روسیه» و «چین»، مرا مبهوت کردند. جنگ اوکراین و مناقشۀ تایوان جزو الفباست! فصل سوم، «ایالات متحده‌ی آمریکا»، هم خیلی خوب بود. فصل‌های «اروپای غربی» و «آفریقا» هم بسیار آموزنده بودند. فصل ششم، «خاورمیانه»، به من چشم بصیرت داد. فصل بعدی، «هند و پاکستان»، چشم بصیرت را گشادتر نمود. فصل «کره و ژاپن» نگاهم را به آن چشم‌بادامی‌ها تغییر داد (جنون کرۀ شمالی به‌کنار، ولی واقعاً تصور نمی‌کردم آن عروسک‌های کرۀ جنوبی و ژاپن آن‌قدر شرور باشند!) «آمریکای لاتین»؛ «وااای، خدای من!» فصل آخر، «شمالگان»، را که خواندم شاخ درآوردم. در پایان، «پس‌گفتار» کتاب را با بیم و امید تمام کردم.


سه راه ابریشم

یک «تاریخِ جهان» جدید، جذاب، خلاف‌‌آمد عادت و بی‌نظیر؛ ویژگی مهم‌تر، کنار گذاشتن اروپامحوری و خویش‌برترپنداری غرب است. همچنین، کلیشه‌هایی را می‌شکند که قرن‌هاست غربی‌‌ها را مغرور و شرقی‌ها را دلخور کرده‌اند. در نتیجه، نگاهی مثبت به گذشته و حتی آیندۀ سایر نقاط و فرهنگ‌های جهان دارد و به غربِ امروز هم هشدار می‌دهد. هر سه ترجمه خوب است، اما نشر نیماژ، در یک اقدام عجیب، نمایه، منابع و ارجاعات فراوان این اثر مهم را حذف کرده یا جا انداخته است! کسانی که می‌خواهند سال‌ها از این کتاب به‌عنوان یک اثر مرجع بهره ببرند، از دو ترجمۀ دیگر استفاده کنند.


«قبلۀ عالم» بهتر از «جیران» است

آیا انباشتن اطلاعات فراوان از گذشته، به اسم تاریخ، واقعاً تأثیری چشم‌گیر بر زندگی و تصمیمات ما دارد؟ جیافر باراکلو گوشزد می‌کند که «بازگو کردن جریان رخدادها، حتی در سطح جهانی، به درک بهتر نیروهایی که دست‌اندرکار تقسیم جهان کنونی‌اند منتهی نمی‌شود، مگر آن‌که همزمان از تغییرات ساختاری این نیروها آگاه شویم. زیرا آن‌چه بیش از هر چیزی بدان نیاز داریم چارچوب و دستگاه مرجع جدید است.» منظور این است که اگر چارچوب فهم رخدادها عوض نشود و دستگاه مرجع تغییر نکند، بعید است که فهم ما بر اثر کثرت اطلاعات، بهتر و درست‌تر شود. در نتیجه، اگر کسی می‌خواهد از تاریخ طرفی ببندد، باید اصلاح چارچوب و دستگاه مرجع را در اولویت قرار دهد.